جدول | مرور سریع 59 پیام اربعین در کلام مقام معظم رهبری

اهمیّت اربعین از کجاست؟ صرف اینکه چهل روز از شهادت شهید می گذرد، چه خصوصیتی دارد؟ خصوصیّت اربعین به این است که در اربعین حسینی، یاد شهادت حسین(ع) زنده شد؛ و این بسیار مهم است.
(بیانات مقام معظم رهبری: 22/8/1363)

ادامه نوشته

ضرورت تحلیل نهضت عاشورا؛ در برابر خطر تغییر ماهیت و تفسیرهای باژگونه

 

هر حرکت یا نهضت دینی، اجتماعی یا سیاسی را همواره خطرها و آفت هایی تهدید می کند، که بخشی از آنها مربوط به ماهیت آن نهضت است. این موضوع نیز دو جنبه دارد: یکی تغییر ماهیت نهضت و دور افتادنش از اصل خویش، و دیگر، پیدا شدن تفسیرها و تحلیل های باژگونه از آن.

بدیهی است در هر دو صورت، بدترین آفت ها دامنگیر چنین حرکتی خواهد شد. از این رو می توان گفت یکی از مهمترین وظایف علاقمندان یا پیروان یک نهضت آن است که نسبت به این موضوع حساس بوده و برای پیشگیری از قلب ماهیت یا تفسیر نادرست آن چاره اندیشی نمایند. 

ادامه نوشته

ولایت خون و شمشیر

 

یا أَبَا عَبْدِاللَّهِ! إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ...
ای حسین! من با آن کس که با شما مسالمت داشته باشد، در سلم و صلحم و با آن کس که با شما در جنگ باشد، در جنگم، تا روز قیامت.

داشتن موضع، در مسائل اجتماعی و سیاسی، روابط، دوستی ها و دشمنی ها جنگ ها و صلح ها، نشان انسان متعهد است. آنچه مهم است، محور و ملاک و انگیزه و جهت، در دوستی ها و دشمنی ها، «ولایت» ها و «برائت» هاست. «حُبِّ فی الله» و «بُغضِ فی الله»، عنوانی است که در احادیث اسلامی، از ائمه ی شیعه درباره ی آن، معارف والایی بیان شده است؛ یعنی خدایی بودنِ حُبّ و بغض ها و دوستی ها و دشمنی ها. 

در این فقره از زیارت عاشورا، محور، «ائمه» هستند. خطاب به سیدالشهدا می گوییم: من با کسانی که با تو در صلح و سلم و سازش باشند، در حال آشتی هستم و با آنان که در ستیز با شمایند، می جنگم.

ادامه نوشته

شعر | به مناسبت عاشورای 1437 ه.ق

اى كه دل ها همه از داغ غمت غمگين است
وى كه از خون تو صحراى بلا رنگين است
نرود ياد لب تشنه ات از خاطره ها
هر كه را مى نگرم از غم تو غمگين است
زان فداكارى و جانبازى مردانه تو
به لب خلق جهان تا به ابد تحسين است
نازم آن همت والا كه تو را بود حسين
كه قيامت سبب رشد و بقاى دين است
جان ز كف دادن و تسليم به ظالم نشدن
آرى آرى به خدا همت عالى اين است
جاودان خاطره ی نهضت خونين تو شد
چون كه دين زنده از آن خاطره ی خونين است
جان به قربان تو اى كشته كه خود فرمودى
مرگ با نام به از زندگى ننگين است
زان جفايى كه به جان تو روا داشت يزيد
تا ابد ديده تاريخ بر او بدبين است
ميهمان كشتن و آنگاه اسيرى عيال
اين گناهى است كه مستوجب صد نفرين است
هر كه از صدق و صفا دست به دامان تو زد
عزت هر دو جهانش به خدا تأمين است
چه كنم گر نكنم گريه به مظلومى تو
گريه آبى است كه بر آتش دل تسكين است
تا منظم به جهان گردش ليل است و نهار
تا منوّر به فضا مهر و مه و پروين است
بر تو و بر همه ياران شهيد تو درود
كه ز خون شهدا عزّت دين تضمين است
غير نام تو نباشد به زبان «خسرو» را
كه ز نام تو بود گر سخنش شيرين است
شاعر: محمّد خسرو نژاد

این چشم ها برای که تبخیر می شود؟
این حلقه ها برای چه زنجیر می شود؟
پیراهن محرم من را بیاورید
دارد زمان هیئت من دیر می شود
با روضۀ حسین نفس تازه می کنم
وقتی هوای شهر نفس گیر می شود
می آیم از کدورت و اشک عزای تو
سرچشمۀ طهارت تصویر می شود
من دستمال گریۀ خود را نشسته ام
چون آب هم به نام تو تطهیر می شود
اشک تو تا همیشه جوان می چکد حسین
چشم من است اینکه چنین پیر می شود
من تازه تشنه می شوم و گریه می کنم
وقتی ز گریه چشم همه سیر می شود
ایمان به دست معجزۀ غم بیاورید
پیغمبری که باعث تکفیر می شود
این قطره نیست آینۀ توست یا علی
در اشک ما حسین تو تکثیر می شود
شاعر: رضا جعفری

در راه کربلا...

  

امام حسین(ع) پس از خروج از مکه و در مسیر کربلا، منازلی را طی نمود تا آنکه به منزل «خزیمه» وارد شد و یک شبانه روز در آن توقف نمود. در این منزل بود که هنگام صبح، زینب کبری به خدمت ایشان آمد و و عرضه داشت: آیا آنچه را که دیشب شنیده ام بازگو نمایم؟ حضرت فرمود: چه شنیده ای؟ عرض کرد: دیشب برای کاری از خیمه ها بیرون آمدم، شنیدم هاتفی ندا می داد:

ادامه نوشته

امام حسین(ع)؛ سفینة النجات پیامبران -  آثار و رویدادهایی شگفت از مددخواهی پیامبران از امام حسین(ع)

پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

 «حسین جانم! تو جان عالم هستی».

آری،حسین(ع) فرزند علی(ع) و فاطمه(س)،عصاره ی هستی و جان عالم آفرینش می باشد و پروردگار منّان با آفریدن او که تمام مظاهر و و آثار شگفتی ها و شایستگی ها و بایستگی ها عالی و متعالی انسان کامل است،همه ی ارزش ها و برجستگی ها را متجلّی ساخت.

توبه حضرت آدم(ع) ابوالبشر
«فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِن رَّ‌بِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ».1 آدم وقتی با وسوسه ی شیطان از بهشت بیرون رفت و از آن مرتبه ی الهی نزول کرد،خداوند متعال کلمات و اسمای خمسه ی معصومان(ع) را به وی القا کرد و این کلمات به قلب آدم رسید (اسمای طیّبه و خمسه عبارتند از:محمّد و علی،فاطمه،حسن و حسین – که درود و سلام بی پایان خداوند بر آنان باد) خداوند متعال به برکت این اسامی و وجود مقدّس آنان،از غفلت و قصور آدم درگذشت.

استغاثه ی حضرت یوسف(ع) بر امام حسین(ع)
در آن هنگام که برادران یوسف(ع) او را به چاه انداختند،در اعماق چاه جبرئیل به یوسف(ع) فرمود:

«برای نجات خود توسّل به این ذوات مقدّس پنج تن بنما که همانا محمّد،علی،فاطمه،حسن و حسین،صلوات الله علیهم اجمعین،می باشند».

پس حضرت یوسف(ع) چنین نمود و خداوند متعال موجبات نجات و خلاصی او را فراهم ساخت.

