شیطان هم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را دوست دارد!!

⚜ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﻓﺎﺭسی (ﺭحمت ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ) ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﺑﻠﻴﺲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻋﺪّﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ امام علی (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ) ﻛﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻫﺎﻧﺖ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ، ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻔﺖ:
 ﻭﺍﻱ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ، ﭼﺮﺍ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻫﺎﻧﺖ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻴﺪ؟

 ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﻲ‌ﺩﺍﻧﻲ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﺎ امیرالمؤمنین ﻋﻠﻲ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ) ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻳﺶ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺗﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
⚜ ﻫﺮ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ، امیرالمؤمنین ﻋﻠﻲ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ) ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺍﻭﺳﺖ.

 ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﻳﺎ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻟﻴﺎﻥ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻲ؟
 ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﺯ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺍﻭ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻟﻴﺎﻥ ﺍﻭﻳﻢ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻦ امیرالمؤمنین ﻋﻠﻲ (علیه السلام) ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﻛﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺷﺮﻳﻚ ﻣﻲ‌ﺷﻮﻡ!!

  ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻓﻀﺎﺋﻞ امیرالمؤمنین ﻋﻠﻲ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ) ﭼﻴﺰﻱ بگو!

 ﮔﻔﺖ: ﮔﻮﺵ ﻛﻨﻴﺪ، ﺍﻱ ﻧﺎﻛﺜﻴﻦ ﻭ ﻗﺎﺳﻄﻴﻦ ﻭ ﻣﺎﺭﻗﻴﻦ، ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺟﻨّﻴﺎﻥ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻛﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻭّﻝ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻛﺮﺩﻡ، ﺭﻭﺯﻱ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﻭ ﺗﻘﺪﻳﺲ ﺫﺍﺕ ﺍﺣﺪﻳّﺖ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻳﻚ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻧﻮﺭ ﻋﺠﻴﺒﻲ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﺭﺍ ﺧﻴﺮﻩ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻭّﻝ ﻋﺒﻮﺭ ﻛﺮﺩ،
ﭘﺲ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺑﻪ ﺳﺠﺪﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﮔﻔﺘﻨﺪ:
«ﺳُﺒّﻮﺡٌ ﻗُﺪّﻭﺱٌ» ﺍﻳﻦ ﻧﻮﺭِ ﻣﻠﻚ ﻣﻘﺮّﺏ ﻳﺎ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻣﺮﺳﻠﻲ ﺍﺳﺖ؟!

⚜ ﺍﻣّﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﻧﺪﺍ ﺭﺳﻴﺪ:
ﻧﻪ ﻧﻮﺭ ﻣﻠﻚ ﻣﻘﺮّﺏ ﻭ ﻧﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻣﺮﺳﻞ ﺍﺳﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﻧﻮﺭ ﻃﻴﻨﺖ ﻭ ﮔِﻞ ﻭﺟﻮﺩ امیرالمؤمنین ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻴﻄﺎﻟﺐ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ) ﺍﺳﺖ».

منابع:
 أمالی شیخ ﺻﺪﻭﻕ، ص۴۲۷.
 ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ ۳۹، ﺹ۱۶۲.
 ﻣﺪﻳﻨﺔ ﺍﻟﻤﻌﺎﺟﺰ، ج ۱، ﺹ۱۲۳.
 ﻋﻠﻞ ﺍﻟﺸﺮﺍﻳﻊ، ﺹ۱۴۳.

«اعتـدال»؛در کلام مولا این گونه است!

همه ی ما از پیامدهای ناگوار «افراط» و «تفریط»،چیزهایی شنیده ایم و از ناپسندی آن کم و بیش باخبریم.از خوبی و آثار «اعتدال» و میانه روی هم نکته هایی دیده ایم و می دانیم.بیرون رفتن از مرز اعتدال،به هر دلیلی که باشد و در هر موردی که باشد،انسان را به ناکامی می کشد و قضاوت دیگران را هم منفی می سازد.بر عکس،کسانی که روی خط اعتدال حر کت می کنند و از افراط و تفریط و تندروی های بی خردانه و کوتاهی ها و سستی های جاهلانه پرهیز می کنند،محبوب تر و مطلوب ترند.
حتّی در مسائل اجتماعی و سیاسی هم،مسأله ی تندروی و کندروی،بازتاب های منفی و آثار ویرانگر دارد و گاهی بحران آفرین و مشکل ساز می شود،هم برای خود افراد،هم برای جامعه.

ادامه نوشته

امـامـت بنـی هـاشـم

امامت بر مردم،مقامی والاست و بر مبنای فضیلت و شایستگی امامان است.

خداوند،از میان امّت ها «قریش» را و از میان قریش،«بنی هاشم» را برگزیده و به آنان فضائل و مقام هایی بخشیده و نبوت و امامت را در آن دودمان رفیع و پاک قرار داده است.

رسول خدا(ص) برای اینکه دنیاطلبان و شیفتگان ریاست،طمع در خلافت و جانشینی او نداشته باشند،بارها در حال حیات خویش تصریح فرمود که «ائمه از قریش اند» و این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و در متن آن به دوازده نفر بودن آنان هم تصریح شده است.

این عدد و تأکید،نشان می دهد که منظور پیامبر،دوازده امام معصوم از بنی هاشم و اهل بیت اند،چون این تعداد،نه بر خلفای راشدین که چهار نفر بودند تطبیق می کند،نه بر خلفای بنی امبّه و نه خلفای بنی عبّاس.

امام علی(ع) بارها بر این حقیقت که در کلام نبوی آمده،اشاره و تأکید فرموده است.از جمله می فرماید:«اِنّ الأئمّةَ مِن قُریشٍ،غُرِسُوا فی هذا البَطنِ مِن هاشمٍ،لا تَصلُحُ علی سِواهُم و لا تَصلُحُ الوُلاةٌ مِن غیرُهم:امامان از قریش اند،درخت وجودشان در نسل هاشم غرس شده است.امامت در خور دیگران نیست و زمامداران غیر از بنی هاشم نیز شایسته ی پیشوایی نیستند».1

اینکه پیشوایی صحیح در بنی هاشم است،امتیاز و افتخاری برای آنان است و امام علی(ع) در جایی در پاسخ نامه ی معاویه که حاوی افتخارت ادّعایی برای بنی امیّه بود،به برشمردن فضائل اهل بیت و شهدای پیش کسوت این دودمان و سابقه ی در دین و جهاد و شهادت آنان پرداخته و از حمزه سیّدالشهدا و جعفر طیّار که در جبهه ی اُحد و نبرد موته شهید شدند یاد کرده و در مقایسه بین بنی هاشم و بنی امیّه فرموده است:
پیامبر از ماست و تکذیب کننده ی نبوّت از شما،
حمزه اسدالله از ماست و ابوسفیان از شما،
دو سرور جوانان بهشتی از ما هستند و فرزندان دوزخیِ مروان حکم از شما،
سرور زنان عالم از ماست و حمّالةَ الحَطب از شما...2.

این سخن،شأن و شرافت بنی هاشم را می رساند که هم پیامبر و هم امامان و هم شهیدان والا مقام از این عترت اند،دیگران چگونه ادّعای فضل و برتری می کنند؟

امامان از این دودمان،همه چراغ های هدایت اند و نقش «آل محمّد» که از بنی هاشم است،روشنگری در آسمان زندگی مردم است.

امام علی(ع) می فرماید:«اِنَّ مَثَلَ آلِ محمّدٍ(ص) کَمَثلِ السَّماء إذا خَوی نَجمُ طَلَعَ نَجمٌ:مَثَل خاندان پیامبر،همچون ستارگان آسمان است،که چون ستاره ای غروب کند،ستاره ی دیگری طلوع می کند».3

آن گونه که آسمان هیچ گاه از ستاره های فروزان خالی نیست،زمین هم هرگز از حجّت خدا و امام معصوم و پیشوای هاشمی نسب خالی نمی ماند.
هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز                        این آسمان غمزده غرق ستاره هاست

در سخنی از رسول خدا(ص) آمده که آن حضرت فرموده اند:
همچنان که ستاره های آسمان،امان اهل زمین اند تا در تاریکی های دریا گم نشوند و غرق نگردند،اهل بیت من نیز امان امّت من اند تا دچار اختلاف نشوند.4

و این وقتی است که جامعه،امامت بنی هاشم و آل الله را بپذیرند و اطاعت کنند.

این یک قانون است،مثل بهترین دارو که تا مصرف نشود،درد بیمار درمان نمی شود،از بهترین پیشوا هم تا فرمانبرداری نشود،درد جامعه بهبود نمی یابد.

پی نوشت ها
1- نهج البلاغه،خطبه 144.
2- همان،نامه 28.مِنّا النَّبیُّ و منکم المُکَذِّبُ،منّا اَسَدُالله و مِنکُم اَسَدُ الأحلافِ...
3- نهج البلاغه،خطبه 100.
4- مستدرک حاکم 3/149.«النُّجومُ اَمانٌ لأهلِ الأرضِ مِنَ الغَرقِ و اَهلُ بَیتی اَمانٌ لاُمُّتی مِنَ الاختِلافِ».
منبع : درسهایی از نهج البلاغه – 15 – امامت و اهل بیت علیهم السّلام – جواد محدّثی.

کسانی که محبّت آن ها واجب است – اهل بیت(ع) کیانند؟

حبّ و بغض دو امر متناقض است که بر خاطر انسان عارض شده و از آن دو به میل و بی میلی نفس تعبیر می شود.از ادله ی عقلی و نقلی استفاده می شود که محبّت برخی افراد بر انسان واجب است:

ادامه نوشته

عشق علی(علیه السّلام) ؛ بهای وصل حُجر + تصویر زمینه

حُجر بن عدی یکی از اصحاب پاکباخته امام علی(ع) است که تا آخرین نفس و واپسین رمق علی گفت و بر اعلام وفاداری خود نسبت به امام و پیروی از خط ولایت به صلابتِ کوه استوار ماند و دشمن را در پیگیری اهدافش که همانا برائت از محبّت امام بوده ناکام گذاشت،سر به تیغ کینه ی خصم سپرد،اما ذلیلانه کمر خم نکرد.

ادامه نوشته

دوستی با اینان،ممنوع!

