نمودار | مراتب عزاداری و عزاداران حقیقی

عزاداران،همانند مؤمنان دارای درجات و مراتب مختلفی هستند که هر مرتبه،درجه و جایگاهِ عزادار را در نظام انسانیت و در نزد خداوند و نیز میزان قرب او را به امام حسین(علیه السّلام) نشان می دهد.البته تمامی درجات عزاداری دارای اجر و ثواب الهی است و هر مرتبه خیر و ثوابی را نصیب عزادار می کند.نمودار پیش رو مراتب و خصوصیات هر دسته عزادار را نشان می دهد.

این نمودار در ادامه مطلب برای دانلود در دسترس علاقمندان قرار دارد.

ادامه نوشته

فریضه ی ترک شده جامعه ما !!

جامعه اسلامی جامعه  به هم پیوسته و یگانه است،که روابط افراد بر اصل برادری و دوستی استوار است،و تعهد و مسئولیتی گسترده و همگانی باید میان افراد باشد،و سرپرستی و دستگیری و هر نوع هدایتگری تکلیفی عمومی است.

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنیدقرآن کریم روابط جامعه ی مؤمنان را به طور عموم بر اصل ولایت و سرپرستی استوار می سازد،و همه را ولیّ و سرپرست و دوست و یار و یاور یکدیگر قرار می دهد.«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ... : مردان مؤمن و زنان مؤمن برخی بر برخی ولایت (و سرپرستی) دارند...).1

بر این اساس هدایتگری و راه نمودن،و امر به معروف و نهی از منکر،تکلیفی همگانی است؛زیرا هیچ کس اجازه ندارد دیگری را در اشتباهکاری و کجرفتاری بنگرد و دم برنیاورد،و دست افتاده را نگیرد،و بی راهه را به راه فرا نخواند،از این رو فراز بعد از اصل ولایت اجتماعی که در آیه آمده «امر به معروف و نهی از منکر» است:«... يَأْمُرُ‌ونَ بالْمَعْرُ‌وفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَر...:...به معروف یکدیگر را امر می کنند و از منکر باز می دارند...».2

در این فرموده ی خداوند،و دیگر آموزه های اسلامی،زن و مرد دارای مسئولیتِ بزرگِ سرپرستی و مدیریتِ اجتماعی هستند،و بر این اساس به هدایتگری و فراخواندن به ارزشها و فضیلتها،و بازدارندگی از زشتیها و ناهنجاریها می پردازند،و دوستی حقیقی را به اثبات می رسانند،که دوست واقعی دوست دیگر را در تبهکاری و فساد نمی خواهد.

مفهوم «معروف» و «منکر» در اسلام بسیار گسترده و کلی است،و هر کار نیک و انسانی،و هر رفتار زشت و غیر انسانی را در بر می گیرد.امام حسین(ع) قیام خویش را «امر به معروف و نهی از منکر» معرفی می کند:
«... و اَنّی لَم اَخرُج أشراً ولا بَطراً،و لا مُفسِداً و لا ظالمِاً،و اِنّما خَرجتُ لِطَلَبِ الإصلاح فی اُمَّةِ جَدیّ(ص)،اُریدُ أن آمُرَ بالمعروفِ و أنهی عَنِ المنکَر،و أسِیرَ بسیرةِ جَدّی و أبی علیِّ بن اَبی طالبٍ...:... از روی سبکسری و گردنکشی،و نیز برای ایجاد فساد و ستمگری دست به این قیام نزدم،بلکه برای اصلاح اوضاع امّت جدّم قیام کردم،و می خواهم «امر به معروف» و «نهی از منکر» کنم،و به روش جدّم و پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم...».3

بهترین راه و روش برای اصلاحات اجتماعی در همه ی بخشهای حیات انسانی در گام نخست،همگانی کردن است؛یعنی مسئولیت به این گستردگی و بزرگی را که به کلّ اندام اجتماع مربوط است،متوجه گروه خاص نسازد،بلکه همگان را درگیر آن کنند،و مسئول اجرای این امر مهم و فراگیر بدانند.اصل «امر به معروف و ...» بهترین ساز و کار برای سامان بخشی به همه نابسامانیهای جامعه است،و همه ی افراد را مسئول اجرای آن می شناسند.