«مهاتما بده» و امام حسین(ع)
عظمت،شخصیّت،تحمّل مصائب و سختی های امام حسین(ع) را تنها انبیای الهی و فرشتگان آسمان و ادیان مختلف و مکاتب گوناگون بیان نکرده اند و با دیده ی تکریم و تعظیم بر آن اشک نریخته اند؛بلکه «مهاتما بده» که از بزرگان هندو است و عدّه ای هم او را یکی از پیامبران می دانند،بعد از تعبیر و تفسیر فراوان که درباره ی عظمت و شوکت حضرت محمّد(ص) و حضرت علی(ع) و خوابی که دیده،بشارت آمدن وجود مقدّس علی(ع)،شکافته شدن دیوار کعبه و آمدن پیامبر اکرم(ص) را می دهد،در بستر مرگ وقتی شاگردش «آنند» را گریان و مضطرب می بیند،او را به آمدن خاتم پیامبران – که نور خدا و عالم به اسرار هستی و صاحب یک تاج پنج پهلو که مانند خورشید و ماه می درخشد و نام الماس بزرگ آن آلیا باشد – بشارت می دهد و سپس می گوید:

آنند! به یاد داشته باش که آن انسان های پاک در ابتدا آفریده شده اند؛ولی هنوز به ظاهر شدنشان بسیار مانده است.
ستمگران دُردانه های (فرزندان) وی را بسی زیان و آزار رسانند و برای ریشه کن کردن آنان از چیزی فرو گذار نکنند و دست به هر عمل ضدّ انسانی زنند؛
امّا خدا نام و کار و مقصد او و نسل او را تا آخر دنیا باقی خواهد گذاشت.

همین طور ادامه می دهد و می گوید:خوشا به حال آنان که با او و همراهان او همراهی کنند.اکنون ای آنند! بیش از این نمی توانم به تو یاد دهم (و اسرار را برایت ظاهر کنم).

استغاثه ی نوح پیامبر(ع) برای نجات کشتیدر ژوئیه ی 1951 م.گروهی از دانشمندان معدن شناس روسی،هنگام معدن یابی و کندن زمین به تخته چوب های پوسیده ای برخوردند که بعد از تحقیقات و بررسی کامل باستان شناسی فهمیدند که متعلّق به بقایای کشتی نوح(ع) است.

در بین این چوب های پوسیده به یک تخته چوب مستطیلی برخوردند که همه را به حیرت انداخت؛زیرا در اثر گذشت زمان کهنگی و پوسیدگی به تمام چوب ها راه یافته بود،جز این تخته چوب که 14 اینچ طول و 10 اینچ عرض داشت و حروفی چند بر آن منقّش بود.دولت «روسیه» برای تحقیق و بررسی درباره ی این تخته چوب در 27 فوریه (1953 م.) کمیته ای تشکیل داد که اعضای آن،باستان شناسان و استادان آشنا به زبان های عهد عتیق بودند.

بنابراین پس از 8 ماه تحقیق و کاوش،اسرار آن تخته چوب برای کمیته،کشف گردید و معلوم شد که این تخته چوب از کشتی حضرت نوح(ع) است که برای تَیمُّن و مدد خواهی،چیزهایی بر آن نوشته شده و بر کشتی نصب کرده اند.در وسط تخته،یک تصویر پنجه نمایی وجود داشت که عبارتی چند،به زبان سامانی بر آن نگاشته بود (زبان رایج در زمان حضرت نوح(ع) و تا چندی بعد از زمان نوح،زبان سامی یا سامانی بود و زبان های عبرانی،سریانی،قیهانی،قبطی،عربی و غیره از شاخه های مختلف همان زبان است).
ترجمه و شرح آن بدین قرار است:

«ای خدای من،ای مددکار من به لطف و مرحمت خود و به طفیل ذوات مقدّس:محمّد،ایلیا،شُبّر،شُبیر و فاطمه،دست مرا بگیر؛
این پنج وجود مقدّس از همه با عظمت تر و واجب الاحترام هستند و تمام دنیا برای آنان برپا شده است.
پروردگارا به واسطه ی نامشان،مرا مدد فرمای!
تو می توانی همه را به راه راست هدایت نمایی».

استمداد حضرت سلیمان پیامبر(ع)
در لوح نقره ای که با حاشیه ی جواهرات گرانبها،مرصّع در وسطش خطوطی به حروف طلایی نگارش یافته بود،در جنگ جهانی اوّل (1916 م.) به وسیله ی سربازان انگلیسی در چند کیلومتری «بیت المقدّس» - که مشغول سنگر گیری و حمله بودند – در دهکده ی کوچکی به نام «اونتره» کشف گردید که بعد از ترجمه و بررسی در سوم ژانویه (1920 م.) معلوم شد که این لوح مقدّسی است به نام «لوح سلیمانی» و سخنانی از حضرت سلیمان(ع) را در بر دارد که به الفاظ عبری قدیم نگارش یافته است که ترجمه ی لوح سلیمانی بدین قرار است:

«الله،احمد،ایلی،باهتول،حاسن،حاسین
یاه احمد! مقذا =  ای احمد! به فریادم رس
یاه ایلی! الضطاه = یا علی! مرا مدد فرمای
یاه باهتول اکاشئی = ای بتول! نظر مرحمت فرمای
یاه حاسن! اضو مظع = ای حسن! کرم فرمای
یاه حاسین! بارفو = یا حسین! خوشی بخش
همین سلیمان اکنون به این پنج بزرگوار استغاثه می کند:
«بذات الله کم ایلی = و علی قدرت الله است».

اعضای کمیته،چون بر مضمون نوشته ی لوح مقدّس اطّلاع یافتند،هر یک با دیده ی تعجب به دیگری نگریستند و انگشت حیرت به دندان گزیده و پس از تبادل نظر قرار بر این شد که این لوح در «موزه ی سلطنتی بریتانیا» گذاشته شود؛ولی بعد آن را در رازخانه ی کلیسای انگلستان گذارند که فقط «اُسقف» از آن اطلاع داشته باشد.

پی نوشت
1- سوره بقره،آیه 37.
منبع: سیّد علی اکبر قرشی – شعور و شهود عاشوراییان – مجموعه ای خواندنی در معرفت حضرت اباعبدالله(ع) و یارانش – تهیه و گردآوری: واحد پژوهش موسسه فرهنگی موعود عصر.

امام حسین(ع) در «خطبه منا» به نخبگان چه فرمودند؟

سلیم بن قیس می گوید:یک سال قبل از مرگ معاویه،حسین بن علی(ع) با عبدالله بن عبّاس و عبدالله بن جعفر به حج رفتند،امام حسین(ع) مردان و زنان و یاران بنی هاشم و آن عدّه از انصار را که او و خاندانش را می شناختند،جمع کرد.سپس چند نفر را فرستاده و فرمودند:
«همه ی کسانی را که امسال از اصحاب پیامبر(ص) معروف به صلاح و عبادتند به حج آمده اند،نزد من جمع کنید».

ادامه نوشته

چند پرسش و پاسخ خواندنی با امام حسین(ع) درباره قیام عاشوراء

یا بن رسول الله! آیا اجازه می دهید پرسش های خود را مطرح کنیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم.ای عزیزم! بگو تا بشنوم و [شما نیز] کلام مرا بشنوید.

ادامه نوشته

قیام حَـرّه ؛ اولین بیداری عاشورایی

تمام کتب تاریخی معتبر اسلامی همچون تاریخ طبری،یعقوبی،ابن اثیر،مسعودی و ابن کثیر این واقعه را ثبت کرده اند.ما به طور فشرده آن را از مروج الذهب مسعودی نقل می کنیم.
واقعه ی حرّه در آغاز سال 63 ه.ق به وقوع پیوست و جنایات و جزئیات آن را مورخان بسیاری نوشته اند.این واقعه را به دلیل آن که در ریگ زاری در اطراف مدینه به نام «حرّه» واقع شد و پایگاه لشکر یزید نیز در آن جا بود،آن را در تاریخ به نام «واقعه ی حرّه» ثبت کرده اند.

