مردی به نام سیّد حسن نصرالله...

این یادداشت را ابراهیم امین مدیر روزنامه الأخبار لبنان در آغاز سال 2011 نوشت و بازتاب گسترده ای پبدا کرد.متن شاعرانه و زیبایی که در اوج اقتدار نظامی حزب الله و در درگیری های سیاسی داخلی و بین المللی به زندگی طبیعی دبیر کل مقاومت اشاره داشت و می کوشید برای مخاطب عام لبنانی – عمدتاً مسیحی – چهره ای تازه از این شخصیت برجسته جهانی نشان  دهد.

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید.مرد خانواده دارد،زن و بچّه و نوه ها.یک خانه دارد و شاید بیشتر،اجاره نشین است و شاید هم امانت نشین.اثاث منزل دارد و ملحفه و لحاف و یخچال و اجاق گاز و کمد.فرشی که رویش بنشیند و سجاده ای که رویش نماز بخواند.

بخاری دارد و آبگرمکن،همین طور مبل،صندلی و تلویزیونی که شبکه های گوناگونی را از آن تماشا می کند.از بعضی برنامه ها مثل فیلم های مستند خوشش می آید و فیلم های کارتونی و برنامه های کودکان را دوست دارد.مثل همه ی ما مجبور است حرف های چهره های سیاسی را بشنود و مثل همه ی ما گاهی عصبانی می شود و از کوره در می رود،ولی او هم مثل همه ی ما می خوابد.

از بچّه های کوچکترش درباره ی درس و مدرسه می پرسد و با فرزندان بزرگ تر درباره ی کار و بارشان حرف می زند.حقوق ماهانه ای دارد که بخشی از آن را برای خرج خانه به همسرش می دهد و بخش اندکی را برای روز مبادا نگه می دارد.

ماشین هم دارد،ولی شاید پزشک او را از رانندگی منع کرده است،کتابخانه هم دارد که هر بخشی از آن جایی است.تلفن دارد و اینترنت و ایمیل.وقتی را به خواب و وقتی را به غذا و وقتی را به استراحت اختصاص می دهد و فرصتی برای مطالعه و فرصتی برای نوشتن و فرصتی برای فکر کردن دارد.قرآن تلاوت می کند و به ذکر مصیبت روضه خوان ها گوش می دهد و اشک می ریزد و گاهی هم بی سر و صدا مهمان دارد.

مادری دارد که هر وقت او را می بیند دستانش را می بوسد و مادر او را در آغوش می گیرد و گونه هایش را نوازش می کند و می بوسد و از شنیدن دعایش دلشاد می شود.پدری دارد که از احوال برادرها و نزدیکان و اهل محل به او خبر می دهد.گاهی مثل بقیه – امّا مخفیانه – از کوچه و خیابان عبور می کند و از بی نظمی و آلودگی آزرده می شود و از آشفتگی پیاده روها دلش می گیرد.

دلش می خواهد آزادانه مثل همه کنار ساحل قدم بزند.او یکی از خودمان است ولی تفاوت او با بقیه این  است که پشت سرش و این طرف و آن طرفش مردان قدرتمندی ایستاده اند که همواره این پیمان را تکرار می کنند:
«هرگونه اراده می کنی پیش برو و هر جا می خواهی قدم بگذار،ما همچنان با تو هستیم،به خدا سوگند که اگر به قعر دریا بروی با تو خواهیم آمد و حتی یک تَن از ما عقب نخواهد نشت!»

منبع : نصرالله – گفتگوی اختصاصی و یادداشت هایی درباره ی زندگی و شخصیت دبیر کل حزب الله لبنان – محمّد رضا زائری.

هالیوود ؛ مُبلّغ چه آئینی است؟

تأثیر اقوام مختلف بر هالیوود
اکثر آمریکایی ها مسیحی هستند،پروتستان و کاتولیک.امّا اقلیت های دیگری هم در آمریکا مؤثرند.مسلمانان،یهودیان و بودائیان.باید سهم هر یک را در مسیر این فیلم سازیها دقیقاً مشخص نمود.به یقین نمی توان از روی مقدار جمعیت هر کدام،تأثیرشان را فهمید.بلکه باید از مقدار قدرت مادی و فنی و تکنیکی و خصوصاً نفوذشان بر هالیوود به داوری منصفانه ای رسید.

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید.یهودیان نقش اوّل را در انگاره سازی هالیوود دارند.(به گفته اساتیدی چون مارک وبر آمریکایی و محمّد الغیطی مصری و شمس الدین رحمانی ایرانی،یهودیان 90 درصد بر هالیوود تأثیر دارند.) سپس مسیحیان پروتستان خصوصاً صهیونیست های مسیحی و پس از آن کاتولیک ها،بعد از آنها بودائیان و هندوها و کمی هم مسلمانان و سایر مذاهب شرقی.

