پیـامبـر اُسـوه

خدای سبحان رسول گرامی اسلام را اُسوه قرار داد و دیگران را به تأسّی از او دعوت کرد،زیرا سیره ی او کامل ترین سیره ی توحیدی است،تا آنجا که فرمود:«انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین».1

قرآن کریم درباره ی مؤمنان می فرماید:«هم درجات عندالله»2؛یعنی مؤمنان خود درجات حقیقی قرب الهی اند! مؤمن به هر مقامی برسد،عین درجه و کمال خواهد شد،چنانکه علم،عالم و معلوم متحدند،عمل،عامل و معمول هم متحد خواهند شد.

درجات ایمان،مقامی اعتباری نیست که با اعتباری عطا و با اعتباری دیگر زایل گردد،بلکه حقایق وجود و کمالی است که مؤمن با سیر و سلوک و جهاد اکبر و اصغر به آنها می رسد و خود درجه می شود.بنابراین،تفسیر آیه مزبور،نیازی به «تقدیر» ندارد تا بگوییم:«لهم درجات»،بلکه خود مؤمن عین مقام وجودی و مظهر نامی از نامهای مبارک «الله» است و بالاترین درجه وجودی ایمان،مقام شامخ خاتم انبیا است.اگر دیگران دارای درجاتی متوسط اند،رسول اکرم(ص) عالی ترین درجه جهان امکان را دارد و مظهر اسم اعظم،بلکه خود اسم اعظم است.

اسم اعظم لفظ نیست تا کسی بتواند با فراگرفتن آن و آمیختن حروف و کلمات،در نظام کیهانی اثر بگذارد؛مفهوم ذهنی هم نیست تا با تصور فکری آن،اثر عینی در جهان پدید آید،زیرا جهان هستی بر اساس نظام علت و معلول اداره می شود و کسی نمی تواند با حرف،کلمه یا معانی اعتباری،در متن خارج،اثر بگذارد؛مثلاً معجزه ای آورده،مرده ای زنده کند یا از غیب یا درون دیگران آگاه گردد.

لازم است توجه شود که این الفاظ و کلمات اسم نیستند،بلکه «اسم الاسم» وضعی و قرادادی هستند،مفاهیم ذهنی نیز که مدالیل آن الفاظ اند،اسمای واقعی نیست.

اسمای حسنای الهی حقایق عینی و تکوینی اند،و اسم اعظم عالی ترین درجه ی جهان امکان است و رسول اکرم(ص) خود،اسم اعظم است و روح بلند و جان والای حضرتش که ریشه ی همه ی فیوضات تکوینی است،می تواند در جهان امکان،به اذن خداوند اثر بگذارد،زیرا اسمای فعلی،به اسمای ذاتی منتهی می شود،و رسول الله اعظم،و مقام شامخ وی،اعظم مقام هاست،چون بلندترین نام همان اسم و مقام است و تحمل آن مقام،مقدور دیگران نیست و هر یک از مؤمنان به اندازه درجه وجودی خود،از آن مقام بهره می برند و به معرفت آن مقام نایل گردیده،به آن ایمان می آورند.

هیچ مقامی بالاتر از مقام رسول اکرم نیست؛و گرنه پیغمبر دیگری می آمد تا آن مقام بالاتر را داشته باشد.ظاهر آیه «و أنّ الی ربکِ المنتهی»3،این است که نهایی ترین درجه ی رجوع الی الله،همان مقام رسول اکرم است؛یعنی گرچه همه موجودات زیر پوشش ربوبیّت ربّ العالمین اداره می شوند؛لیکن با حفظ مراتب و درجات که به درجات و مراتب عبودیت آنها ارتباط مستقیم دارد،هر کس عبودیتش کامل تر باشد،تحت ربوبیت اسم کامل تر قرار دارد تا آنجا که نهایی ترین اسم،کلمه «المنتهی» (با الف و لام) است که همان اسمی است که رسول اکرم(ص) در تحت ربوبیّت اوست.