همانند کسی که راه پر خطر و منتهی به دره و سقوط را می شناسد و به رهروان هشدار می دهد که مواظب کمین ها،گردنه ها،پرتگاهها و غارتگران باشند،امام علی(ع) هشدار دهنده در سر راه زندگی است،تا انسانها از رهگذر دوستان ناباب،به درّه نیفتند و در اثر غفلت از خطرها و لغزشگاهها،به سقوط کشیده نشود.
باید به جهان،رفیق فهمیده گرفت                                          هم صحبت مشفق و جهاندیده گرفت
هرگز خردش به دوستی نپسندد                                              آن کس که رفیق ناپسندیده گرفت
و این دوست ناپسند کیست که باید از او حذر کرد؟
و ویژگی آنان که شایسته ی دوستی نیستند،چیست؟
از سخنان حضرت علی(ع) بهره می گیریم و کسانی را که از دوستی با آنان نهی شده است،می شناسیم:

ادامه نوشته

حرف مادرمان فاطمه(س) چه بود؟

لا تُصَلّی عَلَیَ اُمَّةٌ نَقَضَت عَهدَ الله وَ عَهدَ ابی رسول الله فی امیرالمؤمنین عَلیٌ(ع)...
امّتی که عهد و پیمان خدا و پیامبرش را در ولایت و رهبری علی(ع) شکستند و نادیده گرفتند حق ندارند بر پیکر من نماز بگزارند... آنها که نسبت به حقّ ما ظلم روا داشتند و ارث مرا غاصبانه تصرّف کردند و سند مالکیّت فدک را که پدرم برایم نوشته بود از دست من ربودند و به آتش کشیدند.آنها که گواهان و شاهدان مرا تکذیب نمودند.

سوگند به خدا که گواهان من حضرت جبرئیل و میکائیل و امیرالمؤمنین علی(ع) و امّ ایمن بودند.آنها که در روز یاری و حمایت از ما در خانه های خود خزیدند و دست از یاری ما کشیدند.امام علی(ع) مرا همراه با فرزندانم حسن(ع) و حسین(ع) شب و روز برای بیداری امّت غفلت زده به خانه های مهاجر و انصار می برد و من آن ها را نسبت به خدا و پیامبر و حقوق الهی هشدار می دادم و می گفتم:به ما اهل بیت ظلم روا مدارید و حقّ مسلمی را که خدا به ما بخشیده است غصب نکنید.

در تاریکی شب جواب مساعد می دادند که شما را یاری می کنیم؛اما در روز روشن دست از یاری ما بر می داشتند! تا آنکه به خانه ی ما هجوم آوردند و با جمع آوری هیزم فراوان و آتش زدن آن خواستند خانه را و ما را که در آن بودیم در آتش بسوزانند.
آیا چنین امّتی سزاوار است که بر من نماز بگذارند؟1

آنچه خواندید،فرازی از وصیّت و پیام حبیبه خدا،پاره ی تن رسول خدا(ص) خطاب به امیرالمؤمنان(ع) بود.همان بانویی که پس از رحلت پیامبر(ص) تا هنگام شهادت خنده بر لبان مبارکش ندیدند.همان بانویی که فرزند به دنیا نیامده اش را قربانی ولایت کرد.در برابر هجوم نامردمان به خانه ی امیرالمؤمنین(ع) سینه سپر نمود.

خون سینه ی مبارکش بر زمین ریخت.بین در و دیوار استخوان هایش در هم شکست.تازیانه های دشمن را بر پیکر لطیف،نحیف و داغ دیده اش تحمّل کرد.از ضربت غلاف شمشیر،بازویش را شکستند.از ضربت سیلی دشمن در میان کوچه ها نقش زمین شد.در عُنفوان جوانی و در بهار زندگانی با داشتن چهار فرزند خردسال از خداوند طلب مرگ کرد:«یا ربّ اِنّی قد سَئمتُ الدنیا و تَبَرَّمتُ باهل الدنیا فَاَلحِقنی بابی الهی عجّل وفاتی سریعاً : پروردگارا! از زندگی خسته و روی گردان شده ام و از بندگان دنیا بلاها و مصیبت های ناگوار دیدم.خدایا مرا به پدرم متّصل گردان و مرگ مرا زود برسان...».2

همان بانویی که با گریه های مداومش خواب راحت را از چشم ظالمان  زمانش گرفت و در پاسخ به درخواست آن ها که «یا شب گریه کن یا روز» فرمود:«فوالله لا اسکت لیلا و لانهاراً اَو الحَقَ بابی رسول الله:سوگند به خدا،هرگز سکوت نمی کنم نه در شب و نه در روز (گریه های مداوم را تعطیل نمی کنم) تا این که به پدرم رسول الله(ص) ملحق گردم».3

همان بانویی که پس از وفات پیامبر(ص) یک تنه در مقابل جریان غصب و نفاق ایستادگی کرد؛جهادها نمود،خطبه ها خواند،درب خانه ها کوبید،اشک ها بارید،ناله ها سر داد،افشاگری ها کرد،عواقب شوم و دردناک پیمان شکنی و وانهادن حجّت خدا را برشمرد؛فرمود که از این پس از پستان شتر خلافت به جای شیر،خون خواهید نوشید (امری که در جای جای جهان اسلام قابل مشاهده است!) از مهاجر و انصار یاری طلبید؛احتجاج ها کرد؛شِکوه ها نمود...و بالاخره با وصیّت به امیرمؤمنان علی(ع):
یا علی! مرا شبانه غسل بده،شبانه کفن کن و شبانه به خاک بسپار.«وَ لاتُعلِم قَبری اَحَداً:و قبر مرا به هیچ کس اطّلاع نده تا مخفی بماند».4
تیر خلاص را برای همیشه بر قلب غاصبان و منافقان نشانید... .

امّا به راستی راز این گریه های طولانی چه بود؟ چرا تنها یادگار پیامبر(ص) از دنیا رفت در حالی که بر امّت پیامبر(ص) غضبناک بود؟ رمز مخفی ماندن قبر او تا هم اکنون چیست؟...همه ی حرف بانوی دو عالَم این بود که چرا مردم،غدیر خم را فراموش کردند:«اَنَسیتُم قَولَ رسولِ الله یومَ غدیر خم؟:آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا را در روز غدیر خم؟».5
«فَما جَعَلَ الله لاحدٍ بعد غدیر خمّ من حجَّة و لاعذرٍ:پس از غدیر خم خداوند برای هیچ کس عذر و بهانه ای باقی نگذاشته است».6

همه ی مجاهدت ها و تحمّل آن همه مصیبت از سوی حضرت زهرا(س) به خاطر آن بود که حجّت زمان تنها و خانه نشین نگردد؛جانشین رسول خدا(ص)،مظلوم و منزوی نباشد؛ولیِّ خدا دست بسته و مأمور به صبر و سکوت نشود.امام بر حق و وصیّ پیامبر،بی یار و یاور نماند...اشک غریبانه ی ولیّ عصر و زمان در نخلستان ها و خارج از دیار و شهرها جاری نگردد؛صاحب زمین و زمان فراموش نگردد.

و امروز همان فاطمه(س) صاحب غدیر و حجّت خدا را در زمین تنها و غریب می بیند...جگر گوشه اش،منتقم مجتبایش،طالب خون حسینش و یوسف دّردانه اش را مظلوم،مهموم،طرد شده،بیابان گرد و صحرا نشین می نگرد.

نکند ما نیز چون اهل مدینه پیمان شکن و مورد غضب حضرت زهرا(س) باشیم؟ نکند ما نیز مسافر غریب دوران غیبت را از یاد ببریم.نکند ما نیز ساده و ساکت و بی تفاوت از کنار گریه ها و اشک های امام زمانمان بگذریم؟ نکند ما نیز در یاری امام زمان(عج) خویش کوتاهی کنیم.

دل شکسته تر از مادر...
یک سئوال ساده:برای امام زمان خویش چه کرده ایم؟...
از مرحوم علّامه میر جهانی(ره) نقل شده است:در عالم رؤیا،مادر مظلومه ام حضرت فاطمه زهرا(س) را دیدم و ایشان سه بیت شعر به زبان فارسی خواندند.وقتی بیدار شدم فقط یک بیت آن را به خاطر داشتم:
دلی شکسته تر از من در آن زمانه نبود                          در این زمانه دل فرزند من شکسته تر است7

آری! معصوم را فقط معصوم درک می کند و بس.عمق مصیبت معصوم را فقط معصوم می داند و می فهمد.می دانید چرا پس از شهادت حضرت زهرا(س) امیرمؤمنان(ع) به نخلستان های اطراف مدینه می رفت؛سر در چاه می کرد و درد دل با چاه می گفت؟ حال آن که سلمان،اباذر،مقداد و عمّار نیز در میان مردم بودند...

چون معصوم را فقط معصوم می شناسد و بس و امروز هم عمق مصائب و اوج غربت و تنهایی امام زمان(عج) را فقط مادر بزرگوارش و ائمه معصومین(ع) درک می کنند.اگر آن روز در مدینه ی پس از رسول خدا(ص) کسی راجع به وظیفه ی خود از حضرت زهرا(س) کسب تکلیف می کرد،بی تردید آن حضرت او را به مولای متّقیان ارجاع داده و می فرمود:دست از وصیّ بر حق پیامبر(ص) بر ندارید.

دامان علی(ع) را رها نکنید و دنبال دیگران نروید و امروز هم اگر کسی از ساحت قدس فاطمی(س) همین سئوال را بپرسد خواهد شنید که:مبادا فرزندم مهدی(عج) را فراموش کنید.نکند از غم و غصّه ها و دردها و گریه های امام زمانتان غافل بمانید...

آری! در مکتب فاطمه(س) باید امام شناسی آموخت.در فاطمیّه باید به امامت  پرداخت چرا که فاطمیّه همچون عاشورا امامت را زنده می کند.
فاطمه ما را هدایت می کند                                                            رهبری سوی ولایت می کند
فاطمه دید از عدو آزارها                                                                 کشته شد در راه حیدر بارها

می خواهی بدانی در کجای این معرکه ایستاده ای؟ می خواهی بدانی اگر آن روز در مدینه ی پیامبر(ص) حاضر بودی در کدامین صف قرار می گرفتی؟ می خواهی بدانی اگر در روز عاشورا «هل من ناصر» اباعبدالله(ع) را می شنیدی چه می کردی؟! به خود رجوع کن.