میزان فدرت و ثروت و نفوذ در سیاست گذاری های فرهنگی و سیاسی آمریکا و بالتبع هالیوود حرف اول را می زند؛البته لازمه ی جهان شکاک و نسبی گرا و سود محور غربی هم،چیزی جز این نیست و در چنین دنیایی است که شیطان پرستان هم دارای پیامبری یهودی می شوند به نام «آنتوان لوی» و یا روشنفکران ادعای تجربه ای درونی بهتر از پیامبران می کنند و خود را پیامبران عصر مدرن می نامند،یا ادیان جدیدی چون رایلیان و بودیسم یهودی(یهودیت بودیستی) و کابالیسم(باطن گرایی یهودی ممزوج به مناسک مشرکانه ...) پدید می آیند و با پیغام آوران ماشینیسم و تکنولوژی یا فرا زمینی ها در فیلم های مختلفی خود را به رخ بشر معاصر می کشند.1

هالیوود سینمایی بودایی – هندوئی
هندوگرایی و خصوصاً بودایی گروی در سال های اخیر در جهان غرب بسیار رشد یافته است و خصوصاً بودیسم تبتی (لامائیسم) همیار صهیونیسم بین الملل شده است و این دو با هم،روند رشد اسلام ناب شیعی را در دنیا،خصوصاً غرب کُند کرده اند.

در بودیسم،اندیشه معاد و خدا مورد توجه قرار نمی گیرد.2 بودا ادعا داشت که با تلاش و فراست بشری می توان به تعالی رسید؛لذا «پیامبری» در بودیسم به معنای توحیدی اش هیچ محلی از اعراب ندارد.فیلم های بسیاری در تداوم و ترویج ایده های معناگرایانه انحرافی در هالیوود ساخته شده اند که بر اساس آنها هر فردی می تواند به عنوان انسان متعالی مورد نظر آنها،با ریاضت و مراقبه و تأمل به مقام «برترین انسان» (بودا شدن) و به مقام رهایی از هر انقیادی (نیروانا) برسد.سینمای هند (بالیوود) هم در کنار سیاستمداران تندروی هندو و سیک،هندوستان را به یکی از پایگاه های ترویج بودیسم و هندوئیسم و مبارزه با فرهنگ اسلامی در جهان تبدیل کرده اند.

گرچه،تاریخ نفوذ فرزندان صهیون در هند به قرن های پانزدهم و شانزدهم میلادی می رسد که بعد از ورود غاصبانه به بعضی بنادر هند ارتباطات گسترده ای بین هندوها و بودائیان و صهیونیست ها برقرار شد3 تا به عمر امپراطوری مسلمان گورکانیان هند پایان دهند.

آنها مسلمانان خصوصاً شیعیان را از هند اخراج،و پاکستان را از هند جدا کردند و سپس به راحتی منابع غنی و جمعیت فراوان مصرف کننده و نیروی کار ارزان برای شرکت های صهیونیستی چند ملیتی به دست آوردند.متأسفانه اخیراً برخی از مراکز ظاهراً مطالعاتی و فرهنگی و انتشاراتی با شدت و حدّت در حال تبلیغ بودیسم و لامائیسم (بودیسم تبتی به رهبری دالایی لاما) هستند.4

البته فراموش نشود که یکی از دلایل ماندگاری چنین آثاری در هالیوود،همسویی آنها با تبلیغات جهان صهیونی و تأییدیه حاکمان واقعی هالیوود است.

بودیسم تبتی در عرصه ی اندیشه همچون مأمنی زیبا و مطمئن و آرام نمایانده می شود تا افکار مسیحیان و مردم خسته از ماشین و تکنولوژی و سکس و خشونت را به سوی خود بکشاند.حقیقت این است که مسیحیت عقل ستیز و یهودیت ماده گرا و مکاتب مادی خشن و دلگیر،بشر عصر پست مدرنیسم را خسته کرده و او را وادار به رفتن به سوی معنا و متافیزیک کرده اند؛ولی دستگاه تبلیغاتی هالیوود باز هم آدرس اشتباهی می دهد.

بودیسم،معنویتی منهای خدا و شریعت و معاد و ملکوت بوده،و متافیزیکی زمینی – اومانیستی است و سینمای بودیسم یک سینمای معناگراست،ولی معنایی بدون معنا،عرفانی بدن حضور خدای عارفان!5

تبلیغ از بودایی چرا؟
در هیاهوی دوران پس از مدرنیسم،ادیان جدیدی با انگیزه های مختلف شکل گرفته اند که هر کدام نگاه ویژه ای به بحث وحی و پیامبری دارند؛از جمله اخیراً موجی در بین غربیان شکل گرفته که آنها را از دریای متلاطم و مغشوش ادیان تحریف شده مسیحیت و یهودیت به جزیره «بودیسم» کشانده است.ستاره های سینمایی به داشتن تعلقات بودایی در هالیوود مشهور شده اند.6

اکنون حدود سه میلیون بودایی در آمریکا حضور ارند که بسیاری از آنها آسیایی تبارها هستند و بسیاری در پنجاه سال اخیر بودایی شده اند.در تبلیغات رسمی غرب،در راستای مظلومیت نمایی و جذب بیشتر غربی ها به بودیسم تبتی،تأکید زیادی بر روی کشتار بیش از یک میلیون تبتی و تخریب شش هزار معبد بودایی توسط چین می شود.7

بودیسم از دهه های 1950 و 1960 تاکنون در آمریکا محبوبیت بسیاری پیدا کرده است.طبق آمار،سی درصد تازه بودایی شده ها از یهودیت به بودیسم گرویده اند.8یهودیان،در طول تاریخ به صورت تاکتیکی به مسیحیت یا اسلام می گرویده اند که به «مارانوها» و «دونمه ها» معروفند و بعضاً پس از گذشت چند نسل،دوباره بعد از اتمام نقشه های از پیش طراحی شده باز به یهودیت باز می گشته اند،مثل خاندان «لوپز» در قرن شانزدهم و هفدهم و هجدهم.9