ادامه نوشته

چهار ویژگی انقلاب امام حسین(ع) از نگاه آنتوان بارا نویسنده نامدار مسیحی

هیچ حماسه ی انسانی در گذشته و حال به اندازه ی حماسه ی شهادت حسین(ع) در «کربلا» مورد تحسین و توجّه عاطفی قرار نگرفته و جنبه ی آموزشی نداشته است.این حماسه به عنوان یک رویداد عاطفی و احساسی نقطه عطف مؤثّری در روند عقاید اسلامی شده است.

حماسه ای که اگر نبود اسلام نه تنها نمی توانست به عنوان یک عقیده ریشه دار و ایمان محکم در باطن مسلمانان جای گیر شود،بلکه در حدّ یک مذهب کم فروغ و ضعیف در میان انسان ها معرفی نمی شد.

قیام حسین بن علی(ع) زلزله ای شگرف بود که توانست پایه های امّت اسلامی را تا دورترین نقطه ها به لرزه درآورد،چشم ها را بگشاید و وجدان ها را علیه هیمنه و اقتدار دروغین و شرّ ستم پیشگان بیدار کند،همانان که در صددند ظلم و ستم را در اعماق جان انسان ها مستولی کنند و ارزش های دینی را با عناوین پوشالی از بین ببرند و با تباه کردن حقوق دین داران،انوار ذاتی و جوهری جذّابیت دین را خاموش کنند.

حماسه ی حسینی،انقلاب به تمام معنی کلمه بود چیزی که به هیچ وجه قابل قیاس با دیگر انقلاب ها نیست؛چرا که عظمت آن فراتر از معنای محدود واژگان و بزرگتر از معیارهای قابل قیاس بشری است.انقلابی است که به درجاتی بالاتر از حماسه ارتقا یافت و این حقیقتی است که برای شکل گیری حماسه ها معمولاً انسان ها فدا می شوند،امّا در آفرینش این حماسه نه انسان های معمولی که خاندان و اهل بیت پیامبر(ص) شرکت داشتند.

عاشورا،قیامی است که هدفش حفظ کیان امّت محمّد(ص) و مصون داشتن عقاید مسلمانان و حمایت از سنّت مقدّس رسول اکرم(ص) و دور ساختن دست گستاخان از آن است.باید گفت آن کس که انقلاب حسینی را به عنوان حماسه بپذیرد،بزرگتر از آن نمی یابد؛زیرا حماسه ها و انقلاب هایی که جهت حرکت تاریخ و امّت ها را تغییر داده اند به نسبت بزرگی اهداف و امکان تبدیل شدنشان به یک عقیده یا اصل اعتقادی برای گروه یا گروه هایی قابل سنجشند.

با این معیار،انقلاب حسین(ع) از زمان پیدایش تا ابدالآباد در نوع خود هم اوّلین انقلاب تاریخ و هم بی نظیرترین انقلاب ها در تاریخ انسانیّت است،به عبارت دیگر این انقلاب تا جهان باقی است و نوع انسان زنده است جاودانه خواهد ماند؛زیرا شکل گیری آن به خاطر انسان بوده است.

اگر می گوییم انقلاب حسینی «نخستین» انقلاب است از آن روست که در چارچوب وقایع جهان اسلام و در تاریخ ادیان آسمانی نخستین انقلابی است که بر مبنای اصول و ارزش های عقیدتی به وقوع پیوسته است.

اگر می گوییم «پیشتاز» است از این روست که هم زمینه را برای روح انقلابی آماده کرده و هم خود یک انقلاب روحی است که دل های مسلمانان را شیفته و بی قرار خود ساخته و معنی بزرگ منشی و پایمردی انسان مؤمن را در برابر فتنه گرانی که به نام دین رگه های شرک و بیهودگی را در پیکره ی عقاید اسلامی تزریق می کنند؛یادآور شده است.

انقلاب حسینی،دعوت آشکاری بود برای زدودن این رگه ها و تخریب پایه های گمراهی و ایستادگی در برابر اهداف کسانی که از صراط مستقیم شریعت منحرف شده و با آبروی شریعت و دین بازی می کردند؛هم آنان که بر سر کیان آیین نوظهور اسلام قمار کردند تا بتوانند آن را پیش از رشد و بالندگی به خاک بسپارند.

اگر می گوییم «یگانه» است از این روست که با تسخیر وجدان های مسلمانان تأثیرات عقیدتی محکمی بر جای گذاشت.درست در زمانی که پایه های حکومت حکّام اسلامی و حکومت گران به نام دین،به واسطه ی اعمالشان نیازمند وارد آمدن شوک و ضربه ای کاری بود؛قیام شهادت طلبانه ی حسین(ع) همان ضربه ی کاری بود که تأثیری برق آسا در آن دوران و دوران های بعد گذاشت.صاعقه ای بود که چشم های عشق و محبّت را در وجدان های بیدار نسل های بعد جاری خواهد کرد.

و بالأخره اگر می گوییم انقلاب عاشورا انقلابی «جاودانه» است از این روست که یک انقلاب انسانی به تمامی معنی است.از انسان است برای انسان،این انقلاب با خون پاک حسین(ع) گلگون شد و از همین رو در نهاد تمام مسلمانان به عنوان نماد کرامت دین شناخته شد و انسان مسلمان توانست شاهد ورق خوردن صفحات جدیدی در روند عقیده اش باشد،صفحاتی روشن و خالی از تزویر و بردگی و بندگی که کلمات آن با حروفی نورانی نگاشته شده تا ضمیر انسان را به راه های درستی که باید در آن حرکت کند،رهنمون شود و او را به اوج سلامتی و امنیّت که شایسته ی یک انسان است،برساند.

از این رو [انقلاب حسین علیه السلام] جاودانه است؛زیرا یک انقلاب اخلاقی است و قانون جدید اخلاق را پی ریزی کرده است،قانونی که روشنگر راه مبارزه ی امّت اسلامی در تمام سطوح و زمینه هاست و به او می آموزد که چگونه فدا کردن جان و تن در زمان ها و مکان های پرخطر،آسان است و چگونه مردن،سعادت و زندگی با ظالمان دردآور و سخت است و اینکه مرگ با عزّت بهتر از زندگی با ذلّت است.

منبع : نوشته آنتوان بارا (نویسنده نامدار مسیحی) -  ترجمه :م – آزاد اردبیلی - شعور و شهود عاشوراییان – مجموعه ای خواندنی در معرفت حضرت اباعبدالله و یارانش – تهیه و گرد آوری:پژوهش موسسه فرهنگی موعود عصر.

نهضت اصلاحات حسینی ؛ خط قرمزها،مکانیزم ها و محصولات

وصیت امام حسین(ع) در عین کوتاهی و فشردگی محتوایی به ژرفا و پهناوری بعثت تمامی انبیاء و حیثیت انسانی فرزندان آدم(ع) را در خود نهفته داشت.آنچه را که وی به رشته ی تحریر درآورد دوره ی جامع و کاملی از معارف آسمانی بود.حسین بن علی(ع) هنرمندانه عمیق ترین مفاهیم عرشی را در ظریف ترین الفاظ و کوتاهترین عبارات جای داده بود.