اوّلاً ببین با فاطمیّه چه می کنی؟
ثانیاً نگاه کن با امام زمان(عج) چه کرده ای؟
از این رو سزاوار است همه ی شیعیان در هر کجای عالم که هستند «فاطمیّه» را همچون «عاشورا» گرامی و زنده نگه دارند،لباس سیاه بر تن نموده،دستارهای عزا بر سر ببندند،بیرق های سیاه را برافراشته سازند،حسینیه ها،تکایا و منازل سیاه پوش کنند،به یکدیگر در این مصیبت عظمی تسلیت بگویند و در اقامه ی عزا و ابلاغ پیام فاطمه(س) که همان دفاع از امامت و ولایت است تمام توان و کوشش خویش را به کار گیرند و برای خوشنودی خاطر شریف آن حضرت و ادای وظیفه در قبال امام عصر(عج) برای تعجیل در ظهور منتقم زهرا(س) دعا نمایند.

پی نوشت ها
1- ارشاد القلوب؛263،علل الشرایع 176:1،بحارالانوار 204:43 به نقل از نهج الحیاة.
2- احقاق الحق 160:19،بحارالانوار،177:43.
3- بحارالانوار 177:43.
4- دلایل الامامة : 44،بحارلانوار،310:78.
5- الغدیر 197:1.
6- دلایل الامامة 38،خصال شیخ صدوق 173:1.
7- شیفتگان حضرت مهدی(عج) 160:1.
منبع : انتظار در مکتب فاطمه(سلام الله علیها) – دکتر علی هراتی.
 

چرا اســـراف ؟!

در هر کاری یک «مرز تعادل» و «حدّ مطلوب» وجود دارد.وقتی در کاری از حد فراتر رویم و به زیاده روی دچار شویم،اسراف کرده ایم.پس اسراف در مورد خوردن،آشامیدن،مصرف،خرید،خرج،بخشش،صرف وقت،کار،خواب و...  مصداق پیدا می کند.حتی بخشش مال در جایی که مناسب نیست،نوعی اسراف است.برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید.

کلام امام علی(ع) این چنین است:«ألا و إنّ إعطاء المالَ فِی غَیر حَقّه تَبذیرٌ و إسرافٌ و هو یَرفَعُ صاحبَهُ فِی الدّنیا و یَضَعُه فِی الآخرَة...».1 آگاه باشید! بخشش مال به آنان که شایستگی آن راندارند،اسراف و ولخرجی است.این کار،هر چند در دنیا به بخشنده ی مال،سرافرازی می دهد،ولی در آخرت سرافکنده اش می کند.چنین بذل و بخششی او را نزد مردم محترم می سازد،امّا نزد خداوند،خوار می کند.

هر کس مال خود را به نااهلان بدهد و  در جای ناحق صرف کند،دریافت کنندگان از او سپاس نمی گویند و محبّتشان  را نثار دیگری می کنند و اگر روزی بلغزد و به کمک آنان محتاج باشد،هرگز یاری اش نمی کنند.

این سخن،هم مفهوم اسراف در بخشش را بیان می کند،هم پیامدهای آن را.آن حضرت در سخنی دیگر می فرماید:«کسی که در جای غیر شایسته و نزد نااهلان انفاق و احسان کند،جز فرومایگان و اشرار و جاهلان از او ستایش و تعریف نمی کنند،آن هم تا وقتی که بخشش به آنان ادامه یابد».2

و آیا این چیزی جز هدر دادن مال است؟ کدام عاقل،هم مال خود را می دهد و هم به چیزی نمی رسد؟ بخشندگی خوب است،امّا اسراف بد است.رعایت اعتدال در این مورد هم یک ارزش اخلاقی است.امام علی(ع) در نکوهش زیاده روی حتی در سخاوت،می فرماید:«کُن سَمحاً وَ لاتَکُن مَبَذّراً و کُن مُقَدِّراً و لا تکن مقتّراً:بخشنده باش،ولی ولخرج مباش.اندازه گیر و حسابگر باش،ولی بخیل و سختگیر مباش».3

شیوه صحیح،رعایت اعتدال در همه امور است،حتی در بذل و بخشش.قرآن کریم،خطاب با پیامبر نیز دستور اعتدال در انفاق می دهد.همچنین در روایتی از امام حسن عسکری(ع) نیز آمده است:انّ السّخاء مِقداراً فَإن زادَ فهو سَرَفٌ:سخاوت حدّ و مرزی دارد.اگر از آن بگذرد،اسراف است».

خورد و خوراک،یکی دیگر از عرصه های اسراف است که انسان  را به وضع «شکمبارگی» و حیوانیّت می رساند.نقطه مقابل آن،قناعت و پرهیز از زیاده روی در خوردن و دوری از پرخوری است.
نه چندان بخور کز دهانت بر آید                                                   نه چندان که از ضعف،جانت برآید

امام علی(ع) در وصف یکی از برادران دیرین خود که فردی خود ساخته بوده،ویژگی هایی را بر می شمارد،از جمله اینکه:کانَ خارجاً مِن سُلطان بَطنِه،فلایَشتَهی ما لایَجِدُ و لایُکثِر إذا وَجَد:از سلطه شکم بیرون بود.در نتیجه،آن چه را نمی یافت تمایلی به آن نداشت و آن گاه هم که به دست می آورد،زیاده روی نمی کرد».4در وصف پروا پیشگان هم به این کم خوری اشاره می فرماید:«قانِعَةً نفسُه،مَنزُوراً أکلُهُ:نفس او قانع است و خوراکش اندک».5

آنان که اسیر شکم اند،در مصرف زیاده روی می کنند.اما اهل قناعت و پارسایی،از اسراف دوری می کنند و خوی حیوانی را در خود می میرانند.در نامه ای عتاب آمیزاز امیرالمؤمنین(ع) به والی بصره،عثمان بن حنیف که در یک مهمانی مفصّل و سفره چرب و نرم شرکت کرده بود،تعابیری این چنین دیده می شود:
«من خلق نشدم که خوردن غذاهای لذیذ،مرا سرگرم کند،همچون حیوانی که به آخور بسته اند و همه فکرش خوردن علوفه است،یا حیوان رها در چراگاه که کارش چریدن است...
آیا آن گونه که حیوانات می چرند و می خوابند و به نشخوار مشغول می شوند،یا گوسفندان در چراگاه و آخور می خورند و می خوابند،علی هم بخورد و بیارآمد؟ پس چشم علی روشن اگر پس از سال های طولانی،مثل حیوانات رها در چراگاه شود... .6

این گونه زندگی هم جلوه ای از اسراف است.و چه اسرافی بالاتر از اینکه انسان،جایگاه و کرامت خود را نشناسد و استعدادهای معنوی و کمالی خود را هدر دهد و تا حدّ حیوانات،تنزّل یابد؟!

چرا اسراف؟
با همه زشتی و نابخردی که در اسراف است،چه عاملی سبب آن می شود؟ انگیزه درونی و حالت روحی و روانی مسرفان چیست؟ در کلام مولا علی(ع) نمونه هایی از عوامل اسراف مطرح شده است:
1- سرمستیبعضی ها سرمست ثروت و مال می شوند و نمی دانند با آن چه کنند و چگونه خرج کنند.طغیان مالی بعضی ها را به ولخرجی می کشاند و هزینه های نامعقول می کنند و آن قدر دارند که نمی دانند چگونه خرج کنند.

در یکی از دعاهای حضرت علی(ع) است:«نَسألُ الله سُبحانه أن یَجعَلَنا و إیّاکُم مِمّن لاتُبطِرُهُ نعمةٌ:از خدای سبحان می خواهیم که ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمت و برخورداری،آنان را سرمست نمی کند».7

غروری که از ثروت زیاد سرچشمه می گیرد،انسان را از یاد خدا و رضای او در مصرف،و رعایت عقلانیّت در بهره وری غافل می سازد و موجب می شود که انسان خود را ببازد،و اموالش را هدر دهد.علی(ع) در خطبه ای دیگر در پیشگویی حوادث آینده،می فرماید:«زمانی خواهد رسید که شما مست خواهید شد،ولی نه مست شراب،بلکه سرمست نعمت:تَسکَرُونَ مِن غَیر شَراب،بَل مِنَ النّعمة والنُعیم».8

حالت سرمستی مسرفان،مثل مستان باده است،که کارهای غیر معقول می کنند و پس از هدر دادن نعمت و بر سر عقل آمدن،می فهمند که در مستی مال،چه اسراف ها کرده اند و چه نعمت ها را هدر داده و ناسپاسی کرده اند.خرج های بیهوده و بی ثمر،کار انسان های عاقل و حسابگر نیست.

باز از سخنان آن امام است:«فَاتّقوا سَکَراتِ النّعمة...:از سرمستی های نعمت پروا کنید!».9 در نامه ای به قثم بن عبّاس،کارگزار حضرت در مکّه نیز چنین هشدار می دهد:«و لا تَکُن عِندالنَّعماءِ بَطِراً و لا عِندَ البَأساءِ فَشِلاً:هنگام خوشی و نعمت،سرمست مباش و هنگام سختی سست مباش».10

2- دنیا پرستی
وقتی چشم انسان حریص،به دنیا داران برخوردار و لذّت جویی ها و کامیابی ها آنان می خورد،هوس او تحریک می شود و از خدا و قیامت غافل شده،در پی دنیا و لذایذ می رود و از این رهگذر به دامن اشراف می افتد.

امیرمؤمنان(ع) در نامه خود به امام حسن(ع) که درسنامه ای برای همه ماست،چنین هشدار می دهد:«و إیّاک أن تَغتَرَّ بما تری مِن إخلادِ أهل الدّنیا إلیها...».11هرگز مباد که از دیدن اهل دنیا و هوس ها و دنیاخوری های آنان فریب بخوری،چرا که دنیا پرستان همچون سگان و درندگان بر سر جیفه دنیا به هم می پرند و یکدیگر را می درند و می خورند...دنیا چشم بصیرت آنان را کور کرده و از راه هدایت بیرون افتاده اند،در نعمت ها غرق شده و بازیچه نعمت ها قرار گرفته اند و آن سوی نعمت ها را (که حساب و کتاب و قیامت است) فراموش کرده اند.