چند فیلم در تبلیغ بودا
فیلم هایی چون «بودای کوچک» و «کوندون» اثر مارتین اسکورسیزی و «سه گانه ماتریکس یا انیماتریکس»10 و 2012 و ... هم به ترویج بودیسم و خصوصاً بودیسم تبتی پرداخته اند.با توجه به این شواهد و این که امروزه اعضای بزرگ ترین مجله ی بودائیان جزء یهودیان بودایی شده هستند،به قطع و یقین می رسیم که بودیسم و یهودیت به «اتحاد استراتژیک» علیه معنویت ناب اسلامی رسیده اند و جالب است که بدانید بودیسم سکولار و گوشه گیر سابق،امروزه آمریکایی و سیاسی شده است،ولی به نفع صهیونیسم و صهیونیسم مسیحی و البته علیه اسلام.11

پی نوشت ها
1- سینما ساحل نجات صهیون،تحلیل محتوایی سینما.
2- مقاله «دینداری در غیاب متافیزیک!» اثر والیوله سری راهوله،ترجمه مسعود فریامنش،روزنامه ایران،چهارشنبه 30 شهریور 1384،صفحه فرهنگ و اندیشه.
3- نظام طبقاتی به همراه پذیرش جبرگرایی و تناسخ راه را برای ظلم پذیری این مردمان هموار کرده است به نحوی که یکی از استعمارگران انگلیسی در جایی نوشته بود:«تسلط بر مردم هند برای استعمارگران راحت ترین است!»،ر.ک:مقاله «سفر صهیونیسم به هند»،علی ابوالحسنی منذر،مجله زمانه،سال چهارم،ش 39،آذرماه 1384.
4- مانند مجله اخبار ادیان که مثلاً در شماره های 14 و 17 تمام وقایع زندگی دالای لاما را پوشش خبری و فکری می دهد.
5-سینما ساحل نجات صهیون،تحللیل محتوایی سینما،نگاه هالیوود صهیونیستی به وحی پیامبری در ادیان مختلف.
6- ر.ک:مقاله «تنوع قومی/نژادی/مذهبی در سینمای آمریکا»،مجله معرفت،شماره 85.
7- مقاله:«روایت قیم مآبانه»،همان منبع.
8- ر.ک:«مقاله  «علت نفوذ بودیسم بر یهودیان آمریکا»،سایت بازتاب:www.baztab.com/news/38499
9- زرسالاران یهودی و پارسی،استعمار بریتانیا و ایران،جلد دوم،ص 185.
10- مقاله «کابوس هفت لایه ی پرومته،کیش و مات در بیست حرکت به روش انیماتریکس»،مجله دنیای تصویر،ش 125،دی ماه 1382،ص 68.
11- سینما ساحل نجات صهیون،تحلیل محتوایی سینما.
منبع : دوران آخرالزمان – هالیوود – رسانه در آخرالزمان – محمّد لک علی آبادی.

مطالب مرتبط:
آخرالزمان به روایت هالیوود

چرا اســـراف ؟!

در هر کاری یک «مرز تعادل» و «حدّ مطلوب» وجود دارد.وقتی در کاری از حد فراتر رویم و به زیاده روی دچار شویم،اسراف کرده ایم.پس اسراف در مورد خوردن،آشامیدن،مصرف،خرید،خرج،بخشش،صرف وقت،کار،خواب و...  مصداق پیدا می کند.حتی بخشش مال در جایی که مناسب نیست،نوعی اسراف است.برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید.

کلام امام علی(ع) این چنین است:«ألا و إنّ إعطاء المالَ فِی غَیر حَقّه تَبذیرٌ و إسرافٌ و هو یَرفَعُ صاحبَهُ فِی الدّنیا و یَضَعُه فِی الآخرَة...».1 آگاه باشید! بخشش مال به آنان که شایستگی آن راندارند،اسراف و ولخرجی است.این کار،هر چند در دنیا به بخشنده ی مال،سرافرازی می دهد،ولی در آخرت سرافکنده اش می کند.چنین بذل و بخششی او را نزد مردم محترم می سازد،امّا نزد خداوند،خوار می کند.

هر کس مال خود را به نااهلان بدهد و  در جای ناحق صرف کند،دریافت کنندگان از او سپاس نمی گویند و محبّتشان  را نثار دیگری می کنند و اگر روزی بلغزد و به کمک آنان محتاج باشد،هرگز یاری اش نمی کنند.

این سخن،هم مفهوم اسراف در بخشش را بیان می کند،هم پیامدهای آن را.آن حضرت در سخنی دیگر می فرماید:«کسی که در جای غیر شایسته و نزد نااهلان انفاق و احسان کند،جز فرومایگان و اشرار و جاهلان از او ستایش و تعریف نمی کنند،آن هم تا وقتی که بخشش به آنان ادامه یابد».2

و آیا این چیزی جز هدر دادن مال است؟ کدام عاقل،هم مال خود را می دهد و هم به چیزی نمی رسد؟ بخشندگی خوب است،امّا اسراف بد است.رعایت اعتدال در این مورد هم یک ارزش اخلاقی است.امام علی(ع) در نکوهش زیاده روی حتی در سخاوت،می فرماید:«کُن سَمحاً وَ لاتَکُن مَبَذّراً و کُن مُقَدِّراً و لا تکن مقتّراً:بخشنده باش،ولی ولخرج مباش.اندازه گیر و حسابگر باش،ولی بخیل و سختگیر مباش».3

شیوه صحیح،رعایت اعتدال در همه امور است،حتی در بذل و بخشش.قرآن کریم،خطاب با پیامبر نیز دستور اعتدال در انفاق می دهد.همچنین در روایتی از امام حسن عسکری(ع) نیز آمده است:انّ السّخاء مِقداراً فَإن زادَ فهو سَرَفٌ:سخاوت حدّ و مرزی دارد.اگر از آن بگذرد،اسراف است».