ادامه نوشته

اذن دخول

در طلوع آمدنم،کام جان را با تربت پاکت آشنا کردند،تا حیاتم رنگ و بوی بندگی خدا گیرد و این نخستین رزق و روزی من از خوان بی کرانه ی تو بود و اوّلین تجربه ی حیّ بودن؛ای زنده ترین کشته ی عشق خدایی! ای سیّد زنده دلان! یا اباعبدالله!

دلم گفت تو را همچون امام مهربانت،حسن(ع)،تنهاترین بنامم،ازخلوت سپاه کوچکت؛ولی چون عقل،خدا را ولیّ مؤمنان یافت،گل شهادت بر لبانم رویید که تو عزیزترین عبد خدایی و به اشتیاق پیوستن به این خیل آشنا،ناخودآگاه کبوتر سفید سلام،از قلبم به سویت پر گرفت؛سلامی از جنس «سلام الله».1

کبوتر احساسم سال هاست که چشمانش را وقف تو کرده است تا بر تو بگرید،از عظمت مصیبت بی نظیرت.این کبوتر در پیمودن طریق عشقت تنها بود،تا آن که عقل در جای جای قرآن،تو را عبد صالحی یافت،عامل به کلام بی بدیل «الله» و این بهانه ای شد برای «عاقلانه گریستن در عزای تو» تا اشک و آهم،هم جنس اشک و آه جدّ اطهرت(ص) باشد،اشکی در خور مقام تو و آهی سوزناک در حال و هوای داغ تو در عاشورا؛ای پسر فاطمه بنت رسول الله(ص)!

در زیارت عاشورا به پابوست آمده ام،نه با پای تن که با بال دل،و برای درک تو ای ایمان مجسّم! از خدا اذن دخول می گیرم «که هیچ کس ایمان نمی آورد مگر به اذن الله»2 ؛ یا شاید درک شکوه مقامت بر جاهلان گران آید،امّا این،در باور شیعه عجیب نیست که «زیارت هر یک از شما اهل بیت(ع) در کلام صادق آل محمّد(ص) حضور در مدینه است و زیارت رسول الله(ص)».3

شما اهل بیت(ص) پاک ترین بندگان خدایید،در مستند آیه ی تطهیر،و هر کس ایمان را در لامکانی جز آیین شما جستجو کند،دیوانه ای آلوده است،به نصّ صریح قرآن:«وَ يَجْعَلُ الرِّ‌جْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»4 در ادامه آیه ی «اذن الله».

و اکنون،ای مظلوم ترین سلطان عشق! این کم ترین بنده ات به بازخوانی عاشورا آمده است؛بازخوانی حدیث یاری تو! و نیک می داند،اوّلین منزل از این راه مستقیم،قبول حرّ نفس است،بر آستانه ی جان نثاری تو.آمده ام تا در چهل منزل معرفت،قدم به قدم با تو باشم.در این منزل نخست،توبه ام بپذیر که نفس آلوده به ظلم،هرگز توفیق یاری نفس مطمئنّه ات را نمی یابد،آن گونه که شأن توست،یا ثارالله!

طفل احساس در این گام نخست
سخنش با تو پدر این باشد:
من اگر عبد خطاکار و سیه نام و سنگین جرمم،
قلم عفو بر عصیانم کش.
و اگر در همه ی منزل ها،همچو زهیر،
از تو و خیمه گهت،جای دگر خیمه زدم،
دل آشفته و حیرانم را،کن آرام،
با نگاهی که مرا،از سر شوق
به کنار تو زمین گیر کند،
و در آن خیمه گه سبز حضور،
سیّدی! محرم اسرارم کن.
یا مرا همچو بُریر،ای خورشید!
با شعاعی ز کلامت دریاب،
و بگو که :«به بیراهه نرفته است دلم،
در ره فقه و عمل به امر آیات الله».
یا مرا همچو حبیب،
پیر این راهم کن،که منم طفل ره عاشورا!
سیّد اهل بهشت! همه ی اهل نجات،
سرخوش از جام تولّای تواند.
پیش از آن جنّت موعود،که آیم به حضور؛
آمدم بهر زیارت به برت ای بابا!
ناخلف باشم اگر،
دست ز دستت بکشم،یا اباعبدالله!

پی نوشت ها
1- به فراز «عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً» از زیارت عاشورا اشاره دارد.
2- یونس؛100.
3- وسائل الشیعه،ج 10،ص 426،ح 1.
4- ادامه آیه 100،سوره یونس(ع).
منبع : عاقلانه گریستن – شرحی بر زیارت عاشورا – ابوالقاسم جعفری.

ولایت ؛ مظهر عشق الهی

برای دیدن تصویر اصلی کلیک کنید.

خدای متعال را دو نوع تجلی است:
الف)تجلی ذاتی
یعنی خداوند به ذات خود تجلی دارد،چنان که مولای متقیان علی(ع) در دعای صباح فرمود:«یا من دلّ علی ذاته بذاته و تنزّه عن مجانسته مخلوقاته؛ای کسی که ذاتش به ذات خود دلالت دارد و از مجانست و همانندی با آفریده هایش منزه است».
آفتاب آمد دلیل آفتاب                                                                    گر دلیلت باید از وی رو متاب1

ب)تجلی حبّی
یعنی خداوند به دلیل علاقه و عشق زیادی که به مظاهر و مخلوقاتش دارد،در آن ها تجلی می کند و بدینسان کنز مخفی معرفت،هویدا و آشکار می شود:«کنت کنزاً مخفیاً فاحببت أن اعرف فخلقت الخلق...؛گنجی مخفی و پنهان بودم.چون دوست داشتم شناخته شوم،جهان را آفریدم».

یعنی تجلی حبّی اقتضای ظهور دارد و شأن این اقتضا،مظاهر است که به عنوان موجودات فلک و ملکوت درخشیدند.
عکس روی تو چو در آینه ی جام افتاد                                  عارف از خنده ی می در طمع خام افتاد
حُسن روی تو یک جلوه که در آینه کرد                                  این همه نقش در آیینه ی اوهام افتاد2

ولایت،ظرف تجلی
مظهر تجلی حبّی،ولایت است؛یعنی مظاهر عالم به واسطه ولایت،از فیض تجلی حبّی بهره مند می شوند.پس ولیّ کسی است که از عشق و محبّت خدا سرشار است و اگر نباشد،نمی تواند واسطه ی فیض تجلی باشد.

بنابراین همه امامان معصوم(ع) از نظر عشق و محبّت الهی تامّ و تمامند،چنان که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:«و التامین فی محبة الله؛سلام بر شما که از محبّت خدا سرشارید».

در تعریف محبّت باید گفت:«المحبه محو المحب بصفاته و اثبات المحبوب بذاته؛محبّت،محو محب با همه صفاتش در خدا و اثبات خدا به عنوان محبوب حقیقی است».
عشق آن شعله است کو چون بر فروخت                           هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت3

امامان ما در خدا مستغرق بودند،از این جهت همه ی وجود آنها از محبّت و عشق الهی سرشار بود و اگر خدا در آن ها تام و تمام نباشد،نمی توانند واسطه ی فیض تجلی حبّی باشند.به همین دلیل در این دعای شریف،ائمه را «تآمین» در محبّت خدا می خوانیم؛یعنی آن چنان از محبّت خدا پر شدند که ضمیر خویش را گم کردند.
چنان پر شد فضای سینه از دوست                                          که فکر خویش گم شد از ضمیرم4

امام حسین(ع) به عنوان ولی اعظم خدا،مظهر تجلی حبّ الهی است،به طوری که در دعای شریف عرفه می فرماید:«انت الذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حق لم یحبوا سواک...اللهم ارزقنی حبک و حب من یحبک؛تو آن خدایی که اغیار را از قلوب عاشقانت می زدایی تا غیر تو را معشوق نگیرند...محبّت خود و کسانی که تو را دارند نصیبم گردان».