امام بزرگ حضرت حسین(ع) در حدیث دیگری درباره ی اهمیت «امر به معروف و نهی از منکر»،چنین می فرماید:«...ای مردم! از پندی که خدا – با یاد کردِ بد از علمای یهود – به اولیای خود داده است عبرت بگیرید،در آنجا که گفته است:«لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّ‌بَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبَارُ‌ عَن قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ ۚ لَبئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ:چرا عالمان دینی و احبار مردمان را از گفتار گناه آمیز و حراخوارگی شان باز نداشتند.براستی چه بدکاری است که انجام می دادند».4

«... و خدا بر عالمان و (دانایان)از آن جهت عیب گرفت،که از ستمکارانی که در میان ایشان بودند کارهای زشت و بد و مایه ی تباهی می دیدند،و آنان را از آن کارها باز نمی داشتند...».5

نیز آن امام بزرگ در بخش دیگری از این سخن می گوید:
«ای مردم! از پندی که خداوند به دوستان خود داده است،عبرت بگیرید در آنجا که گفته است:«مردان مؤمن و زنان مؤمن سرپرست و دوست یکدیگرند،به خوبی امر می کنند،و از زشتی باز می دارند».

خداوند از امر به معروف و نهی از منکر،به عنوان فریضه ای از جانب خود،آغاز کرد؛زیرا می دانسته است که اگر این فریضه انجام گیرد و اجرا شود،همه ی واجبات آسان و سخت دیگر انجام خواهد یافت...».6

در گامهای نخست این تکلیف بزرگ از درون خانوداه آغاز می شود،و انسان نخست باید به سالم سازی رفتار زن و فرزند و افراد خانواده خویش بپردازد.در قرآن مجید آشکارا دستور داده است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارً‌ا...:ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانوده ی خود را نگاه دارید از آتشی...».7

خوبیها و ارزشها باید از سرچشمه رشد یابد،و بدیها و ضد ارزشها نیز از سرچشمه،یعنی خانواده،خشک گردد.

پی نوشت ها:
1- سوره توبه،آیه 71.
2- همان.
3- الحیاة 5/256 ؛ بحار الأنوار 44/330.
4- سوره مائده آیه 62.
5- تحف العقول،ص 171.
6- همان،ص 169.
7- سوره تحریم،آیه 6.
منبع : گزیده ای از : سخنان امام حسین(ع)،محمّد حکیمی.

چرا بشریت برای هدایت ؛ به رهبر معصوم و متخصّص نیازمند است؟

دینداری بدون ارتباط با راهنمایی متخصّص و معصوم و سودای هدایت و نجات،خیالی بیش نیست.دینداری بدون معصوم،مثل آموزش بدون معلّم و نیز بهداشت و درمان بدون پزشک است.برای اینکه درک بهتری از مطلب داشته باشیم می بایست رابطه بین دین با رهبر معصوم و دین شناس و نیز رابطه بین رهبر معصوم و سایر انسان ها روشن شود.

اصل اصالت تخصّصبرای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید.
این اصل که یک اصل فطری و عقلی است به ما می گوید:انسان در برخورد با هر مجموعه یا دستگاه نظام مند در چهار مرحله ی تعریف،راه اندازی،بهره برداری و اصلاح و تعمیر بعد از خرابی،در درجه اوّل به راهنمایی سازنده و در درجه دوّم به متخصّص نیازمند است.بدیهی است که هر چه پیچیدگی و حساسیت آن مجموعه یا دستگاه بیشتر باشد،نیاز ما به سازنده و متخصّص بیشتر است.

اصل اساسی و فطری پذیرفته شده در بین همه ی انسان ها،تبعیت محض و بی چون و چرا از متخصّص در هر کاری است.همه ی انسان ها فطرتاً و عقلاً به این قانون الهی مجهز هستند که در هر کاری که خود درباره ی آن آگاهی و تخصّص ندارند،به سراغ متخصّص آن کار می روند.