حقیقت رسول اکرم(ص) همان حقیقت قرآن است و معرفت حقیقت قرآن،میسور افراد متعارف نیست،شناخت رسول اکرم نیز برای همگان میسّر نیست؛با این تفاوت که افراد ضعیف الایمان،گوشه ای از حقیقت نبوت را ادراک می کنند و به آن مؤمن می شوند؛ولی فرو رفتگان در چاه طبیعت،هرگز حقیقت رسالت را نمی بینند،لذا به آن کفر می ورزند؛از این رو در بعضی آیات آمده است:سِرّ اینکه عده ای تو را می نگرند؛ولی شخصیت تو را نمی بینند،آن است که در کثرت فرو رفته اند4،آنها همان طور که صراط مستقیم را نشناخته اند،تو را هم نشناخته اند،آنها که نمی توانند کنه قرآن را تحمل کنند،باطن تو را نیز نمی توانند بشناسند.در بعضی آیات می فرماید:«إذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لا یؤمنون بالاخره حجاباً مستوراً»؛5 وقتی تو قرآن می خوانی،میان تو و دیگران پوششی نادیدنی است.

حجاب اگر مادّی باشد،مشهود است،مانند دیوار و اگر معنوی باشد،محجوب و مستور است؛مانند گناه که حجاب است.انسان تبهکار،محجوب است و گناه وی نمی گذارد که حقّ را ببیند،پرده ی گناه که حجاب محجوب بوده،بین انسان و مشاهده ی حقیقت فاصله و حاجب است.

خدای سبحان می فرماید:تبهکاران در حجابی مستورند و تو را نمی بینند؛از این رو وقتی به تو می نگرند،حقیقت تو را نمی یابند:«ترئهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون»6.سیه دلان کفر و شرک،محجوبان تباهی و گناه،اهل نظرند نه اهل بصر.

همان طور که حقّ محض،یعنی خدا پوشیده نیست،نبوت،ولایت و رسالت نیز مستور نیست.حقایق جهان غیب و شهود که همگی آیات الهی اند،هیچ یک محجوب نیستند،بلکه انسان محجوب است.نورانیت رسول اکرم(ص) مستور نیست،لذا می فرماید:وقتی به تو می نگرند،تو را به عنوان شخصی عادی می بینند،رسالت تو را ادراک نمی کنند،چون حقیقت نبوت با چشم سر دیده نمی شود،با بصیرت جان فهمیده می شود.آنها روح دیدن نداشته و أعمی هستند و چون نمی بینند،به تو ایمان نمی آورند.

بر این اساس،شناخت پیغمبر کار آسانی نیست.شناخت پیغمبر به این دلیل آسان نیست که چون قرآن به قلب پیامبر تنزّل کرده است،همه ی اوصافی را که خدا برای قرآن اثبات فرموده،برای قلب مطهّر رسول،ثابت است و در سراسر حیات رسول خدا متجلی است.از این رو خدا به او فرمود:«فاستمسک بالذی اُوحِی إلیک إنک علی صراط مستقیم»7؛پیامبرا! آنچه دارای محکم بگیر،تو همان صراط مستقیمی هستی که در کمال استقامت،به مقصد راه داری.

پی نوشت ها
1- سوره ی انعام،آیه 162.
2- سوره آل عمران،آیه 163.
3- سوره نجم،آیه 42؛نهایت هر چیزی پروردگار توست.
4- ر.ک : سوره ی اعراف،آیه 198.
5- سوره اسراء،آیه 45.
6- سوره اعراف،آیه 198.
7- سوره زخرف،آیه 43.
منبع : پیامبر رحمت – آیت الله جوادی آملی.

