شعر | به مناسبت عاشورای 1437 ه.ق

اى كه دل ها همه از داغ غمت غمگين است
وى كه از خون تو صحراى بلا رنگين است
نرود ياد لب تشنه ات از خاطره ها
هر كه را مى نگرم از غم تو غمگين است
زان فداكارى و جانبازى مردانه تو
به لب خلق جهان تا به ابد تحسين است
نازم آن همت والا كه تو را بود حسين
كه قيامت سبب رشد و بقاى دين است
جان ز كف دادن و تسليم به ظالم نشدن
آرى آرى به خدا همت عالى اين است
جاودان خاطره ی نهضت خونين تو شد
چون كه دين زنده از آن خاطره ی خونين است
جان به قربان تو اى كشته كه خود فرمودى
مرگ با نام به از زندگى ننگين است
زان جفايى كه به جان تو روا داشت يزيد
تا ابد ديده تاريخ بر او بدبين است
ميهمان كشتن و آنگاه اسيرى عيال
اين گناهى است كه مستوجب صد نفرين است
هر كه از صدق و صفا دست به دامان تو زد
عزت هر دو جهانش به خدا تأمين است
چه كنم گر نكنم گريه به مظلومى تو
گريه آبى است كه بر آتش دل تسكين است
تا منظم به جهان گردش ليل است و نهار
تا منوّر به فضا مهر و مه و پروين است
بر تو و بر همه ياران شهيد تو درود
كه ز خون شهدا عزّت دين تضمين است
غير نام تو نباشد به زبان «خسرو» را
كه ز نام تو بود گر سخنش شيرين است
شاعر: محمّد خسرو نژاد

این چشم ها برای که تبخیر می شود؟
این حلقه ها برای چه زنجیر می شود؟
پیراهن محرم من را بیاورید
دارد زمان هیئت من دیر می شود
با روضۀ حسین نفس تازه می کنم
وقتی هوای شهر نفس گیر می شود
می آیم از کدورت و اشک عزای تو
سرچشمۀ طهارت تصویر می شود
من دستمال گریۀ خود را نشسته ام
چون آب هم به نام تو تطهیر می شود
اشک تو تا همیشه جوان می چکد حسین
چشم من است اینکه چنین پیر می شود
من تازه تشنه می شوم و گریه می کنم
وقتی ز گریه چشم همه سیر می شود
ایمان به دست معجزۀ غم بیاورید
پیغمبری که باعث تکفیر می شود
این قطره نیست آینۀ توست یا علی
در اشک ما حسین تو تکثیر می شود
شاعر: رضا جعفری

چهار ویژگی انقلاب امام حسین(ع) از نگاه آنتوان بارا نویسنده نامدار مسیحی

هیچ حماسه ی انسانی در گذشته و حال به اندازه ی حماسه ی شهادت حسین(ع) در «کربلا» مورد تحسین و توجّه عاطفی قرار نگرفته و جنبه ی آموزشی نداشته است.این حماسه به عنوان یک رویداد عاطفی و احساسی نقطه عطف مؤثّری در روند عقاید اسلامی شده است.

حماسه ای که اگر نبود اسلام نه تنها نمی توانست به عنوان یک عقیده ریشه دار و ایمان محکم در باطن مسلمانان جای گیر شود،بلکه در حدّ یک مذهب کم فروغ و ضعیف در میان انسان ها معرفی نمی شد.

قیام حسین بن علی(ع) زلزله ای شگرف بود که توانست پایه های امّت اسلامی را تا دورترین نقطه ها به لرزه درآورد،چشم ها را بگشاید و وجدان ها را علیه هیمنه و اقتدار دروغین و شرّ ستم پیشگان بیدار کند،همانان که در صددند ظلم و ستم را در اعماق جان انسان ها مستولی کنند و ارزش های دینی را با عناوین پوشالی از بین ببرند و با تباه کردن حقوق دین داران،انوار ذاتی و جوهری جذّابیت دین را خاموش کنند.

حماسه ی حسینی،انقلاب به تمام معنی کلمه بود چیزی که به هیچ وجه قابل قیاس با دیگر انقلاب ها نیست؛چرا که عظمت آن فراتر از معنای محدود واژگان و بزرگتر از معیارهای قابل قیاس بشری است.انقلابی است که به درجاتی بالاتر از حماسه ارتقا یافت و این حقیقتی است که برای شکل گیری حماسه ها معمولاً انسان ها فدا می شوند،امّا در آفرینش این حماسه نه انسان های معمولی که خاندان و اهل بیت پیامبر(ص) شرکت داشتند.