نتیجه این گونه غرق شدن در نعمت،لجام گسیختگی در لذّات است که تبذیر هم بخشی از آن است.مگر می توان هم اهل بزم بود،هم اهل رزم؟ امام در این مورد که ولیمه و عزیمه(بزم و عزم) ناسازگارند،می فرماید:«لا تَجتَمِعُ عَزیمةٌ و وَلیمةٌ:ارزش های والا با خوشگذرانی قابل جمع نیست».12

افراد شکم چران و اهل عیش و نوش و بریز و بپاش،اراده ای ضعیف و همّتی پایین دارند و از آنان کارهای بزرگ و مهم برنمی آید.آن حضرت در سخنی دیگر،دنیا را طرد می کند و از تسلیم ناپذیری خود در مقابل کشش های دنیوی سخن می گوید و خودش را اهل ریاضت و قناعت و ساختن به اندک و بسنده کردن به نان و نمک می شمارد،همه این ها برای این است که زمام اختیارش در دست دنیا نباشد و نفس او به اندک بسازد و افزون خواهی و اسرافگری نداشته باشد.13

3- رقابت و چشم و هم چشمی
برخی از ثروتمندان و پولداران برای اینکه نشان دهند از دیگران عقب نیستند و داشته های خود را به رخ دیگران بکشند،«مانور تجمّل» می دهند و برای رقابت با دیگران ریخت و پاش می کنند.
امام علی(ع) از چنین تفاخری نهی می کند و می فرماید:«فَلا تَنافَسُوا فِی عِزّ الدّنیا و فَخرها و لا تَعجَبُوا بزینَتِها و نَعیمِها...».14 در عزّت و افتخارهای دنیوی به رقابت نپردازید و مغرور نعمت و زینت آن نشوید و از سختی های آن بی تابی نکنید،چرا که عزّت و فخر آن رفتنی است و زینت و نعمتش ناپایدار!

شیوه رقابت در مادیات و چشم و هم چشمی در مصرف و تزیینات و ظواهر،فرهنگ منحطّ دنیازدگان بی محتواست که چون حقارت درون دارند،با به رخ کشیدن داشته ها و هزینه های افراطی می خواهند آن خلأ را پر کنند و بر آن ضعف نفسانی پرده بکشند.

تکلّف و خود را به خاطر نگاه و حرف این و آن به زحمت انداختن نیز،نوعی از همین رقابت جاهلانه است.بسیاری از اسراف ها ریشه در تکلّف و تعارفات دروغین و خودنمایی های رقابت جویانه دارد.ولخرجی های هنگام عروسی یکی از همین نمونه هاست،خرج های هنگام فوت بستگان،نمونه ای دیگر.
«شَرُّ الإخوانِ مَن تُکُلِّفَ لهُ:بدترین برادران و دوستان کسی است که به خاطر او به تکلّف و زحمت افتند».15

آیا بسیاری از خرج های زائد و اسرافی،برای آن نیست که مبادا چنین و چنان بگویند؟ این گونه تکلبف ها سبب کاهش رفت و آمدها و قطع روابط و کمرنگ شدن صله رحم می شود.
تکلف گر نباشد،خوش توان زیست                                                تعلّق گر نباشد خوش توان مرد

اسراف،عوامل دیگری هم دارد.گاهی تقلید کورکورانه و بدون منطق از دیگران و روش های آبا و اجدادی است.گاهی خودنمایی و تظاهر و جلب توجّه مردم است.گاهی تربیت غلط خانوداگی است.گاهی غفلت از گناه بودن آن و نکوهشی است که از دیدگاه دین نسبت به آن بیان شده است.

گاهی فراموشی این نکته است که محرومان بسیاری در جامعه،نیازمند همین غذاها و اموالی هستند که دور ریخته می شود.در مجموع همه این عوامل و ریشه ها یا به غفلت برمی گردد،یا به جهالت،یا به نفسانیّات.
ریشه اسراف ها گاهی «ریا» ست                                                یا رقابت های زشت اغنیاست
یا که ثروت های باد آورده است                                              یا هوس هایی که طغیان کرده است
و...تا ریشه به جاست،درد،درمان نشود!

پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه،خطبه 126.
2- و لَیس لواضع المَعُروف فِی غَیر حَقّه و عند غَیر أهلِه مِن الحظّ فِیما آتی الاّ مَحمَدةُ اللّئام و ثَناء اَلأشرار...نهج البلاغه،خطبه 142.
3-همان،حکمت 33.
4- نهج البلاغه،حکمت 289.
5-همان،خطبه 193.
6- نهج البلاغه،نامه 45:فَما خُلِقتُ لِیَشغَلَنِی أکلُ الطیّبات...
7- نهج البلاغه،خطبه 64.
8- نهج البلاغه،خطبه 187.
9- همان،خطبه 151.
10- همان،نامه 33.
11- نهج البلاغه،نامه 31،بند 82.
12-همان،خطبه 241.
13- نهج البلاغه،نامه 45:اُعزُبی عَنّی! فَوَالله لا أذِلُّ لک فَتَستَذِلّینِی... .
14- همان،خطبه 99.
15- نهج البلاغه،حکمت 479.
منبع : درسهایی از نج البلاغه – 19 – اصلاح الگوی مصرف – جواد محدّثی.

عدالت ؛ اصلی مقدّس در منطق و حکومت امام علی(علیه السّلام)

از اُصولی که امام علی(ع) از آغاز تا پایان حکومتش بر آن پای فشرد «عدالت» بود.عدالت در منطق مولا علی(ع) اصل مقدّسی بود که جانش را بر سر آن گذاشت:«قُتِلَ فی محرابِ عبادته لِشدَّةِ عَدالَتِهِ:حضرت به خاطر شدت عدالتش در محراب به شهادت رسید».

حضرت بر همه ابعاد عدالت به ویژه عدالت در تقسیم بیت المال تأکید خاصی داشت،زیرا در حکومت عثمان حاتم بخشی های بی حساب شد و با آن برخوردی همانند اموال شخصی شد.در حالیکه محرومیت در کشور اسلامی موج می زد،عثمان بیت المال را در اختیار نزدیکان خود گذاشته بود و آنان به معنای دقیق کلمه به غارت بیت المال پرداختند.حضرت اصل را بر این گذاشت که باید «حق به حقدار برسد» و همه از امکانات بیت المال بهره مند شوند نه عده ای خاص و نور چشمی ها!1

او در این جهت ابتدا از خود و بستگانش شروع کرد:عقیل چند بار خدمت امام(ع) آمد و خواهان امتیاز بیشتر از بیت المال بود ولی هر بار که می آمد از امام جواب رد می شنید.عبدالله بن جعفر داماد حضرت از مولا خواست تا امتیاز بیشتری بگیرد،او هم جواب رد گرفت.2

از بصره «دُرّ قیمتی» برای مولا آورده شد.ام کلثوم دختر مولا عرض کرد اجازه فرمایید من از آن به عنوان زینت استفاده کرده و به گردنم بیاویزم؟ حضرت این درخواست را رد کرد و فرمود آن را در بیت المال قرار بده،آنگاه خطاب به دخترش فرمود:«لیس إلی ذلک سبیلٌ حتی لاتبقی امرأة من المسلمین إلّا و لها مثل مالک:راهی ندارد که تو از این گردنبند قیمتی استفاده کنی مگر آنکه این امکان برای همه زنان مسلمان باشد».3

این جلوه شکوهمند عدالت مولا علی(ع) نسبت به بستگان و نزدیکان است.اجرای این اصل برای کسانی که در سایه بی عدالتی ها به آلاف و الوف رسیده بودند بسیار گران آمد،دست به دست یکدیگر داده علیه مولا بحران آفریدند.

برخی به اصطلاح مصلحت اندیشان پیشنهاد معامله گری بر این اصل به مولا دادند و گفتند برای حلّ مشکل فعلاً چندان بر این اصل پافشاری نکن،گفتند:ای امیرمؤمنان،مردم عموماً عاشق دنیایند و برای آن تلاش می کنند،اگر از این اموال مقداری بیشتر به اشراف عرب و به قریش و به کسانی که مخالفت و جدایی شان را دوست نداری،می بخشیدی وضع رو به راه تر می شد و پراکندگی ایجاد نمی گردید و بهتر می توانستی در بین رعیت عدالت به خرج دهی و سرانجام بیت المال را به طور مساوی تقسیم کنی!

حضرت در پاسخ این پیشنهاد نادرست فرمود:
«أتَأمُرُونِّی أن أطلبَ النَّصرَ بالجَور فِیمَن وُلِّیتُ علیه.وَ اللهِ لاأطورُ بهِ ما سَمَرَ سَمیرٌ وَ ما أَمَّ نَجمٌ فی السَّماءِ نَجماً لَو کانَ المالُ لِی لَسَوَّیتُ بَینَهُم،فَکَیفَ وَ إنَّما المالُ مالُ اللهِ:آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود از سجور و ستم،در حق کسانی که بر آنها حکومت می کنم استمداد جویم؟ به خدا که این پیشنهاد را نمی پذیرم تا شب و روز برقرار و ستاره ای در آسمان بی ستاره ای برآید.اگر مال از آنِ من بود،همگان را برابر می داشتم تا چه رسد که مال،مال خداست».4

به امام علی(ع) گزارش دادند که عده ای در مدینه به معاویه پناهنده شده اند.حضرت در نامه ای به استاندار مدینه سهل بن حنیف انصاری نوشت:
«به من خبر رسیده است از مردمی که نزد تو به سر می برند بعضی پنهانی نزد معاویه می روند،دریغ مخور که شمار مردانت کاسته می گردد،و کمکشان گسسته است.برای آنها همین گمراهی بس که از هدایت حق به سوی کور دلی و جهل شتافته اند.آنان دنیا پرستانی هستند که روی بدان نهاده و شتابان در پی اش افتاده اند،عدالت راشناخته و دیدند و گزارش ها را شنیده اند.

و دانستند مردم در برابر عدالت یکسانند،پس گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند.دور بودند،دور از رحمت خدا.به خدا قسم آنان از ستمی نگریختند و به عدالت نرسیدند».5

روح این سخن آن است که ارزش با حکومت حق و عدل است،بگذار آنان که تحمل عدل را ندارند بروند که ما اهل معامله با دنیا طلبان نیستیم.   

پی نوشت ها
1- رک:مناقب،ج 1،ص 313 .
2- شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید،ج 1،ص 215 .
3- بحارالأنوار،ج 40،ص 106 .
4- نهج البلاغه،خطبه 126 .
5-نهج البلاغه،نامه 70 .
منبع : عبرتهای عاشوراء – سیّد احمد خاتمی.

نمونه راستین یک زن مسلمان

فاطمه زهرا(سلام الله علیها)
خداوند از خشم فاطمه خشمگین و به سبب خشنودی او خشنود می شود؛«فاطمه پاره تن من است،هر کس او را بیازارد مرا آزرده؛آن کس که با او دوستی ورزد،با من دوستی ورزیده است».فاطمه قلب و روح من است؛فاطمه بانوی زنان دو جهان است؛این شهادت و نظایر آن در کتاب های حدیث و سیره به تواتُر از پیامبر(ص) نقل شده است.