نقدی متفاوت بر فیلم الـرّسـالة "محمّد رسول الله (ص)"

در سینمای غرب (هالیوود)،حتّی درباره ی پیامبران بنی اسرائیلی همچون ابراهیم،اسحاق،لوط و حتّی موسی و سلیمان (علیهم السّلام) هم،پیامبری ابزار انذار،تبشیر و دعوت به حقّانیت و توحید نیست،بلکه ابزاری است برای نجاتِ یهود مظلوم و آواره و سکنا گزیدن در «سرزمین شیر و عسل» و به قدرت رسیدن پادشاهِ یهودی و تصرّف بیشتر سرزمین های اطراف؛سیاست هایی که اکنون برای صهیونیسم بین الملل،بت های مقدّسی هستند که هیچ بت دیگری را در کنار خود بر نمی تابند.

زرسالاران دنیا طلب یهودی،که هالیوود را هم در کنترل دارند،منافع خود را در ناحق جلوه دادن آخرین وحی پیامبرانه،یعنی اسلام می دانند و در چنین آثاری می کوشند با تحریف معنای وحی و کاهش منزلت پیامبران،پیامبر اسلام(ص) را هم،در همان خطِّ سادگی و تجربه ی شخصی قلمداد کنند.

گفتنی است گرچه اثری چون الرّسالة (محمّد رسول الله(ص)) نیز در هالیوود تولید شده،ولی کارگردان زیرک،متعهّد و مسلمان فیلم،مصطفی عقاد تلاش زیادی کرد که بر اساس روایت های اسلامی اهل سنّت و با تأیید «الأزهر مصر»،فیلمی برای اعتلای نام اسلام بسازد.حتّی تهیه کننده ی اصلی فیلم هم،دولت مسلمان «لیبی» بود.

گرچه در همین فیلم هم مسلمانان را افرادی خشن نشان داده اند.بازیگر نقش حمزه سیّدالشهدا،آنتونی کویین،نماد اقتدار بیرونی و خشونت است،نه نماد اقتدار درونی و اندیشمندانه.کویین با تیپ ویژه ای که دارد،در فیلم های سرخ پوستی بازی می کرده است1 و محوریّت او در فیلم،نقش منطق و معرفت پیامبر را کم رنگ تر کرده است.این تصویر از اسلام،مورد پسند شرق شناسان یهودی و طبق سخنان آنان است.

عقاد به راحتی می توانست با بازی گردانی قوی تری،چند شخصیّت علمی و فرهنگی صدر اسلام را هم به نمایش بگذارد که چهره ی جامع تری از اسلام ارائه شود.منطق،معرفت،صبر و سپس شمشیر در برابر زورگویان.

نقد دیگر بر این اثر هالیوودی،این است که در این فیلم،هیچ خبری از جنگ های مسلمانان با یهودیان نیست و آزار یهودیان «مدینه» نسبت به شخص پیامبر سانسور شده است تا خلاف یهود و صهیونیسم نباشد؛زیرا به گفته ی خود عقاد:
«در هالیوود همه چیز،حتّی سوژه هم کنترل می شود...همه کاره تولید کنندگان و تأمین کنندگان مالی،صهیونیست هستند که هرگز اجازه ی مطرح کردن سوژه ی چنین کاری را هم،به کارگردان نمی دهند».2

در تاریخ می خوانیم که جنگ های بنی نضیر،بنی المصطلق،بنی قینقاع و خیبر مستقیماً با یهودیان بود،ولی این فیلم،حولِ جنگ های بدر و احد و فتح «مکّه» است.بنابراین این اثر از مثلّث شیطانی که بر ضدّ اسلام به هماهنگی رسیده بود،یعنی مشرکان و یهودیان و منافقان(غاصبان)3 فقط به نفی مشرکان پرداخته است.مثل اینکه یهود و غاصبانِ منافق متّحد با یهود،هیچ دشمنی با پیامبر اعظم(ص) نداشته اند.