عاشورا،قیامی است که هدفش حفظ کیان امّت محمّد(ص) و مصون داشتن عقاید مسلمانان و حمایت از سنّت مقدّس رسول اکرم(ص) و دور ساختن دست گستاخان از آن است.باید گفت آن کس که انقلاب حسینی را به عنوان حماسه بپذیرد،بزرگتر از آن نمی یابد؛زیرا حماسه ها و انقلاب هایی که جهت حرکت تاریخ و امّت ها را تغییر داده اند به نسبت بزرگی اهداف و امکان تبدیل شدنشان به یک عقیده یا اصل اعتقادی برای گروه یا گروه هایی قابل سنجشند.

با این معیار،انقلاب حسین(ع) از زمان پیدایش تا ابدالآباد در نوع خود هم اوّلین انقلاب تاریخ و هم بی نظیرترین انقلاب ها در تاریخ انسانیّت است،به عبارت دیگر این انقلاب تا جهان باقی است و نوع انسان زنده است جاودانه خواهد ماند؛زیرا شکل گیری آن به خاطر انسان بوده است.

اگر می گوییم انقلاب حسینی «نخستین» انقلاب است از آن روست که در چارچوب وقایع جهان اسلام و در تاریخ ادیان آسمانی نخستین انقلابی است که بر مبنای اصول و ارزش های عقیدتی به وقوع پیوسته است.

اگر می گوییم «پیشتاز» است از این روست که هم زمینه را برای روح انقلابی آماده کرده و هم خود یک انقلاب روحی است که دل های مسلمانان را شیفته و بی قرار خود ساخته و معنی بزرگ منشی و پایمردی انسان مؤمن را در برابر فتنه گرانی که به نام دین رگه های شرک و بیهودگی را در پیکره ی عقاید اسلامی تزریق می کنند؛یادآور شده است.

انقلاب حسینی،دعوت آشکاری بود برای زدودن این رگه ها و تخریب پایه های گمراهی و ایستادگی در برابر اهداف کسانی که از صراط مستقیم شریعت منحرف شده و با آبروی شریعت و دین بازی می کردند؛هم آنان که بر سر کیان آیین نوظهور اسلام قمار کردند تا بتوانند آن را پیش از رشد و بالندگی به خاک بسپارند.

اگر می گوییم «یگانه» است از این روست که با تسخیر وجدان های مسلمانان تأثیرات عقیدتی محکمی بر جای گذاشت.درست در زمانی که پایه های حکومت حکّام اسلامی و حکومت گران به نام دین،به واسطه ی اعمالشان نیازمند وارد آمدن شوک و ضربه ای کاری بود؛قیام شهادت طلبانه ی حسین(ع) همان ضربه ی کاری بود که تأثیری برق آسا در آن دوران و دوران های بعد گذاشت.صاعقه ای بود که چشم های عشق و محبّت را در وجدان های بیدار نسل های بعد جاری خواهد کرد.

و بالأخره اگر می گوییم انقلاب عاشورا انقلابی «جاودانه» است از این روست که یک انقلاب انسانی به تمامی معنی است.از انسان است برای انسان،این انقلاب با خون پاک حسین(ع) گلگون شد و از همین رو در نهاد تمام مسلمانان به عنوان نماد کرامت دین شناخته شد و انسان مسلمان توانست شاهد ورق خوردن صفحات جدیدی در روند عقیده اش باشد،صفحاتی روشن و خالی از تزویر و بردگی و بندگی که کلمات آن با حروفی نورانی نگاشته شده تا ضمیر انسان را به راه های درستی که باید در آن حرکت کند،رهنمون شود و او را به اوج سلامتی و امنیّت که شایسته ی یک انسان است،برساند.

از این رو [انقلاب حسین علیه السلام] جاودانه است؛زیرا یک انقلاب اخلاقی است و قانون جدید اخلاق را پی ریزی کرده است،قانونی که روشنگر راه مبارزه ی امّت اسلامی در تمام سطوح و زمینه هاست و به او می آموزد که چگونه فدا کردن جان و تن در زمان ها و مکان های پرخطر،آسان است و چگونه مردن،سعادت و زندگی با ظالمان دردآور و سخت است و اینکه مرگ با عزّت بهتر از زندگی با ذلّت است.