پیامبری که از روی هوا سخن نمی گوید و تحت تأثیر روابط نسبی و سببی قرار نمی گیرد و از سرزنش نکوهش گران در راه خدا باکی ندارد.این گفتارها نشانگر تواضع پیامبر اسلام(ص) است که با دعوت خود عجین شده و برای مردم به مثابه الگو و نمونه ای در آمده است.تپش های قلب او و نگاه هایش و دست سودن و گام های تلاشگرانه و پرتوهای اندیشه اش،قول و فعل و تقریر او،تماماً تعالیم دینی و احکام خدا را می نمایاند.چونان چراغ های هدایت و راه های نجات است.

آن چه که از جانب رسول خدا(ص) بر سینه فاطمه زهرا(س) نقش بسته،با مرور زمان و تکامل جوامع و نیز با نگاه به مبدأ اساسی در اسلام،در این سخن پیامبر به فاطمه،که فرمود:«ای فاطمه برای آخرت خود بکوش که من نمی توانم در پیشگاه خداوند برای تو کاری کنم»،درخشندگی بیشتری به خود می گیرد.فاطمه زهرا(س) در واقع نمونه زنی  است که خدا می خواهد و پاره ای است از اسلام مجسم در وجود محمّد(ص).

زندگی اش برای مسلمان و انسان مؤمن در هر زمانی و مکانی به منزله اُلگویی چهره می نماید.به راستی شناخت فاطمه(س)،شناخت بخشی از کتاب رسالت الهی است،و پژوهش و تحقیق در حیات حضرتش،به مثابه تلاشی گسترده برای فهم اسلام و ذخیره ای ارزشمند برای انسان معاصر به حساب می آید.

نمونه راستین یک زن مسلمانبا آن که زنان مدینه بسیار تلاش کردند تا فاطمه را از ازدواج با علی(ع) به بهانه فقر آن حضرت و توجه او به جهاد و سختگیری اش در راه خدا منصرف کنند،وی از انتخاب خود دست نکشید.فاطمه(س) هشت سال با علی(ع) زندگی کرد و زندگی خوب این دو،زبانزد همگان گشت.فاطمه(س) فرزندانی چون حسن و حسین و زینب و ام کلثوم و محسن برای علی(ع) آورد.

مجموع عمر آن حضرت هجده سال و چند ماه بود،اما عمر کوتاه وی نمونه کاملی بود از زندگی یک زن کامل.تعالیم دینی به نمونه های بشری نیازمند است تا بتواند در قالب انسانی تجلّی و تجسم یابد و اجرای کامل آنها را تحقق پذیر گرداند تا بدین وسیله دین را از حالت ایده آلی و ذهنی بیرون آورده  به دایره واقعیت ها بکشاند و برای مردم جای هیچ عذر و بهانه ای باقی نگذارد.

زمانی رسول خدا(ص) آهنگ مباهله با مسیحیان نجرانی کرد،به موجب آیه کریمه:«فقل تعالو ندع ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین؛بگو بیایید تا ما پسرانمان و شما پسرانتان،ما زنانمان و شما زنانتان،ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را بخوانیم،سپس(به درگاه خداوند)تضرّع کنیم و بخواهیم که لعنت الهی بر دروغگویان فرود آید».1

پیامبر(ص)کسانی را بدان میدان آورد که مردان و زنان و فرزندان اسلام به شمار می آمدند.آن حضرت،علی و فاطمه و حسن و حسین را برگزید و بدین گونه ایمان خود به خدا و نمایندگی خاندان خود را به عنوان الگوهایی کامل از آئینش،برای همگان آشکار ساخت.

اُمّ اَبیها
فاطمه جوان می خواهد در جهاد پدرش شرکت جوید.از این رو مخلصانه درصدد برمی آید تا کمبود عاطفی که به سبب از دست دادن پدر و مادرشان در دوران کودکی ناشی شده بود،پر کند.کمبودی که پیامبر(ص) را می آزرد و بر دل نازک و مشتاق محبّت و شیفته ی عاطفه او پدیدار می گردید.

پیامبر(ص) برای به انجام رساندن رسالت سنگین خویش و نیز رویارویی با محیط پر شقاوت خود،به مهربانی ها و ملاطفت های مادرانه بسیار نیاز داشت و آن حضرت این همه را در وجود فاطمه(س) پیدا می کرد.در تاریخ تنها نشان اندکی از این حالت های مادرانه ثبت شده است.اما همین چند مورد اندک به خوبی بیانگر موفقیت پیامبر(ص) با بهره مندی از این منبع سرشار محبّت فاطمه(س) است که می توانست پدر خود،محمّد(ص) را از جنبه عاطفی غنی سازد،به طوری که بتواند بدون کمترین دل نگرانی،سنگینی بار عظیم رسالت خویش بدوش گیرد.

تاریخ وقتی بر این مواضع تاکید می کند که می بینیم مکرراً از قول پیامبر(ص) نقل می شود که فاطمه(س) مادر من است.نیز می بینیم پیامبر(ص) با او چنان رفتاری دارد که گویا با مادرش رفتار می کند.دستان او را بوسه می زند و وقتی به مدینه باز می گردد،نخست به دیدار او می شتابد و هنگام عزیمت به جنگ ها و مسافرت ها با او وداع می کند و گویی از این چشمه بی زوال،عاطفه ای بیکران برای سفر خود بر می بندد.

تفصیل این ماجرا در کتب سیره نقل شده است.از سویی دیگر درمی یابیم که احساس پدری کردن پیامبر در پیوندهایش با فاطمه معنی می گیرد.وقتی آن حضرت به مردم فرمان می دهد که وی را با لقب «رسول الله» خطاب کنند و فاطمه از این فرمان تبعیت می کند،آن حضرت وی را از این باز می دارد و به دختر خود می گوید که وی را مانند گذشته با لفظ «پدر» خطاب کند.همچنین در تاریخ زندگی پیامبر اعظم(ص) می خوانیم که آن حضرت به هنگام برخورد با سختی ها و اندوه های بزرگ،بسیار به نزد فاطمه(س) می رفت.

وقتی در جنگ ها زخم بر می داشت،یا هنگام گرسنگی و فقر،تنها به خانه فاطمه می رفت.از یک سو فاطمه(س) مانند مادری مهربان به او ملاطفت و رسیدگی می کرد،بر زخم هایش مرهم می نهاد و دردهایش را سبک می کرد.و از سویی دیگر همچون  دختری،کمر به خدمت و اطاعت از پدر می بست و احتیاجات او را رفع می کرد.بدین گونه نقش فاطمه(س) در زندگی رسول خدا(ص) بسیار برجسته و عظیم جلوه گر است.

همسر علی(علیه السّلام)
حضرت علی(ع) می فرماید:«نزد رسول خدا رفتم.آن حضرت وقتی مرا دید،خندید و فرمود:ای ابوالحسن! چه شده؟ خویشاوندی ام را با آن حضرت و سابقه خود را در اسلام بیان کردم و از یاوری ها و جهادهایم با آن حضرت سخن گفتم.فرمود:علی! راست می گویی،بلکه تو بهتر از آنی که خود گفتی.سپس عرض کردم:ای رسول خدا! فاطمه(س) را همسر من قرار ده.فرمود:پیش از تو کسان دیگری نیز چنین درخواستی کرده بودند و من خواسته آنان را با فاطمه در میان گذاردم،اما در چهره او آثار نارضایتی مشاهده کردم.اما لختی درنگ کن تا باز گردم.

پیامبر به نزد فاطمه(س) رفت.فاطمه(س) بر پای ایستاد و ردای پیامبر(ص) را بر گرفت،نعلین از پای آن حضرت درآورد،و برای وضو آب آورد و به دست خود،پیامبر را وضو داد و دو پای آن حضرت را شست و آن گاه نشست.پیامبر به او فرمود:فاطمه! پاسخ داد:بلی...بلی ای رسول خدا!فرمود:علی پسر ابوطالب،کسی است که از مراتب خویشاوندی و فضل و اسلام او به نیکی آگاهی،اینک ازدواج با تو را پیشنهاد داده است.تو خود در این باره چه نظری داری؟ فاطمه(س) خاموش ماند ولی رویش را برنگرداند و رسول خدا نیز در چهره او آثار ناخشنودی مشاهده نکرد.پس آن حضرت برخاست،در حالی که می فرمود:الله اکبر،سکوت او قبول پیشنهاد است.سپس جبرئیل به نزد محمّد(ص) آمد و گفت:«ای محمّد! او را به همسری علی بن ابی طالب درآور که خدا او را برای علی و علی را برای او پسندیده است».

علی گفت:سپس پیامبر(ص)،فاطمه را به همسری من داد و پیش من آمد و دستم را گرفت و فرمود:«به نام خدا برخیز و بر برکت خدا بگو ماشاءالله لا حول و لا قوة الا بالله و توکلت علی الله».سپس دستم را گرفت و در کنار خود نشاند و آن گاه فرمود:«بار خدایا! این دو محبوب ترین مخلوقات در نزد من اند.پس تو هم این دو را دوست بدار و در نسل آن ها برکت قرار ده؛و از جانب خودت نگاهبانی بر آنان بگمار.این دو و فرزندانشان را از شر شیطان مصون بدار».

مراسم ازدواج به همین سادگی پایان پذیرفت.علی(ع) زره خود را مهریه فاطمه(س) قرار داد و بهای آن را صرف خرید اسباب و اثاثیه منزل کرد.مقداری معطرات،یک پیراهن به هفت درهم،یک مقنعه به چهار درهم،یک تن پوش بلند سیاه خیبری،تختی بافته شده از برگ های درخت خرما،دو بستر از کتان مصری که میان یکی از آن ها با برگ خرما و دیگری با پشم گوسفند پر شده بود،پرده ای پشمین،یک حصیر،یک دستاس،ظرفی مسین،مشکی از پوست،کاسه ای چوبین برای شیر و پاشیدن آب،یک ابریق،یک سبو و دو کوزه ی گلی تهیه نمود.

بدین ترتیب کار خرید جهیزیه و پرداخت مهریه به انجام رسید.فاطمه(س) به خانه علی(ع) که تنها یک اتاق داشت و متعلق به ام سلمه همسر پیامبر(ص) بود،نقل مکان کرد.علی بر فراز بلندی برآمد و فریاد زد:به میهمانی فاطمه بشتابید،مردم همگی به مجلس جشن ازدواج آن دو حاضر شدند و در شادی اهلبیت(ع) شرکت جستند.