ممکن است سئوال کنی ائمه(ع) که مظهر تام محبّت خدا هستند،چرا امام حسین(ع) از خدا آرزوی محبّت می کند؟ پاسخ این است که محبّت ائمه نسبت به ما تام و تمام است اما نسبت به خدا مشتاق است؛یعنی هرچه محبّت خدا را می چشند حریص تر و مشتاق تر می شوند.
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق                                       ساکن شود،بدیدم و مشتاق تر شدم5

از این رو امام سجاد(ع) در مناجات العارفین فرمودند:«الهی فاجعلنا من الذین ترسخت اشجار الشوق الیک فی حدائق صدورهم و اخذت لوعة محبّتک بمجامع قلوبهم؛الهی ما را از کسانی قرار ده که درخت های شوق وصال تو در بوستان های سینه هایشان چنان ریشه دوانیده که از بین رفتنی نیست و موج محبّت تو سراسر دلشان را فراگرفته،به طوری که جایی برای اغیار باقی نگذاشته است».
ندادند عاشق بیدل قناعت                                                        فزاید حرص او ساعت به ساعت
چو بیند روی گل خواهد که چیند                                                چو یابد بوی گل خواهد که بیند6

روزی رسول خدا(ص)،به دخترش زهرا(س) فرمود:دخترم! جبرئیل امین از طرف خدا برایت پیام آورده و آن این که هر چه از او بخواهی،اجابت فرماید.حضرت زهرا(س) در پاسخ پدر گفت:
«شغلنی عن مسئلة لذة خدمته لاحاجه لی غیرالنظر الی وجهه الکریم؛پدرم! لذت بندگی خدا مرا از هر چیز باز داشته است،لذا جز نگاه به جمال و چهره کریم حق،مرا حاجتی نیست».
چنان پر شد فضای سینه از دوست                                        که فکر خویش گم شد از ضمیرم7

پی نوشت ها
1- مولوی.
2- حافظ.
3- مولوی.
4- حافظ.
5- سعدی.
6- جامی.
7- حافظ.
منبع : دکتر منصوری لاریجانی - ماهنامه فرهنگی اجتماعی خیمه – شماره 41 و 40 – خرداد 1387.

سوره حمد ؛ در سیره حسین(علیه السّلام)

اگر نمازهای واجب و مستحب را مرور کنیم،سوره ی حمد قسمت مشترک و اصلی تمامی آنهاست.سوره ای که با سپاسگذاری خدا آغاز شده و دل،با ذکر مهربانی هایش،امید به زندگی پیدا می کند و با شهادتِ به پادشاهی او در روز قیامت،خود را در آغوش بندگی اش می سپارد.

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنیدهمراه و همنوا با تمام بندگان خدا تو را می خواند:«تنها عبد تو هستیم و در این راه فقط از تو کمک می گیریم،ما را به صراط مستقیم هدایت فرما،راه کسانی که به آنها نعمت بخشیده ای».

امّا به راستی تفسیر «...أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ...» چیست؟ دست به دامان کتاب الله می شویم،چرا که قرآن کتاب هدایت است و مسلّماً جوابی برای این سئوال دارد.«نزد خدا،کسانی به صراط مستقیم هدایت شده اند که خدا و رسولش را فرمانبردار باشند.پس آنان با کسانی هستند که خداوند به ایشان نعمت بخشیده است:پیامبران،صدّیقین،شهدا و صالحان؛و ایشان چه رفیقان خوبی هستند».1 همان چهار گروهی که جهت تعالی و اقامه ی دین خدا تلاش کرده و جانفشانی می کنند.

حدیثی از امام صادق(ع) دل ما را به خوان معرفتش میهمان می کند:«خداوند فرموده است:عبد مؤمنم را در هیچ چیزی مصرف نکنم،جز اینکه آن را خیر او سازم.باید به قضایم راضی باشد و بر بلایم صبر کند و نعمت هایم را شکر نماید؛تا ای محمّد! او را در نزد خودم،از صدّیقین بنویسم».2

آنگاه که حالات اباعبدالله(ع) را پس از آن همه داغ و مصیبت که بر ایشان گذشته است،مرور می کنیم،حدیث فوق عقل را به عظمت مقام آن حضرت(ع) رهنمون می سازد؛چه صحنه ی جانسوزی بود،شهادت علی اصغر(ع) در آغوشش،آنگاه که تیر به گلوی غنچه اش نشست و زینب(ع) در کنارش بود.

کودک را به خواهر سپرد و دستانش را زیر خون جاری فرزندش گرفت! همین که پر شد،به سوی آسمان پاشید و فرمود:«تحمّل هر سختی که بر من نازل می شود،آسان است؛چرا که خداوند می بیند».3سخنان آن حضرت(ع)،هنگامی که آخرین مناجات خویش را در لحظه ی شهادت می سرود:«إلهی رَضَاً بقَضَائِکَ وَ تَسلیمَاً لِاَمرکَ،لا مَعبُودَ لِی سِواکَ،فَاَغثِنِی یَا غیَاثَ المُستَغیثِینَ».حجت ما شیعیان در پیروی از حسین(ع) و زنده نگه داشتن عاشوراست؛چرا که آن حضرت «عبد صدّیق» خداوند است و شایسته ی امامت بندگان خدا،در راه بندگی اوست.

اگر حسین(ع) به فرموده ی پیامبر اعظم(ص) «مصباح الهدی» است4 و نهایت آرزویش زنده کردن دین جدّش،پس او و یارانش تفسیر عملی آیات:«اِهْدِنَا الصِّرَ‌اطَ الْمُسْتَقِيمَ*صِرَ‌اطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ‌ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ» هستند و الگوی هر مسلمان،برای رسیدن به قرب الهی.

از دیگر سو به فرموده ی خدا:«کسانی که به خدا و رسولش ایمان آوردند،آنها صدّیقین هستند و شهدا و گواهان در نزد پروردگار خویش».5 و حسین(ع) فاتح قلّه ی ایمان و سیّدالشّهداست.و چه کسی خوش عمل تر از حسین(ع) که عاشقانه،خود،اولاد و اموالش را برای زنده کردن دین خدا فدا می کند؟

ادامه ی سوره ی حمد را پی می گیریم:«نه برای کسانی که به آنها خشم و غضب گرفته ای و نه راه گمراهان».

یکی از گروه هایی که خداوند بر آنها غضب گرفته است،کسانی هستند که مؤمنی را از روی عمد و آگاهی بکشند.این گروه برای همیشه در جهنّم قرار خواهند گرفت و لعنت خدا بر آنهاست و برایشان عذابی عظیم آماده کرده است.6 گروه های دیگری که مستحقّ این عذاب و جایگاه بد معرّفی شده اند.منافقان و مشرکانی هستند که به خدا بدگمان هستند.7

فلسفه ی اصلی و نکته ی مهمّی که این افراد را دچار غضب الهی کرده است،این است که «آنها طاغوت را عبادت کرده اند».8

اگر فرازهای زیارت عاشورا را که شامل لعن و برائت است،را با این آیات و عملکرد زمینه سازان و قاتلان امام حسین(ع) مقایسه کنیم،در می یابیم که دست آنان به خون بهترین بندگان خدا رنگین شده است و نسبت به وعده های الهی بدگمان بوده اند و به علّت هواهای نفسانی،به خوشی ها و متاع زودگذر دنیا دل خوش کرده اند و سر به بندگی طاغوت سپرده اند.خداوند حکیم به همه ی دوستان خود خطاب می کند:«ای کسانی که ایمان آورده اید،با کسانی که خدا بر آنها غضب گرفته است،دوستی نکنید».9

دلیل این توصیه ی الهی را در آیه ای دیگر این گونه می یابیم:«ای پیامبر! آیا ندیدی کسانی را که دوستی کردند با قومی که خداوند بر آنها خشم و غضب گرفته است،این گروه نه از شما مسلمانان هستند و نه از این گروه مغضوب،و به دروغ قسم یاد می کنند،در حالیکه می دانند.خداوند برایشان عذاب شدیدی آماده کرده است،کردار این قوم در نزد خدا ناپسند است».10

طبق آنچه آورده ایم برائت جستن از این قوم مغضوب که در فرازهای زیارت عاشورا مورد تأکید قرار گرفته است،در امتداد سوره ی حمد بوده و عملی مقبول و پسندیده در نزد خداوند می باشد.