خورد و خوراک،یکی دیگر از عرصه های اسراف است که انسان  را به وضع «شکمبارگی» و حیوانیّت می رساند.نقطه مقابل آن،قناعت و پرهیز از زیاده روی در خوردن و دوری از پرخوری است.
نه چندان بخور کز دهانت بر آید                                                   نه چندان که از ضعف،جانت برآید

امام علی(ع) در وصف یکی از برادران دیرین خود که فردی خود ساخته بوده،ویژگی هایی را بر می شمارد،از جمله اینکه:کانَ خارجاً مِن سُلطان بَطنِه،فلایَشتَهی ما لایَجِدُ و لایُکثِر إذا وَجَد:از سلطه شکم بیرون بود.در نتیجه،آن چه را نمی یافت تمایلی به آن نداشت و آن گاه هم که به دست می آورد،زیاده روی نمی کرد».4در وصف پروا پیشگان هم به این کم خوری اشاره می فرماید:«قانِعَةً نفسُه،مَنزُوراً أکلُهُ:نفس او قانع است و خوراکش اندک».5

آنان که اسیر شکم اند،در مصرف زیاده روی می کنند.اما اهل قناعت و پارسایی،از اسراف دوری می کنند و خوی حیوانی را در خود می میرانند.در نامه ای عتاب آمیزاز امیرالمؤمنین(ع) به والی بصره،عثمان بن حنیف که در یک مهمانی مفصّل و سفره چرب و نرم شرکت کرده بود،تعابیری این چنین دیده می شود:
«من خلق نشدم که خوردن غذاهای لذیذ،مرا سرگرم کند،همچون حیوانی که به آخور بسته اند و همه فکرش خوردن علوفه است،یا حیوان رها در چراگاه که کارش چریدن است...
آیا آن گونه که حیوانات می چرند و می خوابند و به نشخوار مشغول می شوند،یا گوسفندان در چراگاه و آخور می خورند و می خوابند،علی هم بخورد و بیارآمد؟ پس چشم علی روشن اگر پس از سال های طولانی،مثل حیوانات رها در چراگاه شود... .6

این گونه زندگی هم جلوه ای از اسراف است.و چه اسرافی بالاتر از اینکه انسان،جایگاه و کرامت خود را نشناسد و استعدادهای معنوی و کمالی خود را هدر دهد و تا حدّ حیوانات،تنزّل یابد؟!

چرا اسراف؟
با همه زشتی و نابخردی که در اسراف است،چه عاملی سبب آن می شود؟ انگیزه درونی و حالت روحی و روانی مسرفان چیست؟ در کلام مولا علی(ع) نمونه هایی از عوامل اسراف مطرح شده است:
1- سرمستیبعضی ها سرمست ثروت و مال می شوند و نمی دانند با آن چه کنند و چگونه خرج کنند.طغیان مالی بعضی ها را به ولخرجی می کشاند و هزینه های نامعقول می کنند و آن قدر دارند که نمی دانند چگونه خرج کنند.

در یکی از دعاهای حضرت علی(ع) است:«نَسألُ الله سُبحانه أن یَجعَلَنا و إیّاکُم مِمّن لاتُبطِرُهُ نعمةٌ:از خدای سبحان می خواهیم که ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمت و برخورداری،آنان را سرمست نمی کند».7

غروری که از ثروت زیاد سرچشمه می گیرد،انسان را از یاد خدا و رضای او در مصرف،و رعایت عقلانیّت در بهره وری غافل می سازد و موجب می شود که انسان خود را ببازد،و اموالش را هدر دهد.علی(ع) در خطبه ای دیگر در پیشگویی حوادث آینده،می فرماید:«زمانی خواهد رسید که شما مست خواهید شد،ولی نه مست شراب،بلکه سرمست نعمت:تَسکَرُونَ مِن غَیر شَراب،بَل مِنَ النّعمة والنُعیم».8

حالت سرمستی مسرفان،مثل مستان باده است،که کارهای غیر معقول می کنند و پس از هدر دادن نعمت و بر سر عقل آمدن،می فهمند که در مستی مال،چه اسراف ها کرده اند و چه نعمت ها را هدر داده و ناسپاسی کرده اند.خرج های بیهوده و بی ثمر،کار انسان های عاقل و حسابگر نیست.

باز از سخنان آن امام است:«فَاتّقوا سَکَراتِ النّعمة...:از سرمستی های نعمت پروا کنید!».9 در نامه ای به قثم بن عبّاس،کارگزار حضرت در مکّه نیز چنین هشدار می دهد:«و لا تَکُن عِندالنَّعماءِ بَطِراً و لا عِندَ البَأساءِ فَشِلاً:هنگام خوشی و نعمت،سرمست مباش و هنگام سختی سست مباش».10

2- دنیا پرستی
وقتی چشم انسان حریص،به دنیا داران برخوردار و لذّت جویی ها و کامیابی ها آنان می خورد،هوس او تحریک می شود و از خدا و قیامت غافل شده،در پی دنیا و لذایذ می رود و از این رهگذر به دامن اشراف می افتد.