منبع : نوشته آنتوان بارا (نویسنده نامدار مسیحی) -  ترجمه :م – آزاد اردبیلی - شعور و شهود عاشوراییان – مجموعه ای خواندنی در معرفت حضرت اباعبدالله و یارانش – تهیه و گرد آوری:پژوهش موسسه فرهنگی موعود عصر.

تصویر زمینه | امام سیّد السّاجدین (علیه السّلام)

للحق: سلام بر بقیّت الله عاشورا سلام بر بزرگ بازمانده ی خاندان آل الله سلام بر پیام رسان خون شهدای کربلا امام زین العابدین(ع).امامی که این روزها به سوی کوفه و شام رهسپار است.می رود تا شام غم را سحر کند و کوفه را پشیمان از عهد شکنی خود.می رود تا به کوفیان نیرنگ باز! بگوید:ای مردم،شما را به خدا سوگند،آیا به یاد می آورید که به پدرم نامه نوشتید ولی با او نیرنگ کردید؟ با او پیمان بستید و بیعت کردید ولی او را تنها گذاشتید؟...خدا شما را بکشد که بد توشه ای برای خود فرستادید...
می رود تا به شامیان بگوید:ای مردم! من فرزند مکه و منا هستم،من فرزند زمزم و صفا هستم،من فرزند کسی هستم که حجرالاسواد را با ردای خود حمل و بر جای خود نصب کرد.من فرزند بهترین طواف کنندگان هستم.
..من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجدالاقصی رفت...

ادامه نوشته

شعر – به مناسبت عاشورای 1435 هجری قمری

صفای ملکوت
این عزیز دل زهراست چرا می سوزد
مادرش صاحب دریاست چرا می سوزد
یاس پژمرده و خون خفته ی تاریخ بلا
ناجی کشتی فرداست چرا می سوزد
فاتح دشت عطش،ضامن مصباح هدی
کعبه و کوثر دل هاست چرا می سوزد
کام خورشیدی این خون خداوند امین
وارث آدم و حواست چرا می سوزد
دم گرمی که در این خاک به خون غلتیده
هم دم گرم مسیحاست چرا می سوزد
زاده ی حیدر کرار و صفای ملکوت
مادرش امّ ابیهاست چرا می سوزد
تشنه ای بر لب دریاست چرا می سوزد
آب مهریه ی زهراست چرا می سوزد
شاعر : رضا علی پور

خیمه ی امید
صبح ازل که خیمه به کوی ولا زدیم
مُهر ولا به لوح دل مبتلا زدیم
عزم دیار دوست نمودیم و گام شوق
با پای دل به سوی حریم ولا زدیم
سوی دیار یار چو ما را صلا زدند
ما کوس الرحیل به بانگ رسا زدیم
شهر و دیار خویش به خود واگذاشتیم
خرگاه خویش از همه مردم جدا زدیم
شد حرمت حریم تو واجب که پا برون
از کعبه ما به قصد ره نینوا زدیم
در عزم ما دو رنگی و سستی نیافت ره
تا پای عزم در ره دل با رضا زدیم
در سر هوای روی تو اندر ره طلب
چادر به دشت پرخطر کربلا زدیم
در راه کوی عشق به شوق شب وصال
ما خیمه ی امید به دشت بلا زدیم
با ما نکرد گردش ایام همرهی
پای امل به قصد عمل هر کجا زدیم
در رزم نابرابر میدان کفر و دین
ما تیغ عزم در ره دین خدا زدیم
جان ها به کف گرفته همه در ره وصال
سوی بقا قدم ز دیار فنا زدیم
با بذل جان چو مردم آزاده ی جهان
بر قله ی رفیع شهادت لوا زدیم
ما زنده ایم در دل عشاق جاودان
پا در حریم عشق به کوی وفا زدیم
هر جا که بر دمیده شقایق به رنگ خون
ما رنگ خون به خاکش از این ماجرا زدیم
شاعر : محمّد رضا جلائی فرد