و امّا گمراهان کیانند؟
در میان یاران پیامبر(ص) کم نبودند کسانی که ایمان آوردند،امّا نتوانستند در پیمودن صراط مستقیم هدایت ثابت قدم بمانند.اگر بگوییم،تمام اصحاب پیامبر(ص)،بندگان صالحی بوده اند،پس آیاتی که خطاب به منافقان نازل شده است،مربوط به کیست؟ و این همه هشدارهایی که خداوند برای مسلمانان بیان فرموده،چه حکمتی دارد؟

خداوند متعال،گمراهان را کسانی معرّفی فرموده است که «پس از ایمان،کافر شده و به آن پافشاری کرده اند».11 و در جایی دیگر «کسانی که آیات الهی را دروغ شمرده اند».12 و در آیاتی دیگر کسانی را گمراه معرّفی نموده است که «از این سنّت های پیشینیان و اجداد گمراه خویش پیروی کرده و به هدایت الهی بی توجّهی کرده اند».13

خطابه های مکرّر امام حسین(ع) و یارانش جهت بیداری لشکر گمراه عمر سعد،تلاش برنامه ریزی شده و هدفمندی بود،تا کفر و نقاق را از قلب آنان بزدایند؛امّا دریغ که امام ناطق به حق را دروغگو شمردند و حجّتِ وجودش را نادیده گرفتند و با الگو قرار دادن سنّت ابوسفیان و معاویه و سایر ظالمان نسبت به اهل بیت(ع)،حقّ ایشان را در هدایت مردم ضایع کردند.

اگر تاریخ کربلا را مرور کنیم،جملاتی از اباعبدالله(ع) می یابیم که با این موضوع،همخوانی نزدیک دارد.در صحنه ای از کربلا مسلمانی به آیین ابوسفیان این گونه نمود یافته است:
آن هنگام که هیچ یار و یاوری برای حسین(ع) باقی نمانده بود،شمر،ده تن از پیادگان اهل کوفه را برداشت و به سوی خیمه های اباعبدالله(ع) روان شده و میان آن حضرت و حرمش حایل شدند.

حسین(ع) با مشاهده ی این صحنه فرمود:«وای بر شما،ای شیعیان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید،پس در دنیای خود جوانمرد باشید...».14 شمر فریاد زد:«ای پسر فاطمه! چه می گویی؟» امام فرمود:«من با شما می جنگم و شما با من؛اراذل و متجاوزین خود را از حرم من دور کنید و تا من زنده ام،متعرّض حرمم نشوید».

شمر پاسخ داد:«ای پسر فاطمه! حق با توست».آنگاه خطاب به سپاهش،فریاد زد:«همه متوجّه حسین شوید و کارش را تمام کنید».سپاه دشمن به امام حمله ور می شود.آن حضرت همچنان می جنگد،تا آنجا که زخم از ستاره بر تنش افزون تر می شود... .آخرین لحظات حیات حسین(ع) فرا رسیده است.رینب(س) از خیمه بیرون می آید.این بار حسینش را بی رمق تر از گذشته می یابد.چرا که تیرهای بسیاری بر بدن حسین(ع) نشسته است.

زینب(س) که عظمت گناه امام کشی را با تمام وجودش درک می کند،فریاد برمی آورد:«وامحمّدا! وا اَبتاه! واجعفرا! ای کاش آسمان بر زمین ویران می شد و ای کاش کوه ها متلاشی شده و بر دشت ها پاشیده می شد».

آسیمه سر به سوی حسین(ع) روانه می شود.در همین هنگام عمر سعد نیز با همراهانش به حسین(ع) نزدیک می شوند.امام در حال جان کندن است! زینب(س) صدا می زند:«وای بر تو ای عمر سعد! أیَقتُلُ اَبَاعَبدِالله و أنتَ تَنظُرُ إلَیه!؟:آیا اباعبدالله را می کشند و تو به سویش نگاه می کنی!؟» کلام زینب(س) به قدری جانسوز است که دل سیاه عمرسعد تاب نمی آورد،نه یک قطره اشک،که گونه و ریشش اشک آلود می شود! از زینب(س) روی برمی گرداند و سکوت می کند.زینب(ص) در آتش عشق حسین(ع) می سوزد،فریاد برمی آورد:«وای بر شما! آیا در میان شما یک مسلمان یافت نمی شود؟» هیچ کس زینب را پاسخ نمی دهد!»15

حسین(ع) چون کوه برمی خیزد،به سوی دشمن حمله ور می شود و باز انذار می دهد،باشد که از نور کلامش،گمراهی به سوی خدا راه یابد:«آیا بر قتل من اجتماع کرده اید؟ به خدا سوگند بعد از من بنده ای از بندگان خدا به دست شما کشته نخواهد شد که گرامی تر از من باشد! خداوند به خاطر کشتن من بر شما غضب می کند...سوگند به خدا اگر مرا بکشید،خدا شما را به جان هم می اندازد،خون همدیگر را می ریزید و از شما دست نمی کشد؛تا عذاب الیم شما را دو چندان کند».16

آری،مرور سوره ی حمد در هر نماز،آموختن درس بندگی از حسین بن علی(ع) است؛درس یاری دین محمّد(ص) در میدان عمل.راز نهفته در دعای این سوره،آرزوی پیوستن به اباعبدالله(ع) و دوری جستن از دشمنان اوست.

هر نماز،نیازی است برای هدایت یافتن؛نماز،پرواز روح است در پیمودن راه مستقیم هدایت به امامت مصباح الهدی،و هم جواری با سیّد جوانان اهل بهشت.هر نماز،شهادت به یکتاپرستی حسین(ع) است،الگوی عملی خدا پرستان،پس از رحلت پیامبر آخرالزمان(ص) است تا روز قیامت.خلاصه آنکه سوره ی حمد،در سیره ی حسین(ع) تفسیر می شود.

حسین(ع) از تبار حضرت ابراهیم(ع) است و تمام حسینیان عالم به امامت او دنباله رو این آیه از قرآنند:«ایشان پیامبرانی از فرزندان آدم هستند که خداوند به آنها نعمت بخشیده است:پیروان نوح،ذریّه ی ابراهیم و یعقوب و هدایت یافتگان و برگزیدگان.کسانی که چون آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده می شود،گریه کنان به سجده می افتد».17 و این حسین(ع) است به سجده افتاده در مشهد عشق و آخرین مناجات او با خدا:«إلهِی رَضَاً بقَضَائِکَ وَ تَسلِیماً لِاَمرکَ،لا مَعبُودَلِی سِواکَ،فَاَغِثنِی یَا غِیاثَ المُستَغِیثِنَ».