امیرمؤمنان(ع) در نامه خود به امام حسن(ع) که درسنامه ای برای همه ماست،چنین هشدار می دهد:«و إیّاک أن تَغتَرَّ بما تری مِن إخلادِ أهل الدّنیا إلیها...».11هرگز مباد که از دیدن اهل دنیا و هوس ها و دنیاخوری های آنان فریب بخوری،چرا که دنیا پرستان همچون سگان و درندگان بر سر جیفه دنیا به هم می پرند و یکدیگر را می درند و می خورند...دنیا چشم بصیرت آنان را کور کرده و از راه هدایت بیرون افتاده اند،در نعمت ها غرق شده و بازیچه نعمت ها قرار گرفته اند و آن سوی نعمت ها را (که حساب و کتاب و قیامت است) فراموش کرده اند.

نتیجه این گونه غرق شدن در نعمت،لجام گسیختگی در لذّات است که تبذیر هم بخشی از آن است.مگر می توان هم اهل بزم بود،هم اهل رزم؟ امام در این مورد که ولیمه و عزیمه(بزم و عزم) ناسازگارند،می فرماید:«لا تَجتَمِعُ عَزیمةٌ و وَلیمةٌ:ارزش های والا با خوشگذرانی قابل جمع نیست».12

افراد شکم چران و اهل عیش و نوش و بریز و بپاش،اراده ای ضعیف و همّتی پایین دارند و از آنان کارهای بزرگ و مهم برنمی آید.آن حضرت در سخنی دیگر،دنیا را طرد می کند و از تسلیم ناپذیری خود در مقابل کشش های دنیوی سخن می گوید و خودش را اهل ریاضت و قناعت و ساختن به اندک و بسنده کردن به نان و نمک می شمارد،همه این ها برای این است که زمام اختیارش در دست دنیا نباشد و نفس او به اندک بسازد و افزون خواهی و اسرافگری نداشته باشد.13

3- رقابت و چشم و هم چشمی
برخی از ثروتمندان و پولداران برای اینکه نشان دهند از دیگران عقب نیستند و داشته های خود را به رخ دیگران بکشند،«مانور تجمّل» می دهند و برای رقابت با دیگران ریخت و پاش می کنند.
امام علی(ع) از چنین تفاخری نهی می کند و می فرماید:«فَلا تَنافَسُوا فِی عِزّ الدّنیا و فَخرها و لا تَعجَبُوا بزینَتِها و نَعیمِها...».14 در عزّت و افتخارهای دنیوی به رقابت نپردازید و مغرور نعمت و زینت آن نشوید و از سختی های آن بی تابی نکنید،چرا که عزّت و فخر آن رفتنی است و زینت و نعمتش ناپایدار!

شیوه رقابت در مادیات و چشم و هم چشمی در مصرف و تزیینات و ظواهر،فرهنگ منحطّ دنیازدگان بی محتواست که چون حقارت درون دارند،با به رخ کشیدن داشته ها و هزینه های افراطی می خواهند آن خلأ را پر کنند و بر آن ضعف نفسانی پرده بکشند.

تکلّف و خود را به خاطر نگاه و حرف این و آن به زحمت انداختن نیز،نوعی از همین رقابت جاهلانه است.بسیاری از اسراف ها ریشه در تکلّف و تعارفات دروغین و خودنمایی های رقابت جویانه دارد.ولخرجی های هنگام عروسی یکی از همین نمونه هاست،خرج های هنگام فوت بستگان،نمونه ای دیگر.
«شَرُّ الإخوانِ مَن تُکُلِّفَ لهُ:بدترین برادران و دوستان کسی است که به خاطر او به تکلّف و زحمت افتند».15

آیا بسیاری از خرج های زائد و اسرافی،برای آن نیست که مبادا چنین و چنان بگویند؟ این گونه تکلبف ها سبب کاهش رفت و آمدها و قطع روابط و کمرنگ شدن صله رحم می شود.
تکلف گر نباشد،خوش توان زیست                                                تعلّق گر نباشد خوش توان مرد

اسراف،عوامل دیگری هم دارد.گاهی تقلید کورکورانه و بدون منطق از دیگران و روش های آبا و اجدادی است.گاهی خودنمایی و تظاهر و جلب توجّه مردم است.گاهی تربیت غلط خانوداگی است.گاهی غفلت از گناه بودن آن و نکوهشی است که از دیدگاه دین نسبت به آن بیان شده است.

گاهی فراموشی این نکته است که محرومان بسیاری در جامعه،نیازمند همین غذاها و اموالی هستند که دور ریخته می شود.در مجموع همه این عوامل و ریشه ها یا به غفلت برمی گردد،یا به جهالت،یا به نفسانیّات.
ریشه اسراف ها گاهی «ریا» ست                                                یا رقابت های زشت اغنیاست
یا که ثروت های باد آورده است                                              یا هوس هایی که طغیان کرده است
و...تا ریشه به جاست،درد،درمان نشود!

پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه،خطبه 126.
2- و لَیس لواضع المَعُروف فِی غَیر حَقّه و عند غَیر أهلِه مِن الحظّ فِیما آتی الاّ مَحمَدةُ اللّئام و ثَناء اَلأشرار...نهج البلاغه،خطبه 142.
3-همان،حکمت 33.
4- نهج البلاغه،حکمت 289.
5-همان،خطبه 193.
6- نهج البلاغه،نامه 45:فَما خُلِقتُ لِیَشغَلَنِی أکلُ الطیّبات...
7- نهج البلاغه،خطبه 64.
8- نهج البلاغه،خطبه 187.
9- همان،خطبه 151.
10- همان،نامه 33.
11- نهج البلاغه،نامه 31،بند 82.
12-همان،خطبه 241.
13- نهج البلاغه،نامه 45:اُعزُبی عَنّی! فَوَالله لا أذِلُّ لک فَتَستَذِلّینِی... .
14- همان،خطبه 99.
15- نهج البلاغه،حکمت 479.
منبع : درسهایی از نج البلاغه – 19 – اصلاح الگوی مصرف – جواد محدّثی.

انگیزه های مأمون عباسی برای تشکیل جلسات مناظره امام رضا(ع) با پیروانِ مکاتب و مذاهبِ مختلف

می دانیم مأمون پس از تحمیل مقام ولایت عهدی به امام علی بن موسی الرضا(ع) ، به خاطر حفظ موقعیت خویش و ثبات مقام خلافت که خود داستان مشروح و مفصلی دارد ، امام(ع) را از مدینه به طوس دعوت کرد و هنگام ورود امام (ع) به خراسان جلسات گسترده بحث و مناظره تشکیل داد و اکابر علمای زمان،اعم از مسلمان و غیر مسلمان،را به این جلسات دعوت نمود.بی شک پوشش ظاهری این دعوت،اثبات و تبیین مقام والای امام(ع) در رشته های مختلف علوم و مکتب اسلام بود،امّا در این که زیر این پوشش ظاهری چه صورتی پنهان بود ،در میان محققان گفت و گوست:

 
الف – گروهی که با بدبینی این مسائل را می نگرند – و حق دارند که بدبین باشند،چرا که اصل در تفسیر نگرش ها و رفتار سیاسی جباران بر بدبینی است – می گویند:مأمون هدفی جز این نداشت که به پندار خویش مقام امام(ع) را در انظار مردم،مخصوصاً ایرانیان که سخت به اهل بیت(ع) علاقه داشتند و عشق می ورزیدند،پایین بیاورد،به گمان این که امام(ع) تنها به مسائل ساده ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بی بهره است.

اینان برای اثبات این مدعا به گفتار خود مأمون که در متون اسلامی آمده است،استدلال می کنند،چنان که در روایتی از نوفلی یار نزدیک امام(ع) می خوانیم:
سلیمان مروزی،عالم معروف علم کلام در خطه ی خراسان،نزد مأمون آمد.مأمون او را گرامی داشت و انعام فراوان داد.سپس به او گفت:پسر عمویم علی بن موسی(ع) از حجاز نزد من آمده و او علم کلام(عقاید) و دانشمندانِ این علم را دوست دارد.اگر مایلی روز ترویه1 نزد ما بیا و با او به بحث و مناظره بنشین.

سلیمان که به علم و دانش خود مغرور بود،گفت:ای امیرمؤمنان! من دوست ندارم از شخصی مثل او در مجلس تو در حضور جماعتی از بنی هاشم سئوال کنم؛مبادا از عهده برنیاید و مقامش پایین آید.من نمی توانم سخن را با امثال او زیاد تعقیب کنم!

مأمون گفت:هدف من اتفاقاً چیزی جز این نیست که راه را بر او ببندی،چرا که می دانم تو در علم و مناظره توانا هستی! سلیمان گفت:اکنون که چنین است،مانعی ندارد.در مجلسی از من و او دعوت کن و در این صورت،سرزنشی بر من نخواهد بود.2 چنان که امام(ع) در آن مجلس،سخت سلیمان را در تنگنا قرار داد و تمام راه های جواب را بر او بست و ضعف و ناتوانی او را آشکار ساخت.

شاهد دیگر،حدیثی از خود امام علی بن موسی الرضا(ع) است در هنگامی که مأمون مجالس بحث و مناظره تشکیل می داد و شخصاً در مقابل مخالفان اهلبیت(ع) به بحث می نشست و امامت امیرمؤمنان علی(ع) و برتری او را بر تمام صحابه روشن می ساخت تا به امام علی بن موسی الرضا(ع) تقرب جوید،امّا امام (ع)به برخی از یارانش که مورد وثوق بودند،چنین فرمود:«لا تَغتَرُّوا بقَولِهِ،فَما یَقتُلُنی و اللهِ غَیرُهُ،و لکِنَّهُ لا بُدَّ لی مِنَ الصَّبر حَتّی یَبلُغَ الکِتابُ أجَلَهُ : فریب سخنان او را نخورید؛به خدا سوگند،هیچ کس جز او مرا به قتل نمی رساند،ولی چاره ای جز صبر ندارم تا دوران زندگی ام به سرآید».3

البته مأمون حق داشت که این گونه با کمال صراحت از مکتب امیرمؤمنان علی(ع) دفاع کند؛زیرا از یک سو شعار حکومت عباسیان شعار «الرّضا من آل محمّد(ص)» بود و  به برکت آن توانستند روی کار آیند و از سوی دیگر،ستون فقرات لشکر و رجال حکومتش را ایرانیان تشکیل می دادند که عاشق مکتب اهلبیت(ع) بودند و برای حفظ آن ها راهی جز این نداشت.