فاطمه (س) زندگی تازه خود را در خانه علی(ع) آغاز کرد.کارهای داخل خانه را رتق و فتق می کرد.گندم ها را آسیاب می نمود و از آن ها خمیر می ساخت و سپس نان می پخت.علی(ع) نیز در کارهای منزل او را یاری می کرد.گاهی اوقات به خانه می رفت و شیر می دوشید و هیزم جمع می کرد و از چاه آب می کشید.

رسول خدا روزی میان آن ها به داوری نشست و کارهای خانه را بین آن دو تقسیم نمود.مسئولیت کارهای بیرون از خانه را به علی(ع) سپرد و کارهای داخل خانه را بر عهده فاطمه گذارد.چندی بعد فاطمه(س) صاحب فرزندانی شد و خود به تربیت و پرورش آن ها همّت گماشت و به کارهای آنان رسیدگی کرد.

فاطمه با عبارتی پوزش خواهانه که در واپسین دم حیات،علی(ع) را با آن خطاب کرده بود،زندگی کوتاه خود را به پایان رساند.او به علی(ع) گفت:«ای پسر عمو! تو مرا نه دروغگو یافتی و نه خیانتکار،و از هنگامی که به همسری تو درآمدم،با تو به مخالفت برنخاستم».

آن گاه زمانی که شنید علی(ع) به او می گوید:«پناه بر خدا! تو به خداوند داناتر بودی،نیکوکار و پرهیزگار و بزرگوار بودی و بیشتر از دیگران از خداوند پروا داشتی،مرا چه سود که تو را به خاطر مخالفت با من مورد توبیخ و سرزنش قرار دهم.به راستی دوری از تو بر من چقدر گران است»؛با آرامش خاطر،جان به جانه آفرین تسلیم کرد.

پی نوشت:
1-سوره آل عمران آیه 61.
منبع : مقدمه ی امام موسی صدر بر کتاب«فاطمه رهرا(س)» نوشته استاد سلیمان کتانی – ماهنامه فرهنگی اجتماعی خیمه – شماره 41 و40 – خرداد 1387.

نخل ولایت

نخل ولایت
زهرای من که غصه تو را پیر کرده است
دردا که با تو بازی تقدیر کرده است
تو سینه سوز دردی و من خانه سوز صبر
ما هر دو را زمانه زمین گیر کرده است
آیات درد بر سر و رویم نشسته است
در من ز بس ملال تو تأثیر کرده است
ای نخل سربند ولایت! جفای خلق
غم را به خانه ی تو سرازیر کرده است
آن عزّت گذشته کجا،این ستم کجا
رفتار مردم این همه تغییر کرده است
شیرنی حیات علی!بهشت پیمبر!چه روی داد
کاین قدر رنگ و روی تو تغییر کرده است
فریاد از این گروه که آیات وحی را
بر له خود علیه تو تفسیر کرده است
دستت شکست کاش نباشد علی مگر
ضرب غلاف کار چو شمشیر کرده است
خواب تو را که سوی پدر می کنی سفر
تابوت پیش ساخته تعبیر کرده است
آن جا که می زدند تو را،هیچ کس نگفت
این بضعةُ النبی است،چه تقصیر کرده است.
شاعر : سید رضا مؤید

یا فاطمة الزهرا(س)
تابوت را ز خانه ی زهرا،که می برد؟
از بیت جبرئیل صفا را،که می برد؟
مولا که سر نهاده به دیوار،بی قرار
خونابه را ز پهلوی زهرا که می برد؟
جز دختری که مات دعاهای مادر است
سجاده را به خلوت شب ها که می برد؟
وقتی که کوچه تنگ و دلی سنگ می شود
طفل صغیر را به تماشا که می برد؟
با باغبان خسته بگوئید در بهار
آتش به باغ تازه شکوفا که می برد؟
چشمان کودکان به پدر خیره مانده است
تابوت را به شانه اش آیا که می برد؟
شاعر : جواد موسی زاده

ارثیه فاطمه
افتاد حریم عشق در آتش و دود
آن روز که دستِ فتنه را کینه گشود
ارثیه ی فاطمه پس از پیغمبر
پهلوی شکسته بود و بازوی کبود
شاعر : جعفر رسول زاده

مسئولان و وظیفه  اتحاد آفرینی

اهرم قدرتمند و کارساز «وحدت»،مسئولان را در رسیدن به اهدافشان کمک می کند.شیوه ی رفتار دولتمردان با طبقات مختلف و ارج نهادن به عموم مردم و خدمت رسانی صادقانه به ملّت،نقش بسزایی در ایجاد تفاهم و همدلی و حسّ برادری در جامعه و میان حکومت و شهروندان دارد.از کلمات نورانی امیرالمؤمنین(ع) به چند نمونه که راه کارهای اجرایی برای مسئولان است اشاره می کنیم :

1- رعایت حقوق دولت و ملّت
گروه ها و طبقاتی که نسبت به هم حقوق و وظایف متقابل دارند،اگر این حقوق را بشناسند و آنها را ادا کنند،میان مردم الفت پدید می آید.امام علی(ع) می فرماید:
«وَ اَعظمُ مَا افتَرَضَ اللهُ سُبحانَهُ مِن تِلکَ الحُقوق حقُّ الوالی عَلَی الرّعیّةِ و حَقُّ الرّعیّةِ عَلَی الوالی،فریضةٌ فَرَضَها الله سّبحانَه لِکُلٍّ عَلی کُلٍّ،فَجَعَلها نِظاماً لِاُلفَتِهم و و عِزّاً لِدِینِهم».1بزرگ ترین حقی که خداوند قرار داده و واجب ساخته،حق حاکم بر مردم و مردم بر حاکم است،فریضه ای است که خداوند برگردن هر کدام در مقابل دیگری قرار داده و آن را سبب سامان بخشی الفت و همبستگی ایشان و عزّت دینشان قرار داده است.

2- عدالت همگانی
امید مردم به مسئولان و حمایت از آنان وقتی صورت می گیرد که اجرای عدالت را درباره ی عموم احساس و باور کنند.در این صورت،مشارکت با حکومت و همدلی با دولتمردان و تحمّل کمبودها و ضعف ها عملی تر خواهد بود.امیرمؤمنان(ع) می فرماید:
«فاِنَّ اَفضَلَ قُرَّةِ عَین الوُلاةِ استِقامَةُ العَدلِ فی البلادِ و ظُهور مَوَدّةِ الرّعیّةِ،وَ اِنّهُ لا تَظهَرُ مَوَدَّتُهم الّا بسَلامَةِ صُدُورهم...».2برترین مایه ی چشم روشنی حاکمان،برپایی عدالت در شهرها و آشکار بودن مودّت و الفتِ مردم است.مودّت و مهرورزی مردم نیز آشکار نخواهد شد مگر آن گاه که دل ها و سینه هایشان [نسبت به زمامداران] صاف شد.خیرخواهی رعیت نیز درست نشود مگر به حمایتشان از زمامداران و سنگین نشمردن حکومت آنان بر خودشان و توقع نداشتن زوال حکومتشان.

پس آرزوهای مردم را برآور،پیوسته از آنان به نیکی یاد کن و رنج گرفتاران را به حساب آور،چرا که بسیار یاد کردن از کارهای خوب آنان،دلیر را به هیجان و شوق می آورد و سست را به کوشش وا می دارد.

3- سیاست درهای باز
از جمله اموری که به همدلی مردم با حاکمان کمک می کند،آن است که دسترسی آنان به مسئولان امر،آسان باشد و حاجب و دربان و مسئول دفتر و منشی،دیواری میان مردم و مسئولان پدید نیاورند.

گرچه وجود منشی برای تنظیم امور و ملاقات ها و برنامه ها لازم است،ولی نباید فاصله ایجاد کند و احتجاب و در پرده بودن مسئول،طول بکشد.حضرت علی(ع) در عهدنامه ی خود به مالک اشتر می نویسد:«فَلا تُطَوِّلَنَّ احتِجابَکَ عَن رَعِیَّتِک،فأنّ احتِجابَ الوُلاةِ عَنِ الرَّعِیَّةِ شُعبَةٌ مِنَ الضّیق و قِلَّةُ عِلمٍ بالأمور...».3

پنهان ماندن خود را از مردم طولانی مساز،چرا که دور از دسترس بودن والیان،نوعی فشار و تنگنا بر مردم است و موجب کم اطلاعی از کارها می شود.پوشیده ماندن از مردم سبب می شود از امور بی خبر بمانند،در نتیجه کار بزرگ نزدشان کوچک جلوه می کند و کار کوچک به نظرشان بزرگ می آید،خوب،بد جلوه می کند و زشت،نیکو دیده می شود و حقّ و باطل به هم آمیخته می شود.والی هم یک بشر است و آنچه را مردم از او پوشیده می دارند،نمی شناسد ... .

این شیوه و شفافیّت امور و برنامه ها و درهای باز برای مراجعه ی مردم و انتقاد و انتقال مطالب،سبب می شود حکومت را از آنِ خود بدانند و همبستگی و وفاق ملّی مستحکم تر گردد.

4- حفظ آبروی مردم
اگر مسئولان،حرمت و آبروی مردم را نگه دارند،از حمایت آنان برخوردار خواهند بود.ولی اگر دیوار احترام متقابل فرو ریزد و مدیران جامعه،همه ی عیوب و کاستی ها و ضعف ها را روی دایره بریزند،گسست پدید خواهد آمد.حضرت امیر(ع) می فرماید:
«فَاِنَّ فی النّاس عُیوباً،الوالی اَحَقُّ مَن سَتَرَها،فَلا تکشِفَنَّ عمّا غابَ عنکَ مِنها،فإنّما عَلَیک تَطهِیرُ ما ظَهَرَ لَکَ،وَ اللهُ یَحکُمُ علی ما غابَ عَنکَ،فَاستُر العَورَةَ مَا استَطَعتَ،یَستُر اللهُ مِنکَ ما تُحِبُّ سَترَهُ مِن رَعیَّتِک».4

در مردم عیب هایی هست که والی در پوشاندن آنها از هر کسی سزاوارتر است.پس عیوبی را که از مردم بر تو پنهان است،کنجکاوی و فاش مکن.عیوبی را که بر تو آشکار می شود وظیفه داری آنها را پاک و اصلاح کنی،نسبت به عیوب پنهان هم خدا داوری می کند.پس تا می توانی عیوب مردم را بپوشان،تا خداوند هم عیوب تو را که علاقه داری از مردم پوشیده بماند،پرده پوشی کند.