شعر - به مناسبت عاشورای 1434 هجری.قمری

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید

سنگر عشق
کربلا گشته ز خون سنگر عشق
بوسه زینب زده بر حنجر عشق
بی سر افتاده غریبانه به خاک
پاره از تیغ ستم،پیکر عشق
اهرمن دست سلیمان ببرید
از پی بردن انگشتر عشق
بی کفن،تشنه جگر،خفته به خون
خسرو مقتدر کشور عشق
جمله اصحاب وفادار حسین
همه سرمست و خوش از ساغر عشق
شد در آن معرکه بی یار شهید
بعد هفتاد و دو تن رهبر عشق
تیره شد چهره ی خورشید فلک
تا به نی دید طلوع سر عشق
شاعر : عبّاس عنقا

غرقه به خون
ای شه غرقه به خون غرقه ی خون بین دل مارا
سوی ما بین،که به سوی تو ببینیم خدا را
تو شه کشور ایجاد و شهانند گدایت
چشم امید به سوی تو بود شاه و گدا را
ما ندیدیم به غیر از تو به میدان محبّت
کشد از سینه و بر دیده نهد تیر بلا را
آب مهریۀ زهرا و تو لب تشنه دهی جان
مصلحت بود ندانم چه در این کار قضا را
از چه کشتند تو را تشنه لب اندر لب دریا
ای لب لعل تو بخشیده حیات آب بقا را
شمر اگر خواست نشیند به روی سینه ی زارت
خنجری داشت چه می کرد دگر چکمه ی پا را
بهر انگشتری انگشت تو از بند بریدند
به که نالم ستم فرقـه ی بی شرم و حیا را
ساربان دست تو از بند جدا کرد و کبابم
زآن سیه دل که بدید از تو بسی مهر و وفا را
آن شبی را که سرت رفت به مهمانی خولی
خود ندانم چه دلی بود ز غم خیر النساء را
شاعر : جودی

نمودار | مراتب عزاداری و عزاداران حقیقی

عزاداران،همانند مؤمنان دارای درجات و مراتب مختلفی هستند که هر مرتبه،درجه و جایگاهِ عزادار را در نظام انسانیت و در نزد خداوند و نیز میزان قرب او را به امام حسین(علیه السّلام) نشان می دهد.البته تمامی درجات عزاداری دارای اجر و ثواب الهی است و هر مرتبه خیر و ثوابی را نصیب عزادار می کند.نمودار پیش رو مراتب و خصوصیات هر دسته عزادار را نشان می دهد.

این نمودار در ادامه مطلب برای دانلود در دسترس علاقمندان قرار دارد.

ادامه نوشته

همراه با حبیب

خبر مرگ معاویه به کوفه رسیده است.کوفیان،بهتر از هر کسی می دانند،که آشفتگی دنیای اسلام از کوتاهی آنان در حمایت از حضرت امیرالمؤمنین(ع) و حسن بن علی(ع) بوده است.هر چند پرده های بی تفاوتی بر دل هایشان افکنده باشند،ولی در این سال ها،به خوبی تفاوت حکومت علوی و اموی را شناخته اند.

مرگ معاویه،فرصت بسیار مناسبی است تا در پرتو نور هدایت حسین(ع)،هم گذشته ی خود را جبران کنند و هم،سال های تلخ خفقان و ظلم اُموی را پایان دهند.و این گونه است که در خانه ی سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمده اند.عجب غلغله ای است،همه،بر بی لیاقتی یزید بن معاویه برای خلافت جهان اسلام اتّفاق نظر دارند.

آمده اند تا زمینه ساز حکومت علوی باشند،حکومتی به امامت حسین(ع).آمده اند تا به سوی حسین(ع) نامه بنگارند و اعلام بیعت کنند.بزرگان و ریش سفیدان در صدر مجلس نشسته اند؛از جمله:«سلیمان،رفاعه،مسیّب بن نجیبه و حبیب ابن مظاهر».

امّا حبیب،نگران است؛چرا که کوفیان را نیک می شناسد.از جا بر می خیزد،جمعیّت را زیر نگاه نافذش می گذراند و کلام می راند:«اگر مرد راهید،نامه نگارید و اگر رفیق نیمه راه،همان بهتر که بمانید و امام را بر این دیار نخوانید».