در درمان بیماری ها به متخصّص بلکه فوق تخصّص مراجعه می کنند.در تعمیر دستگاهها و اصلاح خرابی ها به سراغ متخصّص ترین کسی که از آن دستگاه آگاهی دارد؛یعنی سازنده ی آن می روند.برای ساخت واحد مسکونی به سراغ بهترین مهندس می روند و...انسان حاضر نیست،در هیچ زمینه ای به سراغ غیر سازنده و متخصّص اصلی در هر کاری و چیزی برود.

و اگر تحت تأثیر عوامل مختلفی از قبیل تشخیص غلط متخصّص یا تبلیغات دروغین یا سهل انگاری در شناخت متخصّص به سراغ غیر متخصّص رفت و بعد متوجه چنین اشتباهی شد،فوراً او را رها می کند و به سراغ متخصّص اصلی و حقیقی می رود.

اگر با وجود چنین اصل عقلی و نیز امکان شناخت متخصّص اصلی در شناخت و یافتن او کوتاهی کند یا پس از شناختنش،از او سرپیچی نماید،این کار نزد همه ی انسان ها کاری احمقانه و عمدی و خیانت آشکار به خود تلقی می شود.زیرا با چنین کاری انسان خود را از روش و راه درست و حق محروم کرده،راه غلط را که هرگز به مقصد نمی رسد و نمی رساند،انتخاب کرده است.چنین کسی حتّی نزد خودش نیز محکوم است و اگر از او سئوال شود که چرا متخصّص و اهل فن را رها کرده و به سراغ غیر آن رفته،هیچ جوابی برای خودش و سئوال کننده ندارد.

لزوم پیروی از متخصّص که اصلی عقلی و ثابت است،در مورد مهم ترین حرکت و عمل انسان یعنی حرکت به سوی ابدیت و کمال لایق انسانی و تأمین سعادت دنیایی و ابدی او نیز جریان دارد،مهم ترین حرکت انسان تابع همان اصل عقلی است و در قیامت خداوند ما را با همین اصل محاکمه خوهد کرد.

به ویژه که این حرکت،یعنی تأمین سعادت دنیا و آخرت نیاز به بیشترین حجم اطلاعات تخصّصی دارد که در دست هیچ یک از افراد انسان – به غیر از کسانی که آن اطلاعات را مستقیماً از خداوند فراگرفته اند و خداوند،شخصاً آنها را تأیید و معرفی کرده - نیست.هیچ یک از کارهای انسان از اول خلقت تا روز قیامت به اندازه ی حرکت او به سوی کمالِ لایق و تأمین سعادت دنیا و آخرت،این گونه نیاز به اطلاعات تخصّصی ندارد.

بنابراین کوتاهی در شناخت متخصّص و راه حقیقی موجب هلاکت و بدبختی انسان خواهد بود و پیمودن هر راهی غیر از راهی که خداوند،خالق انسان و جهان به دست رهبران معصوم و متخص نشان می دهد،باطل و مبتنی بر جهل و به دور از تخصّص های لازم است،لذا راهی پوچ و باطل و آیین جاهلی است.

به همین علت است که قرآن کریم هر نوع آیین و روشی را غیر از آیینی که خداوند برای بشر معین کرده است،آیین باطل و جاهلی معرفی می کند:«أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّـهِ حُكْمًا:آیا مردم به دنبال آیین جاهلیت هستند و کدام حکم از حکم خدا بهتر است».1همچین تنها هدایت و آیین خدایی را مناسب و لایق مقام انسانیت می داند:«قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ هُوَ الْهُدَىٰ : بگو فقط هدایت خدا هدایت حقیقی است».2بنابراین جز خداوند هیچ کس نمی تواند این موجود با عظمت را به راه سعادت هدایت نماید.

متخصّص کیست؟
حال باید دید که خداوند چگونه انسان را هدایت نموده و اطلاعات مربوط به پیمودن مسیر دنیا تا آخرت(ابدیت) را در اختیار وی قرار داده است؟ خداوند بزرگ و مهربان هدایت خود را از طریق انسان های برگزیده ای که دارای علم الهی لازم برای هدایت بشر و نیز عصمت هستند،انجام داده است.