پرده دری و افشاگری میان حاکم و مردم و آبروریزی یکدیگر،آنان را ناراحت و دشمن می سازد و این کینه ها همبستگی عمومی را از بین می برد و به اتّحاد ملّی خدشه وارد می سازد.

5- خدمات صادقانه به مردم
برای آنکه اتّحاد ملّی در جامعه پایدار باشد و روز به روز بر عمق و کیفیت آن افزوده شود،مسئولان باید به وظایف خود در قبال مردم عمل کنند و توده ی مردم و اکثریت جامعه را محور قرار دهند،چرا که برخورداری از حمایت توده ها در سایه ی خدمت صادقانه به آنان است،نه مقدّم داشتن بخشی ویژه از نور چشمی ها و طبقات مرفّه و بی درد.اگر جز این شود،خشم و نارضایتی عمومی بحران ساز می شود و وحدت ملّی را آسیب می رساند.

امیرالمؤمنین(ع) در همان عهدنامه به مالک اشتر چنین توصیه می فرماید:
«وَ لیَکُن اَحَبَّ الاُمور إلیکَ اَوسَطُها فِی الحَقّ و اَعَمُّها فِی العَدلِ وَ اَجمَعُها لِرضَی الرّعیّة،فإنَّ سُخطَ العامّةِ یُجحِفُ برضَی الخاصَّةِ،و اِنَّ سُخطَ الخاصَّةِ یُغتَفَرُ مَعَ رضَی العامَّةِ...».5

باید محبوب ترین کارها نزد تو،کاری باشد که در حق،میانه ترین و در عدل،فراگیرترین و در خشنودی ملّت،جامع ترین باشد،چرا که نارضایتی عموم،خشنودی خواص را از بین می برد،ولی خشم خواص در برابر خشنودی عامه ی مردم قابل چشم پوشی است.

سپس اشاره می کند که توده ی مردم،هم در برابر مشکلات و کمبودها صبورترند،هم هنگام نیاز،در صحنه حاضرتر و برای کمک آماده ترند،ولی خواص،هم پرتوقّع ترند،هم ناسپاس تر و هم برای تحمّل مشکلات،بی طاقت ترند و هزینه ی بیشتری هم بر دوش حکومت می گذارند،پس باید جهت گیری و میل و رغبت والی بیشتر به سمت توده های مستضعف باشد،چرا که آنهایند که پشتوانه ی مهم دولت در نبرد با دشمن به شمار می آیند.6

پس مدیران جامعه و مسئولان امور،با خدمات صادقانه به عموم مردم و در اولویت قرار دادن نیازها و مشکلات و مطالبات آنان،از «حمایت مردمی» برخوردار می شوند و این اتّحاد آفرین و الفت بخش است و فاصله ی حکومت و مردم را از بین می برد،مردم را هم نسبت به هم مهربانتر و یکدلتر می سازد.سعدی می گوید:
صد هزاران خیطِ7 یکتا را نباشد قوّتی                                چون به هم برتافتی،اسفندیارش نگسلد

6- حفظ آداب و رسوم خوب
گاهی در جامعه،آداب  و سنن و رسومی رایج است که محور الفت و همبستگی و وحدت ملی است و تا اشکال شرعی و زیان نداشته باشد،نباید آنها را بر هم زد و مردم را از خود رنجاند.حضرت علی(ع) به مالک اشتر در مورد حفظ این گونه رسوم می فرماید:
«و لا تَنقُض سُنَّةً صالِحَةً عَمِلَ بها صُدُر هذِهِ الاُمّةِ و اجتمَعت بها الاُلفَةُ».8

سنّت خوب و رسم شایسته ای را که پیشینیان از این امّت به آن عمل کرده اند و الفت و پیوند بر اساس آن پدید آمده است،نقض نکن و از بین مبر.

7- احترام به پیمان ها
پایبندی به تعهّدات و وفای به عهد،آن قدر مهم است که اگر با کافران هم پیمان ببندیم،باید به آن وفادار بمانیم،مگر آنکه آنان عهد شکنی کنند.امیرالمؤمنین(ع) احترام به قراردادها و پایبندی به عهد و پیمان را یک فریضه می شمارد و بر تأثیر آن در ایجاد وحدت و همبستگی چنین تأکید می کند:
«لَیسَ مِن فرائِض اللهِ شَیءُ النّاسُ اَشَدُّ عَلیهِ اجتِماعاً مَعَ تَفَرُّق اَهوائِهم و تَشَتُّتِ آرائِهم مِن تعظیم الوفاءِ بالعُهودِ».9

هیچ یک از واجبات الهی که مردم را با همه ی اختلافات در خواسته ها و نظرها مجتمع و متّحد سازد،مثل بزرگداشتِ وفای به پیمانها نیست.

رواج این فرهنگ و عمل به تعهّدات و وفا به پیمان،در جامعه احساس امنیّت و اعتماد پدید می آورد و همین،از عوامل تحکیم پیوندهای اجتماعی است.

پی نوشت ها
1- نهج البلاغه،خطبه ی 216.
2- همان،نامه ی 53 (عهدنامه مالک اشتر)،بند 58.
3- نهج البلاغه،نامه ی 53،بند 121.
4- نهج البلاغه،نامه ی 53،بند 25.
5- نهج البلاغه،نامه ی 53،بند 20.
6- نهج البلاغه،نامه ی 53،بند 20 : و إنّما عِمادُ الدّین و جِماعُ المُسلِمین و العُدَّةُ لَلأعداء،العامَّةُ مِنَ الاُمّة،فلیکُن صِغوُکَ لهم و مَلیکَ مَعَهُم.
7- خیط : رشته،نخ.
8- نهج البلاغه،نامه ی 53،بند 39.
9- همان،نامه ی 53،بند 135.
منبع : درسهایی از نهج البلاغه (12) – وحدت و انسجام – جواد محدثی .

ولایت ؛ امانتِ سنگین

آسمان بار امانت نتوانست کشید                                             قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند
در برخی روایات،آن «امانت» که آسمان و زمین از پذیرش آن سر باز زدند،ولی انسان پذیرفت،به «ولایت» تفسیر شده است.

پیروی از اهلبیت(ع) و مهر ورزی با این خاندان و پذیرش امامت و ولایت آنان،مسئولیتی سنگین است و هم شایستگی و لیاقت ی خواهد،هم پرداختِ هزینه در راه این امانتداری مقدّس.

در روایات آمده است که امر ما،«صعب» و «مُستَعصب» است.«امر»،همان امامت و ولایت ائمّه ی اطهار و حبّ آل محمّد و تولّای این خاندان(علیهم السّلام) است.صعب و دشوار بودن آن نیز هم به دلیل سنگینی این بار معنوی است،هم پیامدهایی که برای این پیوستگی به جبهه ی آل الله است.

امیرمؤمنان می فرماید:
امر ما،دشوار و سنگین و پیچیده است و آن را جز بنده ی مؤمنی که خداوند،قلب او را برای ایمان،امتحان کرده است،تحمّل نمی کند و سخن ما را جز سینه های امین و راز دار و خردهای وزین در نمی یابد.1

این بود که پیشوایان دین هر سخن را به هرکس نمی گفتند و گاهی برای بیان برخی اسرار و معارف مکتب شیعه و علوم خود،در پی شاگردانی با ظرفیت و راز دار بودند و برخی گفتنی ها را نزد آنان به ودیعت می نهادند و قول می گرفتند که آن ها را فاش نکنند.از سوی دیگر،هم جبهه شدن با خط امامت و ولایت نیز،دشواری هایی داشت و عشق اهلبیت(علیهم السّلام) عوارضی در برداشت که عاشقان این خاندان می بایست بپردازند.

روایاتی که می گوید:«البلاءُ لِلولاء» (بلا و گرفتاری از آنِ دوستان است) اشاره به این دارد که:
هر که در این بزم مقرّب تر                                                        است جام بلا بیشترش می دهند

پیروان مکتب امامت و شیفتگان اهل بیت،از خور و خواب و لذّت و عیّاشی دورند،از حرام خواری و ثروت های باد آورده پرهیز می کنند و به عنوان تاوان عشقی که به این خاندان دارند،اغلب مورد خشم و بی مهری سلاطین و جبّاران و قدرت های باطل قرار می گیرند.این نکته در توصیه های ائمه(ع) بسیار آمده استو فرموده اند که در راه دوستی ما آماده ی فقر و سختی باشید،یعنی حاضر باشید هزینه ی این عشق قدسی و ولای اهل بیت را بپردازید.

حضرت علی (ع) در اشاره به این بُعد مسأله امامت و ولایت می فرماید:«مَن اَحبّنا اهلَ البیتِ فَلیَستَعِدّ لِلفَقر جِلباباً».2

هر که ما خاندان را دوست بدارد،پیراهنی از فقر را برای خود مهیّا کند.این سخن می رساند که پیروان عترت،باید اهل قناعت،ایثار،گذشت،انفاق،تحمّل فشارهای اقتصادی و محرومیّت های اجتماعی باشند و از ثروت های ناروا چشمئ بپوشند و با محرومان جامعه نیز همراهی و همدردی کنند و این گونه به پیشوایان و الگوهای مکتبی خود اقتدا کنند.

ما افتخار می کنیم که در «مکتب امامت» شاگردی کوچک باشیم.به خود می بالیم که ما را در زمره ی دوستداران اهل بیت(ع) بپذیرند.

چه زیبا و استوار،امام خمینی(ره) فرمود:
ما مفتخریم که ائمه ی معصومین،از علی بن ابی طالب گرفته تا منجی بشر حضرت مهدی صاحب زمان علیهم آلاف التحیات والسلام،که به قدرت خداوند زنده و ناظر امور است،ائمه ی ما هستند.3

هم گوش جان به معارف امامت و تشیع گشوده ایم و هم آغوش مهر به روی هر چه که از دوست رسد باز کرده ایم.