افزون بر این،فیلم ظاهراً به طور تعمّدی می کوشد نقش اصحاب اندیشه ورزی چون سلمان،مقداد،ابوذر و علی بن ابی طالب(ع) را کم رنگ کند.در عوض به اغراق،اطرافیان پیامبر را بلال و زید بن ثابت و چند شخصیّت گمنام معرّفی می کند.4

زید نیز به شکلی افراطی در فیلم دیده می شود.بسیار کم از علی(ع) بحث می شود.فقط در جنگی،یک شمشیر دو لبه در کادر دوربین می بینم که یادآور خشونت ها و جنگ طلبی های اوست،نه عقل و درایت و بازوی اسلام بودنش و نه «نهج البلاغه ی حکیمانه» و تاریخ پر افتخارش.

به گفته ی منتقدی:«بهتر بود نام این اثر سینمایی «زید بن ثابت» یا «بلال» باشد تا «محمّد رسول الله(ص).»!5 افزون بر این،به تبشیر و انذار و گفت و گوها و مناظره های حضرت،به مقدار اندکی در فیلم،توجّه شده است.

دلیل اسلام آوردن مسلمانان صدر اسلام و حقّانیتِ عرفان و اندیشه ی اسلامی را نمی توان در فیلم دید؛به گونه ای که در این فیلم،بیشتر شکوه بیرونی اسلام به کمک جنگ،نشان داده می شود نه اقتدار و حقّانیت تقکّر اسلامِ سیاسی – اجتماعی که داعیه دار اداره زندگی و حکومت آدمیان است.

این تحلیل،همان نقدی است که به فیلم های ده فرمان،کتاب آفرینش،پرنس مصر،مصائب مسیح،سلیمان و ملکه ی سبا و...نیز وارد است که به دلیل روحیه ی حس محور و تجربه گرای دوران مدرن و رواج اساطیر اومانیستی – صهیونیستی،در هالیوود حکم فرماست؛حتّی اگر فیلمی با سرمایه ی مسلمانان و با کارگردانی مسلمان متعهّدی چون عقاد،بخواهد از امکانات و بازیگران هالیوودی بهره ببرد.

البته انصاف این است که این فیلم در نشان دادن شکوه اسلام از زاویه ای،بسیار موفّق بود و تا حدّی توانست جلوی بعضی تبلیغات منفی را بگیرد.ظاهراً مصطفی عقاد،انسان متعهّدی بود که بیش از این نتوانست در هالیوود،کار کند.وی با زیرکی،صحنه های مناظره ی جعفر بن ابی طالب و نجاشی که مسیحی بود و تلاوت آیه های سوره ی مریم را مفصّل تر کار کرد تا بتواند بر مخاطبان غربی که بیشتر مسیحی هستند،تأثیر بگذارد.

به جاست که در این مرحله،از آثار پدید آمده در کشورمان،همچون مریم مقدّس و اصحاب کهف،مردان آنجلس،ملک سلیمان نبی نام ببریم و نگاه زیبا و جامع تر آنها به اولیای الهی را را بستاییم.برخی مسیحیان در کشورهای مسیحی،پس ازدیدن مریم مقدّس اعتراف کرده بودند که نگاه مسلمانان به اعوان مسیحیّت،زیباتر و غنی تر از مسیحیان است.