علم و عصمت همان دو چیزی است که همه ی انسان های برگزیده بدان نیازمندند و عقل نیز ضرورت آن دو را حکم می کند،زیرا از طرفی وجود انسان بسیار پیچیده،حساس و با عظمت است که نزدیک شدن به آن و دستکاری کردن آن و تعیین بایدها و نبایدها برای آن،نیاز به تخصّص و علم الهی دارد و از طرف دیگر در رساندن این علم به سایر انسان ها و به دست گرفتن جریان هدایت مردم نباید هیچ گونه خطا و لغزشی صورت گیرد که در صورت وقوع هرگونه خطا و لغزش جریان هدایت مختل می شود.

پس در حقیقت هدایت انسان فقط و فقط به دست خداوند است و معصومین(ع) مجرای این هدایت می باشند.از آنجا که فقط هدایت الهی،هدایت حقیقی است،وقتی این جریان به دست رهبران الهی سپرده می شود،تا به عنوان مظاهر خداوند با مردم تماس مستقیم داشته باشند،علم و توانایی آنها باید به گونه ای باشد که مردم یقین کنند که این هدایت،هدایت خداوند است تا با جان و دل خود را به رهبران الهی بسپارند.و بدون هیچ گونه چون و چرایی آنها را اطاعت کنند،لذا رهبران الهی باید به معدن علم خداوند متّصل باشند و از مقام عصمت نیز برخوردار باشند تا هیچ گونه اشتباه و خطایی در مسیر هدایت مردم پیش نیاید.

با توجه به اینکه انسان دارای اختیار است و راه خود را با خواست و اختیار خود انتخاب و طی می کند.آنچه بر خداوند است،این است که فقط راه را به انسان ارائه کند و و توانایی های لازم برای پیمودن آن را،به انسان عطا کند.خداوند برای این منظور اموری را ترتیب داده است که عبارتند از:
1- علاوه بر اینکه انسان را حامل روح خود قرار داده که همان روح،انسان را به طرف مبدأ و اصل خود،سوق می دهد،قدرت تشخیص حق و باطل و خوب و بد را نیز به او عطا کرده است تا با این نور الهی آنچه را که در مسیر سعادت برای او مانع و خطر است،بشناسد و از گرفتاری در آن،ایمن باشد.آنچه را که مطابق سعادت او است،بشناسد و با آن،پیوند برقرار کند.
قرآن کریم دراین باره می فرماید:«
وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَ‌هَا وَ تَقْوَاهَا:قسم به نفس انسان و آنکه او را به حدّ کمال بیافرید و به او شرّ و خیرش را الهام کرد».3

2- فرستادن کتاب آسمانی و آیین حق که منطبق با ساختار وجودی انسان و فطرت او است تا انسان بتواند به راحتی آن را بپذیرد و به سهولت مسیر هدایت را طی کند.

3- تعیین رهبران الهی معصوم که متّصل به منبع علم الهی و متخلق به اخلاق الهی و تربیت شده ی خداوند هستند تا به طور مستقیم در بین مردم باشند و آنها را هدایت کنند.

نتیجه
با توجه به آنچه که درباره ی عظمت انسان و بزرگی و حساسیت سیر بازگشت او به سوی ابدیت و خداوند و پیچیدگی ابعاد او به عنوان بزرگترین و کامل ترین مخلوق خداوند و نیز ضرورت کسب تخصّص برای هدایت او به سوی سعادت حقیقی و کمال لایقش گفته شد،نتیجه می گیریم که این حق مسلم انسان بر خداوند است که به او رهبری متخصّص و معصوم و آیینی قابل اعتماد تعیین و معرفی کند تا جریان هدایت او تضمین شده باشد و بتواند خود را به اهداف وجودی خود و کمال و سعادت مطلوبش برساند.

نبود رهبران متخصّص و معصوم و نبود دینی قابل اعتماد و شفاف خلاف حکمت خداوند و خلاف هدف خلقت انسان است؛یعنی بدون وجود رهبر و دین قابل اعتماد،نظام خلقت انسان پوچ و بیهوده است و خداوند از چنین خلقتی و چنین کاری منزّه و مبرّاست.