دیانت بی شما کامل نگردد                                                             بجز با عشقتان،دل دل نگردد
کدام عاشق در این ره،در بلا نیست؟                                           کدامین دل شما را مبتلا نیست؟
گواه عشق ما این دیده و دل                                                رساند «اشک» و «غم» ما را به منزل
دل و جان جهانی عاشق آباد                                                               فدای نام شیرین شما باد
اگر ناقابلیم و شرمساریم                                                               بجز عشق شما چیزی نداریم
شما در ظاهر و باطن امیرید                                                            عنایت کرده،دست ما بگیرید4

و سخن آخر اینکه «امامت»،جوهره ی دین نبوی است.و اهل بیت(ع) گلهای سرسبد آفرینش اند و عشق به آنان،عشق به همه ی خوبیهاست.

پی نوشت ها
1-نهج البلاغه،خطبه 189:اِنّ اَمرَنا صَعبُ مَستَصعَبٌ.
2- نهج البلاغه،حکمت 112.
3- مقدمه ی وصیتنامه ی سیاسی الهی امام راحل قدّس سره الشریف.
4- برگ و بار،ص58.[منظومه ی «اهل بیت آفتاب»].
منبع :
درسهایی از نهج البلاغه ( 15) – امامت و اهلبیت(علیهم السّلام) – جواد محدّثی.

نمونه ی یک انسان خود ساخته

امام علی(ع) در نهج البلاغه،از یک برادری سخن می گوید که در نظر آن حضرت،بسیار خود ساخته و وارسته بوده است.بی آنکه نام از او بیاورد،اوصاف و ویژگی های او را بر می شمارد1 و می فرماید:
«آنچه او را در چشم و نگاه من عظیم و بزرگ کرده است،این است که دنیا در نظرش بسیار حقیر و کوچک بود».

کسی که تا این حد در دل مولا جا داشته است،بی شک برای رهجویان خودسازی می تواند الگو باشد،به ویژه که امام،جزئیات خوبی از صفات و حالات او را بر می شمارد.در این جا فشرده ای از ترجمه ی آن سخن را می آوریم:
«او از سلطه و اسارت شکمش خارج بود.
آنچه را نداشت هوس نمی کرد و در استفاده از آنچه داشت زیاده روی نمی کرد.
بیشتر روزگارش را ساکت بود.
وقتی سخن می گفت،بر صاحبان سخن چیره بود و تشنگی حق جویان را فرو می نشاند.
به ظاهر،ضعیف و ناتوان می نمود.امّا هنگام تلاش و جدّیت،شیری خشمگین بود.
بر کاری که می توانست برای دیگری عذری بیابد،ملامت نمی کرد،تا آنکه عذر او را بشنود.
از هیچ دردی شِکوه و ناله نمی کرد،مگر هنگامی که بهبود یابد.
به آنچه می گفت عمل می کرد و آنچه خود عمل نمی کرد به دیگری هم نمی گفت.
اگر بر کلام مغلوب می شد،در سکوت کسی بر او غالب نمی گشت.
برای شنیدن،حریص تر بو تا گفتن.
وقتی دو کار پیش می آمد،آنچه را مخالف «هوای نفس» بود بر می گزید».2

این ها صفاتی است که علی(ع) برای او بر می شمارد.سپس می افزاید:
«بر شما باد داشتن چنین اوصاف.همراه این صفت ها باشید و برای داشتن آن ها با هم به رقابت و مسابقه بپردازید.اگر هم همه ی آن ها را نمی توانید داشته باشید،بدانید که برگرفتن اندک،بهتر از واگذاشتن بسیار است».

به تعبیر دیگر:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
چه کسی گفته یا همه یا هیچ؟ هر مقدار از این ارزش های اخلاقی را بتوانیم کسب کنیم خوب است.

آنچه امام پیش روی ما قرار داد،فهرستی از فضایل و آینه ای از کمالات خود ساختگان است.

مهم نیست که آن «برادر دینی» که بوده است که علی(ع) به دوستی او می بالد،بلکه مهم «چگونه بودن» است که در این اوصاف آمده است.

اینک،این گوی و این میدان!

پی نوشت ها
1- در اینکه او چه کسی بوده است،نظرهای متفاوتی است.برخی گفته اند مقصود آن حضرت،ابوذر غفاری یا عثمان بن مظعون بوده که هر دو از اصحاب والا قدر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بودند.
2-ـ کانَ لی فیما مَضی اَخٌ فی الله،و کانَ یُعظِمُهُ فِی عَینی صِغَرُ الدّنیا فِی عَینه،و کانَ خارجاً مِن سلطانِ بَطنِه،فلا یَشتَهی ما لا یَجِدُ،وَ لا یُکثِرُ اذا وَجَد،و کانَ أکثرَ دَهره صامتاً...» - نهج البلاغه،حکمت 289.
منبع : درسهایی از نهج البلاغه (16) – خودسازی – جواد محدّثی .

راه حق و پای شیطان

صبر کن! چند لحظه ای را میهمان ما باش،درد دلی بیش نیست،زود تمام می شود.می گوییم شیعه علی(ع) هستیم و او مولا،مقتدا،الگو،اُسوه،رهبر و پیشوای ماست و همه به این قائلیم که شیعه یعنی مشایعت کننده ی علی(ع) و پیرو و تبعیت کننده از او.

یک سئوال قدیمی طراوت و تازگی خاصی به ذهنم بخشیده است.آن گاه که علی(ع)،این سبب خلقت و آشناتر به راه های آسمان از زمین،در محراب مسجد و رکوع نماز،ذکر می گفت و شمشیر یک مُتحجّر متعصب عوام افراطی که فریب بازی شیطان را خورده بود،بر فرق او نشست و عالَمی را محروم از یک نمونه ی بی عیب و نقص حکومت دینی می نمود،آیا پایان علی(ع) آغاز گشت؟ نه! این با عقاید شیعه سازگاری ندارد.شهادت معصوم،خود دلیل بر درستی و پویایی حرکت و عمل اوست،پس علی(ع) و عملش زنده است و امروز ما می توانیم و البته باید بتوانیم که شرایط،جایگاه و چگونگی رفتار خود را بیابیم و الگوی عمل و برنامه خویش را از میان کارهای مختلف شناسایی و انتخاب کنیم،که شیعه مسئولیت پذیر است و مجاهدت در راه عقایدش او را رستگار می کند.شیعه درد تکلیف دارد که شیعه ی بی درد،شیعه نیست،ظاهر است و عمق ندارد.

حال برمی گردیم به 25 سال خانه نشینی علی(ع).منافقان عصر او،این جریانی که به موازات قدرت گرفتن حق و به طمع استفاده از دین برای سلطنت،همزاد حرکت انقلابی پیامبر(ص)،متدین و مؤمن شدند،همچنان زنده هستند و مترصد فرصت.آنان پس از رحلت پیامبر(ص)،غدیر تاریخی و تاریخ غدیر را با جنگ روانی و غوغا سالاری از اذهان خارج کردند.و این علی(ع)،اصل بحث غدیر،آن گاه که گرفتاری و فریب خوردن اطرافیان و شاهدان روز غدیر و دیگران را می بیند،برای این که این جریان بدلی،حاصل سختی های پیامبر(ص)،یعنی رسالت را به کنجی نفرستد،سکوت می کند.

او سعی می کند تا اختلاف از امامت به رسالت کشیده نشود.نفاق،نفاق،نفاق،این جریان است که علی عالی را زمین گیر می کند،اما این علی(ع) نمی تواند از هدف های خود چشم بپوشد و نمی تواند به تحمیل و استبداد روی بیاورد.نمی تواند به قلع و قمع و ترور مخالفین خود مشغول شود.او وظیفه ی سنگینی بر عهده دارد.

باید وجود شیطان و نفس و جلوه های دنیا،امکان انتخاب را برای انسان فراهم کند و دو امکان و دو راه را جلوی پای آن ها بگذارد تا خود با نیرویی که فراهم می کنند،دشمن را محاصره،معدوم و یا محصور و کنترل نمایند.

استادی می گفت:«روش های مافیایی و فرصت طلبی قدرت ها،الهی و اسلامی که هیچ،حتی انسانی هم نیست و با انتخاب و آزادی انسان ناسازگار است».او می گفت:«از بین بردن حریفان و خالی کردن میدان به درد استبداد طلبانی می خورد که حوصله،شهامت،قدرت روحی و سعه صدر،برای برخورد با حریف را ندارند و بیشتر از گلوله و دندان خود استفاده می کنند تا بحق یا ناحق از کسانی حفاظت کنند و نگه داری نمایند،در حالی که حتی تا بهشت خدا این گونه نمی توان رفت و گرنه از اوّل همه را به گونه ای کوک می کردند که رو به بهشت بیاورند و از بدی ها چشم بپوشند و دیگر مجاهدت،تلاش،زحمت و اصلاً خوبی و بدی معنایی نداشت».

آن عزیز سئوال می کرد:«چرا پیشوایان با زد و بند با فرصت طلبان و شیاطینی همچون ابن زیاد و مسلم بن عُقبه و عبدالله زبیر و حُجّاج،آن ها را نخریدند و به کار نکشیدند؟ تنها به یک دلیل؛حق با پای باطل راه نمی یابد و به مقصد نمی رسد و کسی که در روز اوّل به این ها باج داد و از آن ها کمک گرفت،نمی تواند فردا از آن ها باج نگیرد و آن ها را کنار بگذارد،مگر این که از هدف ها و حرف هایش چشم بپوشد و فقط حکومت و قدرت را طالب باشد».

امروز نیز خیلی ها حق را نمی خواهند که قدرت را می خواهند و به خاطر ریاست و سلطه می جنگند،به انتخاب انسان کار ندارند و تنها درصددند که کارها از پیش برداشته شود و به رفعت و پیشرفت انسان توجهی ندارند.مهم نیست که زمینه ها آماده شود.مطلوب شان این است که پُست ها را در دست بگیرند و بر موضع مسلط بنشینند تا بتوانند از حق دفاع کنند و برای حق سینه بزنند.

این ها حاضرند تا با هر زد و بندی و با هر قلع و قمعی،به تسلط بر مطلوب خود راه بیابند و معتقدند می توان زد و بندها را زیر پا گذاشت و مزاحمت ها را با قدرت برداشت.ولی نمی دانند کسی که مجبور شود در اوّلین گام،باج بدهد و با غیر حق زد و بند کند،در واقع در همین گام اول،از دست رفته است و تنها فریفته حُسن نیّت خودش شده و مغرور هدفش گردیده است.

باید روش علی(ع) را ببینیم و به کار ببندیم که حق را تنها باید از راهش دنبال نمود،با پای شیطان به بهشت نمی توان رفت.

منبع:ماهنامه فرهنگی و اجتماعی خیمه - مجتبی حسینی - شماره 42 - تیرماه 1387.