به هر حال،تعبیرات امام(ع) در حدیث فوق به خوبی نشان می دهد که مأمون در تشکیل جلسات مناظره صداقتی نداشت،چنان که اباصلت پیشکار امام (ع)در این باره می گوید:«...چون امام در میان مردم به علت فضایل و کمالات معنوی خود محبوبیّت روز افزون می یافت،مأمون بر آن شد که علمای کلام را از هر نقطه ی کشور فرا خواند تا در مباحثه،امام(ع) را به عجز اندازد و بدین وسیله مقامش از نظر دانشمندان پایین بیاید و عامه ی مردم نیز پی به کمبودهایش ببرند،ولی امام(ع) دشمنان خود – اعم از یهودی،مسیحی،زردتشتی،برهمن،منکر خدا و دهری – همه را در بحث محکوم نمود».4

جالب توجه آن که دربار مأمون پیوسته محل برگزاری این گونه مباحثات بود،ولی پس از شهادت امام(ع) دیگر اثری از آن مجالس علمی و بحث های کلامی دیده نشد و این مسئله اهداف مأمون را روشن تر می سازد.خود امام(ع) هم که از قصد مأمون آگاهی داشت،می فرمود:«هنگامی که من با اهل تورات به توراتشان،با اهل انجیل به انجیلشان،با اهل زبور به زبورشان،با ستاره پرستان به شیوه ی عرانیشان،با موبدان به شیوهی پارسیشان،با رومیان به سبک خودشان،و با اهل بحث و گفت و گو به زبان خوشان استدلال کنم و همه را به تصدیق خود وادار سازم،مأمون خود خواهد فهمید که راه خطا را برگزیده است و یقیناً پشیمان خواهد شد».5به این ترتیب،نظر بدبینان در این زمینه کاملاً تقویت می شود.

ب – اگر از این انگیزه صرف نظر کنیم،انگیزه ی دیگری که در این جا جلب توجه می کند،این است که او می خواست مقام والای امام هشتم(ع) را تنها در بُعد علمی منحصر کند و تدریجاً او را از مسائل سیاسی کنار بزند و چنین نشان دهد که حضرت مرد عالمی است.ولی کاری با مسائل سیاسی ندارد و به این ترتیب،شعار تفکیک دین از سیاست را عملی کند!

ج – انگیزه ی دیگری که در این جا به نظر می رسد،این است که همیشه سیاست مداران شیاد و کهنه کار اصرار دارند در مقطع های مختلف سرگرمی هایی برای توده ی مردم درست کنند تا افکار عمومی را به این وسیله از مسائل اصلی جامعه و ضعف های حکومت خود منحرف سازند.

مأمون مایل بود که مناظره امام علی بن موسی الرضا(ع) با علمای بزرگ عصر خود نقل محافل و مجالس باشد و همه ی علاقه مندان و عاشقان مکتب اهل بیت(ع) در جلسات خود به این مسائل بپردازند و از پیروزی های امام(ع) در این مباحث سخن بگویند،و مأمون کارهای سیاسی خود را با خیال راحت دنبال کند و این مباحث پوششی بر نقاط ضعف حکومتش باشد.

د – چهارمین انگیزه ای که در این جا به نظر می رسد،این است که مأمون خود آدم بی فضلی نبود و تمایل داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه ی اسلامی معرفی گردد،و همگان عشق او را به علم و دانش،آن هم در محیط ایران خصوصاً و در جهان اسلام عموماً،باور کنند و این امتیازی برای حکومت او باشد و از این طریق،گروهی را به خود متوجه سازد.

از آنجا که این جلسات بحث و مناظره به هر حال قطعاً جنبه ی سیاسی داشت و مسائل سیاسی معمولاً تک علتی نیستند،می توانیم بگوییم که مأمون همه ی این انگیزه ها ی چهار گانه را داشته است.

در هر صورت،با این انگیزه ها جلسات بحث و مناظره ی گسترده ای از سوی مأمون تشکیل شد،ولی مأمون از این جلسات ناکام بیرون آمد و نه تنها به هدفش نرسید،بلکه با تدابیر امام رضا(ع) نتیجه ی معکوس داد.

پی نوشت ها
1- روز هشتم ماه ذی الحجه.انتخاب این روز شاید برای اجتماع گروه بیشتری از علما بوده است.
2- عیون أخبار الرضا،ج 1،ص 179؛بحار الأنوار،ج 49،ص 177.
3- عیون أخبار الرضا،ج 2،ص 148 ؛ بحار الأنوار،ج 49،ص 189.
4- عیون أخبار الرضا،ج 2،ص 239 ؛ مثیر الاحزان،ص 263 ؛بحار الأنوار،ج 49،ص 290 ؛ مسند الامام الرضا،ج 1،ص 128.
5- عیون أخبار الرضا،ج 2،ص 156 ؛ مسند الامام الرضا،ج 2،ص 75 ؛ بحار الأنوار،ج 49،ص 175.
منبع : مناظرات تاریخی امام رضا(ع) با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر – آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی.

شهدا زنده اند ؛ شهدا برای کسانی زنده اند که قدر آنها را بدانند ...

متن پیش رو سخنرانی خانم زهرا پناهی روا،همسر شهید علی چیت سازیان،فرمانده اطلاعات و عمليات لشگر 32 انصارالحسين(ع) استان همدان است که در کنگره ی بزرگداشت شهدای این استان ایراد شده است.در ابتدا از دوست عزیزم،جانباز شیمیایی عرصه ی عملیات کربلای 5 آقای سید کمال به تابیان که این متن را در اختیار وبلاگ اشراق قرار دادند تشکر می کنم.برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید.