با توجه به این حق مسلم انسان،خداوند در تمام تاریخ حیات او بر روی زمین،همیشه رهبرانی معصوم و متخصّص در اختیار او قرار داده است تا هیچ کس حجّتی بر خدا نداشته باشد.قرآن درباره ی این حقیقت که هر انسان و قومی نیاز به راهنمای لایق دارد و این نیاز را فقط و فقط باید خداوند تأمین کند،چنین می فرماید:«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ‌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ:همانا تو فقط بیم دهنده ای و برای هر مردمی رهبری است».4

امام باقر(ع) درباره ی این آیه می فرماید:«رَسُولُ اللهِ وَ لِکُلِّ زَمانٍ مِنّا هادٍ یَهدیهِم اِلی ما جاءَ بهِ نَبیُّ اللهِ ثُمَّ الهُداةُ مِن بَعدِهِ عَلیٌّ ثُمَّ  الاَوصِیاءُ واحِدً بَعدَ واحِدٍ:رسول خدا(ص) بیم دهنده است و در هر دورانی از ما رهبری است که مردم را بر آنچه که پیامبر خدا آورده رهبری کند،سپس رهبران پس از وی،علی(ع) و اوصیای پس از او هستند،یکی پس از دیگری».5

اما علت اینکه رهبر را با لفظ «منذر» به معنای ترساننده و بیم دهنده معرفی می کند،این است که مردم را به خطر پیروی نکردن از آیین خدا که مبتنی بر شناخت انسان و جهان است و تنها راه سعادت انسان است و همچنین به خطر پیروی نکردن از رهبر متخصّص و معصوم هشدار دهد.

پی نوشت ها:
1- سوره مائده،آیه 50.

2- سوره بقره،آیه 120.
3- سوره شمس،آیات 7 و 8.
4- سوره رعد،آیه 7.
5- اصول کافی،ج 1،ص 191.
منبع :
عزادار حقیقی – مراتب پنج گانه سیر وسلوک عزادار- محمّد شجاعی.

مراحل سه گانه مسئولیت اجتماعی مبارزه با فساد

اسلام،ادای مسئولیت های اجتماعی و مبارزه با فساد حاکم بر جامعه را در سه مرحله خلاصه می کند:
1- پیکار منفی؛
2- پیکار تبلیغاتی؛
3- پیکار نظامی؛

برای دیدن تصویر اصلی کلیک کنید1- پیکار منفی
این نوع مبارزه در روایات اسلامی با عنوان «انکار قلبی» آمده است،به این معنا که شخص مسلمان به عنوان کمترین درجه ی مبارزه با فساد،موظّف است در صورتی که نصیحت و برخورد دوستانه،موجب تنبّه گنهکار نگردید و او اصرار بر گناه داشت،قلباً از او متنفّر باشد و با چهره ای خشن با او برخورد نماید.

امیر مؤمنان(ع) می فرماید:«اَدنَی الإنکار أن تَلقی أهلَ المَعاصی بوُجُوهٍ مَکفَهِرَّةٍ : کمترین درجه ی نهی از منکر،این است که با گنهکاران،با چهره ی گرفته،برخورد کنی».1
و نیز می فرماید:«أمَرَنا رَسُولُ اللهِ أن نَلقی أهلَ المَعاصی بوُجُوهٍ مُکفَهِرَّةٍ : پیامبر خدا به ما فرمان داد که با اهل معصیت،با چهره ی گرفته ملاقات کنیم».2

فرشته ی عذاب و مرد عابد
در نقلی از امام صادق(ع) آمده است:خداوند،دو فرشته را مأمور کرد که شهری را بر سر اهالی اش ویران کنند.وقتی به شهر رسیدند،دیدند همه جنایتکار و مستحقّ کیفرند و تنها مردی در میان آنها مشغول عبادت است و با تضرّع،خدا را می خواند.

یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت:من کاری نمی کنم تا دوباره از خداوند،اجازه بگیرم.فرشته به جایگاهی که مخصوص دستور گرفتن از خداوند – تبارک و تعالی – است،بازگشت و گفت:خدایا! من به شهری که دستور داده بودی،رفتم؛ولی دیدم فلان بنده ات مشغول دعا و تضرّع است!

خداوند به او فرمود:«اِمض لِما أمَرتُکَ،فَأنَّ ذلِکَ رَجُلٌ لَم یَتَغَیَّر وَجهُهُ غَضَباً قَطُّ : برو و مأموریت خود را انجام بده؛زیرا آن مرد،مردی [فاقد حِسّ مسئولیت] است که تا به حال به خاطر من،[با دیدن این همه جنایت،خم به ابرو نیاورده و ] چهره اش برای من تغییر نکرده و خشم آلود نشده است».3

بحرالعلوم و حاکم بروجرد
مرحوم محدّث نوری از شیخ جعفر شوشتری نقل می کند که روزی حاکم بروجرد به ملاقات سیّد مرتضی،پدر علّامه سیّد مهدی بحرالعلوم،رفت و پس از ملاقات،در صحن خانه،چشمش به بحرالعلوم افتاد که در آن موقع،کودک بود.وقتی او را به حاکم معرّفی کردند،حاکم ایستاد و نسبت به او اظهار مهر نمود.

پس از این جریان،بحرالعلوم،خدمت پدر آمد و گفت:باید مرا از این شهر،بیرون ببری که می ترسم هلاک شوم.پدرش پرسید:چرا؟
بحر العلوم،پاسخ داد:از آن ساعتی که حاکم نسبت به من اظهار مهر نموده،می بینم دلم کمی به او تمایل پیدا کرده و آن بُغضی که باید از او داشته باشم،ندارم.دیگر نباید اینجا ماند.
همین پیشامد،موجب هجرت آن بزرگوار به عراق گردید.

2- پیکار تبلیغاتی
در روایات اسلامی از مبارزه ی تبلیغاتی با فساد،به «انکار زبانی» تعبیر شده است.شخص مسلمان،موظّف است که از هر راهی که برایش امکان پذیر است،علیه فساد و جنایت،واکنش نشان دهد و با زبان و قلم،خصوصی یا عمومی،جامعه را به نیکی دعوت نماید.

نقش فوق العاده این مبارزه در جلوگیری از فساد و انحراف جامعه،ایجاب کرده که قرآن و روایات اسلامی،مکرّر و به شکل های گوناگون،به آن توصیه نمایند،تا جایی که بیشتر آیات و روایاتِ امر به معروف و نهی از منکر،ناظر به این نوع مبارزه اند.

3- پیکار نظامی
از نوع سوم مبارزه،در روایات اسلامی،به «انکار با شمشیر» یا «انکار با دست» تعبیر شده است و این،همان پیکار نظامی و جهاد رهایی بخش اسلامی و بالاترین مرحله ی نهی از منکر و راه اساسی برای ریشه کن کردن فساد از جامعه است.

از این رو،پیامبر اسلام می فرماید:«اَلخَیرُ کُلُهُ فِی السَّیفِ وَ تَحتَ ظِلِّ السَّیفِ،وَ لا یُقیمُ النّاسَ إلّا السَّیفُ وَ السُّیُوفُ مَقالیدُ الجَنَّةِ وَ النّار : تمام خیرات،در شمشیر و زیر سایه شمشیر است و جامعه را جز شمشیر نمی سازد و شمشیرها کلیدهای بهشت و دوزخ اند».4

بدیهی است که مراحل اوّل و دّوم،مقدّمه برای مراحله سوم اند و تا مرحله سوم به آن دو مرحله ضمیمه نگردد،مبارزه ثمر بخش نیست.کسانی هم که به اسلام ایراد می کنند که اسلام،دین شمشیر است،گویا نفهمیده اند و یا نخواسته اند بفهمند که اصلاح جامعه راهی جز آن ندارد و باغبان جهان برای آباد ساختن آن،باید داسی در دست گیرد و با آن،علف های هرزه و تیغ های خطرناک و بوته های زیان آوری را که در جامعه رشد کرده اند،ریشه کن نماید.