حال نیک درمی یابیم،چرا نماز نور چشم حسین(ع) است و او به نماز عشق می ورزد؟ او سراپا ذکر خداست و ذرّه ذرّه وجودش فنای در بندگی او. و آخرین سجده اش بر خاک گرم کربلا،خوش ترین حالت تقرّبش به حضرت حقّ.در آن سراسر حضور،دیده اش به تماشای خدا نشسته و زبانش گرم گفت و گو است.

او ناب ترین عبد صالح خداست و یاران جان نثارش،چه نیکو رفیقانی گرداگرد وجود مقدّسش!

این که در نماز،مرغ دل هر کس در کدام آسمان سیر می کند،خود بهتر می داند؛امّا نماز حسینیان،جاری کردن شهادتین بر دل و زبان و مرور مسلمانی است! پاسخ به این سئوال زینب(س) است که اگر در کربلا می بودم،حسینت را یاری می کردم.چرا که من مسلمانم و حمایت و جانفشانی در رکاب حسین(ع)،صداقت این باور مسلمانی است.

پی نوشت ها
1- سوره نساء ؛ آیات 68 و 69.
2- اصول کافی،ج 4،ص 194،ح 6،باب رضا به قضا.
3- منتهی الآمال،ص 458 و 459.
4- کمال الدین و تمام النّعمة،ج 1،ص 264.
5- سوره حدید،آیه 19.
6- سوره نساء،آیه 93.
7- سوره فتح،آیه 6.
8- سوره مائده،آیه 60.
9- سوره ممتحنه،آیه 13.
10- سوره مجادله،آیات 14 و 15.
11- سوره آل عمران،آیه 90.
12- سوره واقعه،51.
13- سوره صافّات،آیه 69 و 70.
14- آن چه در کربلا گذشت؛ص 453.
15- سوگنامه آل محمّد(ص)؛ص 357.
16- آن چه در کربلا گذشت،ص 457.
17-سوره مریم،آیه 58.
منبع : عاقلانه گریستن – شرحی بر زیارت عاشورا – ابوالقاسم جعفری.

شمرها این گونه اند...

شمرها غربال شدگان صافی های نوراند.تاریکی وجودشان خاکستر مرگ است که در تار و پود ننگ و بدنامی سرشته شده و گذر زمان و بالا و پائینی روزگار،پرده از چهره ی گرگ سیرت آنان برخواهد داشت.

شمرها به هزار و چند چهره بازی خورده و به چندین هزار قیافه در می آیند،اما این مکتوب ابدی شان است که در گذر غربال تاریخ،رسواشدگانی بی سرپناهند.غربال زمان،درگاه روشنایی و تاریکی است؛و وای بر فرو اُفتادگان...

قال علی (ع):«أَلا وَ إنَّ بَلِیَّتکُم قَد عَادَت کهیئَتِها یَومَ بَعَثَ اللّه نَبیَّهُ(ص) وَ الَّذِی بَعَثهُ بالحَقِّ لَتُبلبلنَّ بَلبلَةً وَ لتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً وَ لتُسَاطُنَّ سوط القدر،حَتَّى یَعُودَ أَسفَلُکم أعلاکُم وَ أعلاکُم أسفَلَکُم وَ لیَسبقنَّ سابقُونَ کانُوا قصَّرُوا وَ لیُقصِّرنَّ سَبَّاقُونَ کانُوا سَبقُوا وَ اللَّه ما کَتمتُ وَشمَةً وَ لا کذبتُ کِذبَةً:بدانید که بلای شما،بازگشته است،مانند آن امتحانی که در روز بعثت رسول الله(ص) بود.سوگند به آن کسی که او را به حق مبعوث کرد،به هم خواهید خورد و غربال خواهید گردید و جدا خواهید شد تا پایین ترین،بالاترین و بالاترین،پایین ترین شود و جلو خواهد افتاد،کسانی که عقب مانده اند و عقب خواهند ماند،پیشتازانی که جلو افتاده اند .به خدا قسم! هرگز حقیقتی را پنهان نکردم و هیچ گاه دروغی نگفتم».1

شاخصه ی بزرگ شمرها،دورماندگی و واماندگی از «ادب» است.شمرها بر مسلک دوری از ادب روزگار می گذرانند و سرانجام،محبوس و شکست خورده این راه تاریکند.ادب،گم شده ی حیات شمرهاست؛و همین دوری از ادب است که شمرها را خالدین اسفل السافلین خواهد بود.

دوری از ادب در مسلک شمرها،در عین آن که خود فاعل و باعث هر زشتی است؛مفعول و متأثر تاریکی ذاتی شان است.اما ذات مقدس «امام» معنای ادب است،عین ادب است،غایت ادب است و کلمه کلمه ی او جرعه جرعه ی احترام است خلقت را...«وَ اِنَّك لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ».2

وجود امام،شاکله ی اخلاق است و اُسوه ی ادب.و او آن کریم نیک خواهی است که شیرینی اخلاق نکو را میهمان آلام و مصائب بشریت خواهد کرد.خداوند تبارک و تعالی وجود امام را بارگاه ادب و مهد اخلاق قرار داد و او را معلّم اخلاق بشریت دانست... و پیش از آنکه او را بر این جایگاه نهد،خود،او را تربیت کرد و ادب را بر قامت وجود منوّرش شکل داد...إن الله أدّبنی،ثم ربّانی3...

امام نهایت ایمان را اخلاق و ادب می انگارد و واحه های حیات انسان را سزاوار شور و سرور ادب معرفی می کند.او نشانی حیات طیّبه را بر شاخ و برگ شجره طیبه ی ادب راهنمایی می کند و خلیفةُ الهی انسان را چیزی نمی بیند مگر «مؤدب» شدن انسان...انسان مؤدب...انسان مؤدب...انسان مؤدب...ما شیء أثقل فی المیزان من خلق حسن.4

حالیا که شمرها در برترین جایگاه خود غرقه ی اسلوب و ظواهر بوده و از ذات دین بری و ناآگاهند...عن النبیّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال:علیکم بحسن الخلق،فإنّ حسن الخلق فی الجنّة لا محالة.و ایّاکم و سوء الخلق،فأنّ سوء الخق فی النار لا محالة.(1)

***

گرداب تاریکی شان یأس را فریاد می کند و همهمه زوزه هاشان امید را به ناکجا آبادهای ذهن بشر رهنمون می سازد...شمرها کدخدایان قریه های ناامیدی اند و یأس را مکتوب قلب های نداشته شان کرده و عرشه لغزان زورق هاشان را در ظلمات امواج خروشان شرک به نظاره نشسته اند...«...اُولَـٰئِكَ یئِسُوا مِن رَّ‌حْمَتِی وَ أُولَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ».5

شمرها ناخدایان کشتی یأس اند در پس طوفان جهل... حالیا که امام مؤذن امید است بر رفیع ترین قلل اندیشه بشر.آغوش گرم امام گهواره ی امنیت و آرامش و امید است ذره ذره ی خلقت را و تسبیح کلام او امید بخش دل های حیران...«...وَلَا تَیأَسُوا مِن رَّ‌وْحِ اللَّـهِ…»6

امام مولا،امید است و مظهر آن و در منش او یأس را به چیزی جز شرک قیاس نتوان کرد.امام همه ی امید است و آدمیت را و کلام او سلسله جنبانی فهم در پله پله ی امید است و هلهله چشمانش بشیر بشارتی لطیف است خلقت را...«...وَ هُوَ الَّذِی یرْ‌سِلُ الرّیاحَ بُشْرً‌ا بَینَ یدَی رَ‌حْمَتِهِ».7