پی نوشت ها
* «الرّسالة» /the story of Islam  The Message؛ مصطفی عقاد (Mostafa Eghad)،با سرمایه ی کشور «لیبی»؛با بازی آنتونی کویین در نقش حمزه سیّدالشّهدا و ایرنا پاپاس در نقش هند جگرخوار و با موسیقی متن ژار آهنگساز فرانسوی.
1- وحی و پیامبری با طعم هالیوودی،بخش اسلام هالیوودی در مواجهه با وحی پیامبری،همان؛«الرّسالة» تصویر گزینشی هالیوود از پیامبر اعظم(ص)،معصومه اسماعیلی،«چرا هالیوود پیامبران را مسخره می کند؟»،مجلّه «فرهنگ پویا»،دفتر پژوهش های فرهنگی قم،شهریور 1385،ش 1،ص 126.
2- مصاحبه با نادر طالب زاده با عنوان «اگر آوینی زنده بود،شمشیر می کشید» محمّد حسین بدری،مجلّه «سوره» در آدرس:www.iricap.com/magentry.asp?ID=4394
3- این تقسیم بندی منسجم را از این اثر گرفته ام:تبار انحراف (پژوهشی در دشمن شناسی تاریخی)،تحقیق و تدوین و نشر مؤسّسه مطالعات فرهنگی لوح و قلم،قم،چاپ اوّل،1383.
4- «آخرین فرستاده بر سر پرده ی نقره ای»،مریم صدرا،مجلّه «فرهنگ پویا»،دفتر پژوهش های فرهنگی قم،شماره 1،شهریور 1385،ص 118.
5- منبع پیشین.
منبع : مجموعه مطالعات فرهنگی(19) – اسطوره های صهیونیستی سینما – محمّد حسین فرج زاده.

امـامـت بنـی هـاشـم

امامت بر مردم،مقامی والاست و بر مبنای فضیلت و شایستگی امامان است.

خداوند،از میان امّت ها «قریش» را و از میان قریش،«بنی هاشم» را برگزیده و به آنان فضائل و مقام هایی بخشیده و نبوت و امامت را در آن دودمان رفیع و پاک قرار داده است.

رسول خدا(ص) برای اینکه دنیاطلبان و شیفتگان ریاست،طمع در خلافت و جانشینی او نداشته باشند،بارها در حال حیات خویش تصریح فرمود که «ائمه از قریش اند» و این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و در متن آن به دوازده نفر بودن آنان هم تصریح شده است.

این عدد و تأکید،نشان می دهد که منظور پیامبر،دوازده امام معصوم از بنی هاشم و اهل بیت اند،چون این تعداد،نه بر خلفای راشدین که چهار نفر بودند تطبیق می کند،نه بر خلفای بنی امبّه و نه خلفای بنی عبّاس.

امام علی(ع) بارها بر این حقیقت که در کلام نبوی آمده،اشاره و تأکید فرموده است.از جمله می فرماید:«اِنّ الأئمّةَ مِن قُریشٍ،غُرِسُوا فی هذا البَطنِ مِن هاشمٍ،لا تَصلُحُ علی سِواهُم و لا تَصلُحُ الوُلاةٌ مِن غیرُهم:امامان از قریش اند،درخت وجودشان در نسل هاشم غرس شده است.امامت در خور دیگران نیست و زمامداران غیر از بنی هاشم نیز شایسته ی پیشوایی نیستند».1

اینکه پیشوایی صحیح در بنی هاشم است،امتیاز و افتخاری برای آنان است و امام علی(ع) در جایی در پاسخ نامه ی معاویه که حاوی افتخارت ادّعایی برای بنی امیّه بود،به برشمردن فضائل اهل بیت و شهدای پیش کسوت این دودمان و سابقه ی در دین و جهاد و شهادت آنان پرداخته و از حمزه سیّدالشهدا و جعفر طیّار که در جبهه ی اُحد و نبرد موته شهید شدند یاد کرده و در مقایسه بین بنی هاشم و بنی امیّه فرموده است:
پیامبر از ماست و تکذیب کننده ی نبوّت از شما،
حمزه اسدالله از ماست و ابوسفیان از شما،
دو سرور جوانان بهشتی از ما هستند و فرزندان دوزخیِ مروان حکم از شما،
سرور زنان عالم از ماست و حمّالةَ الحَطب از شما...2.

این سخن،شأن و شرافت بنی هاشم را می رساند که هم پیامبر و هم امامان و هم شهیدان والا مقام از این عترت اند،دیگران چگونه ادّعای فضل و برتری می کنند؟

امامان از این دودمان،همه چراغ های هدایت اند و نقش «آل محمّد» که از بنی هاشم است،روشنگری در آسمان زندگی مردم است.