گویا انتقاد کنندگان،انتظار دارند که اسلام با اندرز و موعظه و استدلال های علمی،خارهای جهان را تبدیل به گیاهان مفید نماید!

مرده در میان زنده گان!
نقل شده که امام علی(ع) مشغول سخنرانی بود. که شخصی گفت:ای فرمانده مردم با ایمان! برای ما بیان کن که «مردۀ زنده ها» کیست.

سئوالِ بسیار جالب و شنیدنی ای بود.به همین جهت،امام(ع) سخن خود را قطع کرد و در پاسخ،مردم را نسبت به جنایات و فسادی که در جامعه ی خود مشاهده می کنند،به چهار دسته تقسیم نمود:
1- کسانی که با دل و زبان و دست با فساد مبارزه می کنند.اینان،کسانی هستند که کاملاً از عهده ی مسئولیت اجتماعی خویش بر آمده اند و تمام صفات نیک در این زمینه برای آنان حاصل است.

2- کسانی که با دل و زبان با فساد مبارزه می نمایند،نه با دست.اینان دارای دو بُعد از نیکی هستند.
3- کسانی که با دل خود با اعمال ناشایست اجتماع مبارزه می نمایند،نه با زبان و دست.اینان،یک بُعد از نیکی را دارند.
3- انسان های بی مسئولیت که هیچ یک از انواع مبارزه های مذکور را دارا نیستند.اینان،همان «مردۀ زنده ها»یند،5 یعنی کسانی هستند که در واقع،زنده نیستند و تنها مرده ای متحرّک اند؛چرا که فاقد حِسّ مسئولیت اند و نسبت به دردهای اجتماعی،بی تفاوت اند.

عبدالرحمان بن أبی لیلی می گوید:از جمله مطالبی که علی(ع) برای تحریک مسلمانان به جهاد با لشکر شام،در موقعی که ما آنها را ملاقات کردیم،بیان فرمود،این بود:
«أیُّهَا المُؤمِنونَ! إنَّهُ مَن رَأی عُدواناً یُعمَلُ بهِ وَ مُنکَراً یُدعی ألَیهِ فَأنکَرَهُ بقَلبهِ فَقَد سَلِمَ وَ بَرئَ وَ مَن أنکَرَهُ بلِسانِهَ وَ هُوَ أفضَلُ مِن صاحِبهِ وَ مَن أنکَرَهُ بالسَّیفِ لِتَکونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ العُلیا وَ کَلِمَةُ الظّالِمینَ السُّفلی فَذلِکَ الَّذی أصابَ سَبیلَ الهُدی وَ قامَ عَلَی الطَّریق وَ نَوَّرَ فی قَلبهَ الیَقینُ:
ای افراد با ایمان! کسی که انجام شدن [ستم و]تجاوزی را [در جامعه ی خود] ببیند و کار ناشایسته ای را مشاهده کند که [مردم] به آن دعوت می شوند،اگر قلباً از آن تنفّر داشته باشد،[در صورتی که توانایی مبارزه ی بیش از این را ندارد،] به سلامت می رهد و گناهی بر او نیست و کسی که با زبان با آن مبارزه کند،[از سوی خداوند،] پاداش می برد و ارزش او از شخص اوّل،بیشتر است و کسی که با شمشیر [و سلاح] با آن مبارزه نماید تا منطق خدا بر جامعه تسلّط یابد و منطق ستمگران کوبیده [و نابود] شود،همان بزرگ مردی است که راه هدایت را یافته و بر اساس آن به پا خاسته و [چراغ فروزنده ی] یقین [به خدا و جهان دیگر،] در دلش روشن شده است.».6

پی نوشت ها
1- وسائل الشیعة : ج 16 ص 143.
2- الکافی : ج 5 ص 58.
3- بحارالأنوار : ج 100 ص 82.
4- الکافی:ج 5 ص 2.
5- برای دیدن این حدیث،ر.ک:وسائل الشیعة:ج 16 ص 134.
6- بحارالأنوار:ج 32 ص 608،شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید:ج 19 ص 305.
منبع : آگاهی و مسئولیت – آیت الله محمّدی ری شهری.