...بشارت صبح،بشارت خورشید،بشارت نور،بشارت باران،بشارت آغوشی آرام برای آدمیت...بشارت امام...«...أَلَیسَ الصُّبْحُ بقَرِ‌یبٍ»8... عطر کلام امام را فطرت انسان استشمام کرده و قطرات فهم بشریت را...«...وَ لَا تَیأَسُوا مِن رَّ‌وْحِ اللَّـهِ»9 است که به اقیانوس امید و آرامش رهنما خواهد شد.«وَ مَا جَعَلَهُ اللَّـهُ اِلَّا بُشْرَ‌ىٰ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَ مَا النَّصْرُ‌ اِلَّا مِنْ عِندِ اللَّـهِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ».10

هنگامه ی شیرینی خواهد بود،آرام گرفتن در آغوش آرامش آن امید مطلق...«و نحن نقول الحمدالله رب العالمین».11 امام،آغوش آرامش و امیدش را بر ابنای بشر گسترده و خنکای سایه اش،التهاب ناامیدی در راه ماندگان بیابان های تشنگی را،به باران برکت وجودی اش فرا می خواند...او آیه امید بر شیهه های یأس و درماندگی است و در بلندای عظمت و رحمتش،بشر بال های آرزو گسترده و امید را از چشمه سار وجودی او طلب می کند...«و مناهل الرجا الیک مترعه».12

تدبیر امام و منش و مسلکش،جاودانه کردن شعف امید در دل فرزندان انسان و زدودن گرد یأس از چشم انداز حیات بشر در تمامی اعصار بوده است.امام ناآرام ترین شب انسانیت را به نوید سحر روشن کرده و در سیره ی او «یأس»،مذموم ترین و رانده شده ترین هاست.امام آرامش دل بشر و شیرین ترین آرزوی پیش روی خلقت است که دل آدمی را میهمان آرامش آغوش پر طراوت خود خواهد کرد...«و ثبت رجائک فی صدورنا».13

وجود نورانی اش مسبوح قدسیّتی است که در کشاکش حیات و دغدغه آلام بشریت،تنها ملجا و پناهگاه تندبادهای حوادث و تاریکی ناگواری هاست...آرامش نامش،زمزمه شعف است ذره ذره ی خلقت را و حیرانی کلامش نقطه ی توحید نشانی ناکجاآبادهای اندیشه ی انسان است...امام غایت آرامش و امید مطلق است... .

آنجا که امید رنگ باز دو یأس روی بر بشریّت نمایان کند،انسان پای در سرای شمرها نهاده و این تازه آغاز تشنگی بزرگی است برای او...حجّت ابن الحسن المهدی(عج) پر طراوت ترین بارش آرامش است بر تاریخ انسان...عزیزترین آغوش است بشریت را...درخشان ترین نوید است گرداب های تاریکی را و وجودش،مهاد امن و امید است چشمان نگران فرزندان انسان را...«یا رب! ان لنا فیک املا طویلا کثیرا،ان فیک رجا عظیما...14 – (2)

***

شمرها زادگان شجره ی خبیثه اند؛قحطی «انسان» خشکسالی قلب هاشان را هزاران سال است که در کابوس ناامن خویش به یغما برده و شعبده فهم،تمثیل نافهمی دل های نداشته شان را به بازی جهل خویش گرفته است.

شمرها،آن هنگام که بال های توحیدشان را شکستند و خاموش کردند چراغ های فطرت را،قافیه بند حرامی ترین کلمات زمین بودند؛به خشکستان خواب هاشان رفته و خشکه آرای بوته های کج فهمی شدند؛هرس می کنند درخت جهل خویش را،آذین می بندند خباثت شاخه هایش را،تشنگی می نوشاندند بر ریشه هایش و میوه می آورند از گذر خشکستان قلب هاشان...

مکّاره بازاری است بازی شمرها! میوه تشنگی را فقط به عمق عطش می فروشند،پشته جهل را مگر به بذر کج اندیشی مبادله نتوانند،خرمن خرمن تاریکی می دهند و وحشت طلب می کنند و سبدهای اوهام شان را به غباری از یأس وا می نهند.

حالیا که «امام» شجره طیّبه نور است،عین نور است،سلسله ی نور است،قیام نور است،قعود نور است و حلاوت نامش کرامت کریم ترین کلمات را به بازی می گیرد؛برهانش را صراط المستقیم ستارگان شاهدند و غبار گام هایش را «طور» به یغما می برد...

امام را سر سودای خورشید است...نور را برای همه می خواهد و همگان را بر نور...رایحه رحمتش را حائلی نباشد و چشمه سار کلامش،سیرابی ابرهای پرباران است،بر همه می بارد و بر بارشش طلب نخواهد.خوشه های برکت را هبه خلقت کرده و دست گیر سرپنجه های ناامید غریق گرداب های تاریکی است،ریشه بر «رضوان» و «ذی طوی» داشته و سر بر بی انتها می ساید.

کرامت را به کرم می بخشد و بر بخشایش بهانه نخواهد.امام،شادی امید را میهمان دل های ناآرام فرزندان انسان کرده است.آغوش آرامشش،چشمان نگران گنجشککان افکار بشریت را به مهاد امن و امان خویش فرا می خواند.

امام،مولای نفس چلچله هاست...که شادی را بی شائبه بر آدمیت تقدیم داشته است...
یا کریم نفس چلچله ها...
یا منیرالظلم پنجره ها...
***
دین باوری امام که بر محوریت توحید به عمق می رسد،نهایت آن آرمانی است که بشر در گذار خود از سطوح خلقت در جهان ماده به آن تکیه خواهد زد که این نهایت،خود ابتدایی است برای ادامه مسیر او...

امام دین را به اعماق قلب بشر می رساند و مرکز قیام انسان را از آن اعماق طلب خواهد کرد؛امام مولا و ساربان سالار دل های موحد است و حسین(علیه السّلام) بزرگ ساربان سالاری است که منش او،ذکر و نام او و همه ی ارکان وجودی او تعمیق دهنده توحید ذات اقدس اله در وجود بشریّت است.

شمرها که عادت دین را باور آن گمان می کنند،در پی عقده عقیده خویش داد دینداری سرداده و کفن پوشان خوش در شیهه جاهلیت خویش اند،در عقده عقیده خود سرگردان و در منتهای تاریکی شب بی آشیان اند.

شمرها را عقده و علقه عقیده است که نماد دین بوده و سنگ این علقه را به سینه کوفتن منش شمرهاست.علقه عقیده همان سایبان سازی شمرها در غیبت خورشید است و دل بسته شدنشان بر آنچه می اندیشند و نمی اندیشند.

شمرها شهره گان شهوت عقیده اند و دور افتادگان از متن دین؛دلبسته حاشیه اند و دوری جستگان از بطن.

امام بطن باور دین است.(3)

پی نوشت ها
1- الکافی،ج 1،ص 370.
2- سوره قلم،آیه 4.
3- نبی اعظم(ص).
4- نبی اعظم(ص).
5- سوره عنکبوت،آیه 23.
6- سوره یوسف،آیه 87.
7- سوره اعراف،آیه 57.
8- سوره هود،آیه 81.
9- سوره یوسف،آیه 87.
10- سوره آل عمران،آیه 126.
11- دعای ندبه.
12- دعای ابوحمزه ثمالی.
13- همان.
14- همان.
منابع
(1)- محمّد رضا بهشتی – ماهنامه فرهنگی اجتماعی خیمه،شماره 41 و 40،خرداد 1387.
(2)- حامد بهشتی - ماهنامه فرهنگی اجتماعی خیمه،شماره 43،مرداد 1387.
(3)- حامد بهشتی - ماهنامه فرهنگی اجتماعی خیمه،شماره 44،شهریور 1387.