امام علی(ع) می فرماید:«اِنَّ مَثَلَ آلِ محمّدٍ(ص) کَمَثلِ السَّماء إذا خَوی نَجمُ طَلَعَ نَجمٌ:مَثَل خاندان پیامبر،همچون ستارگان آسمان است،که چون ستاره ای غروب کند،ستاره ی دیگری طلوع می کند».3

آن گونه که آسمان هیچ گاه از ستاره های فروزان خالی نیست،زمین هم هرگز از حجّت خدا و امام معصوم و پیشوای هاشمی نسب خالی نمی ماند.
هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز                        این آسمان غمزده غرق ستاره هاست

در سخنی از رسول خدا(ص) آمده که آن حضرت فرموده اند:
همچنان که ستاره های آسمان،امان اهل زمین اند تا در تاریکی های دریا گم نشوند و غرق نگردند،اهل بیت من نیز امان امّت من اند تا دچار اختلاف نشوند.4

و این وقتی است که جامعه،امامت بنی هاشم و آل الله را بپذیرند و اطاعت کنند.

این یک قانون است،مثل بهترین دارو که تا مصرف نشود،درد بیمار درمان نمی شود،از بهترین پیشوا هم تا فرمانبرداری نشود،درد جامعه بهبود نمی یابد.

پی نوشت ها
1- نهج البلاغه،خطبه 144.
2- همان،نامه 28.مِنّا النَّبیُّ و منکم المُکَذِّبُ،منّا اَسَدُالله و مِنکُم اَسَدُ الأحلافِ...
3- نهج البلاغه،خطبه 100.
4- مستدرک حاکم 3/149.«النُّجومُ اَمانٌ لأهلِ الأرضِ مِنَ الغَرقِ و اَهلُ بَیتی اَمانٌ لاُمُّتی مِنَ الاختِلافِ».
منبع : درسهایی از نهج البلاغه – 15 – امامت و اهل بیت علیهم السّلام – جواد محدّثی.

تصـویـر زمیـنـه (والـپیپـر) | شهادت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

برای مشاهده تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید

حسن(ع) بُعد دیگر منشور فاطمه(س) است.حسن(ع) شیر صبر از جان مادر نوش کرده است.حسن(ع) بلوغ بردباری فاطمه(س) است.پاره های سرخ جگر فاطمه(س) است که بر تشت می ریزد.حسن(ع) در تداوم سکوت علی و مظلومیت فاطمه(س) است که صبر می کند.حسن(ع) از مادر آموخته است که جز به مصلحت اسلام نیندیشد.حسن(ع) از مادر آموخته است که چگونه تخم انقلاب بنشاند.حسن(ع) «استعد لسفرک» را از دست های مادر به ارمغان گرفته است.حسن(ع) خروش در مقابل پسران طلقا را طنین از فریاد مادر گرفته است.حسن(ع) از مادر آموخته است که حتی در دعا و استغفار هم «الجار ثم الدار».حسن(ع) به استدلال «امامتنا اماناً من الفرقه» فاطمه(س) است که امام است و برای «نظاماً للملة» است که طاعت می طلبد.(سیّد مهدی شجاعی)

ادامه نوشته

پیامدهای حماسه زینبی (سلام الله علیها)

هر چند هر یک از وظایفی که زینب(س) در واقعه عاشورا انجام داد در جای خود مهم و ارزشمند هستند ولی به نظر می رسد مهم ترین تأثیر و پیامد حضور و حماسه او در جوار حماسه حسنی،یکی حفظ شعارها و آرمانهای عاشورا،و در یک کلام،تداوم آن حماسه و معرفی هر چه بهتر و بی واسطه تر آن بود و دیگر،ارائه الگویی از یک زن مسلمان.

ادامه نوشته