بسمه رب الشهداء و الصدیقین ؛ با اهداء سلام به ساحت مقدس آقا ولی عصر(عج) عصاره هستی و با درود و سلام به روح پرفتوح بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی و با آرزوی صحت و سلامتی برای مقام معظم رهبری.

سلام... سلام بر نامداران بی نام و نشان،سلام بر مردان بی ادعا،سلام بر عشق و شور و شعور،و سلام بر مردان مرد.مردانی که وقتی شیپور جنگ به صدا درآمد،به ندای پیر و مرشدشان لبیک گفتند،و در صف مردان،مردانه ایستادند.و سلام بر شهیدانی که قطره قطره ی خون آنان ملائکه را به سجود بر اشرف مخلوقات بر سجاده خاک افکند.

اکنون ای خیبرشکنان هورالهویزه،از برکت خون شما و شهامت و شجاعت شما؛تاریخ حماسه ی خیبر علی(ع)،بار دیگر تکرار شد.امروز،دروازه قلعه ی صهیونیسم،به تأسی از آرمانهای شما در هم کوبیده شد و طلایه داران سپاه خمینی(ره)،به دروازه های قدس شریف نزدیک می شوند.

ای مظاهر همه خوبی ها یادتان بخیر! ای کربلایی ها یادتان بخیر! نسیم پایمردی شما همچون صور دمید و غیرت و عزّت و شرف را از زیر خروارها خاک بیرون کشید و هیمنه ی شیطان بزرگ را در هم کوبید.سالهاست به نظاره ی لاله های سرختان نشسته ایم! و خاطرات آن روزهای باهم بودن را تداعی می کنیم! شما رفتید! و داغ فراقتان را برایمان به یادگار گذاشتید.اکنون سالهاست که از حماسه عاشقانه و عروج ملکوتیتان می گذرد.

بغض های حقیر ما،روبروی تصاویر گلگون شما سرریز می شود و راه کلام ما را می بندد.با شما شقایق هایم! در فراغتان چه باید گفت؟ همه آن لحظه هایی که نبودید،آن نوزاد شیرین سخن و خندان،از آیه های خودباوری و جسارت تو،به خویشتن می بالد،می رود و می رویاند؛این رهاورد من است؛دستاورد سفر طولانی من از آذر 66 تا امروز و تا همین روزهای نیامده.از کجا بگویم؟ از چه بسرایم؟! هر روز،در خاکریز فکرم شهید می شوی،پشت سنگر احساسم تیر می خوری و از قرارگاه فکرم،پر می کشی.بسوی کربلای آرزوهایم به راه می افتی و من هر روز شادی ام را تشییع می کنم.

باورم،چشمان آسمانی توست که کوچه های شهر خورشید را می پاشد.تو آن اسطوره ای که شب های بی شمار،سر بر شانه های ماه،شاعرانه ترین واژه ها را گریسته ای.نیستی! اما سال هاست شهر،یاد تو را نفس می کشد و نامت،نشانی جاده های باران را،هجا به هجا به یادمان می آورد.اقتدار روزهایمان را در تو یافته ایم؛در ردّ گام های صبر و در نهان خانه دلمان،یادتان را تا ابد جاودانه خواهیم کرد،و هرگز لبخندتان را در انتهای جاده زمین و ابتدای راه آسمان از یاد نخواهیم برد.

و امّا اکنون ما مانده ایم با کوله باری از رسالت شهیدان و امام شهیدان... کوله باری که صبوحٌ قدّوس عرشیان را به اقرار وادار نمود.رسالتی که بر هستی و ملائکه گران آمد.اما هم اکنون این شهیدان هستند که رسالت و مسئولیت حمل بیرق آنان را بر دوش ما نهاده اند.ما ماندیم! تا امروز برای نسلی فاقد و فارغ از همه ی آن دغدغه ها از شما بگوییم.ما ماندیم! که نه یک هفته بلکه سالهای سال،از شما بگوییم.و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم مدیون شماییم،مدیون حماسه هایی که شما آفریدید.

حماسه ای منحصر به فرد و بی نظیر که تا همیشه تاریخ به یادگار می ماند.اگرچه ردپای رفتنتان،تا ابد بر شانه های زمانه باقی است؛شما همیشه هستید و جاده ای که فراروی ما گستردید،تکلیف تمام لحظه هامان را روشن کرده است.قسم به نام سرخ شهادت که پس از جنگ،راهی که شما با خون گلو پیموده اید،به خون دل می رویم.سرفراز ایستاده ایم و پیام بلندتان را با فرزندان وطن،زمزمه می کنیم.یادمان هست که گفتید ای مردم! ما همه خواهیم رفت.شما می مانید و راه و رسالت شهدا.و به فرموده شهید بزرگوار «شهدا زنده اند شهدا برای کسانی زنده اند که قدر آنها را بدانند».گرامی باد سرخ که رنگ عصمت خون شماست.

دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است                    تو کیستی که حریمت لبالب از شور است...؟
به سوی جبهه می رفت و نگاهش سوی مادر بود              وداعی کرد طولانی،که گویی بار آخر بود
و او می رفت آهسته بسوی خاک ریز عشق                     و جبهه از حضور او پر از احساس باور بود
که ناگه ترکشی خورد و تبسم کرد و پرپر شد                  از او در ذهن من باقی همان لبخند آخر بود
مطالب مرتبط:
حماسه مجنون
به داد ما برسید! – بخش اوّل
به داد ما برسید! – بخش دوّم
یک قدم جلوتر بیا ...