امّا جمعیّت،تا بیعت نامه اش را تنظیم نمی کند و به تأیید همگان نمی رساند،آرام نمی نشیند و تا دو پیک را همراه با نامه به سوی حسین(ع) راهی نمی کند،متفرّق نمی شود... .1

... پس از ورود موذیانه ی عبیدالله و شهادت مسلم بن عقیل(ع)،اکنون حبیب مانده و مسلم بن عوسجه،وصله های ناجور در شهر بی وفایی! شاهد مردمی بیعت شکن،مردمی در تدارک ساز و برگ جنگ با حسین(ع) و آن دو در اندیشه ی «مخرجی صدق» برای بریدن از این مردم هزار و یک رنگ و یافتن «مدخلی صدق» برای درک حضور امام(ع)،تا در سایه ی آن سلطان نصیر،حسین امیر(ع)،دریای طوفانی دل هایشان آرام گیرد.و از آنجا که خدا با متّقیان است،راه نجات را به رویشان می گشاید،تا پرچم یاری امام(ع) در دست حبیب جای گیرد.

آری حبیب در رکاب محبوبش حسین(ع) تفسیر شده است،چرا که هر چیز به اصل خود باز می گردد،« وَ هُوَ یَرجِعُ اِلی اَصلِه » و او پس از مدّت ها فراق،از خنکای دیدار حسین(ع) سیراب.

شب عاشورا فرا رسیده است و حبیب در خیمه اش گرم مناجات با خدا؛صدای بغض آلودی او را می خواند:«حبیب! آی حبیب! چه آرام نشسته ای که دختر کبرای علی(ع)،دل نگران بی یاوری برادر است!».

حبیب آسیمه سر بیرون می آید،هلال بن نافع است،آشفته و پریشان حال! چشم در چشمان باران خورده ی هلال می دوزد و با حیرت می پرسد:«این چه بغض غریبی است،نشسته در فریادت؟» و هلال آن چه را دیده است،بر زبان می راند:«لحظه ای پیش در محضر امام(ع) بودم،نزدیک خیمه ی خواهرش که رسیدیم،امام(ع) وارد خیمه شد،تا اَلسَّلامُ عَلَینَا وَ عَلی عِبَادِالله الصَّالِحِین نماز شبِ زینب(س) بی جواب نماند.

گوش دلم شنید که زینب مشوّش است،
پرسید:«یا حسین! یاران خویش را چقدر آزموده ای؟
فردا میان معرکه تنها نمی شوی؟
آیا وفا و صدق از ایشان تو دیده ای؟»
خون حبیب در رگ غیرت
چه طپش می گیرد!
دل طوفان زده اش،به بر خیمه ی اصحاب روان می گردد،بانگ بر پیر و جوان می زند این پیر فقیه:
«در کجا گرم مناجات نشستید؟مردان غیور! ای شیر افکنان و شرف زادگان...».

چه زیباست سعی و صفای این پیر جوانمرد در منای عشق حسین(ع)! همه فراخوانش را لبّیک گفته اند،بنی هاشم و غیر بنی هاشم؛همدل و هم زبان! گرداگرد حبیب،از او می پرسند:«چه شده حبیب؟اگر دشمن آمده،بدان که آماده ایم!»

حبیب،نگاه مهربانش را در سیمای بنی هاشمیان محدود می کند:«شما به خیمه هایتان برگردید،که شما اهل بیت و مَحرم خانه اید و خاطر زینب(س) از شما آسوده؛هر چه هست بین ما همسایگان است،آتش از خانه ی ماست،که دود آه زینب(س) را باعث شده».

و سپس اصحاب را می خواند:«هر که در خود بنگرد،چه خطایی از ما سر زده،که دختر علی(ع) در ماندن و رفتن ما دل نگران است؟ این چه ننگی است بر پیشانی ما که بانوی حرم در ثبات قدم ما مُردَد است؟ شایسته است باشیم و دل اهل حرم مشوّش باشد؟»

هر کسی نغمه ی یار
به زبانی ز دلش می خواند
و حبیب،به سوی خیمگه اُنس،شتابان جاری
و در این هروله،اصحاب روان در پی او،
سرزمین عرفات است توقّف گاهش،
و نوایی که ز هیبت؛
خبر از کوه وجودش دارد:
«ای اهل بیت رسول الله! ماییم سیوف بر آمده از نیام،شمشیرهای شما،آماده برای فرود آمدن بر گردن دشمنانتان.و این مسن ترین غلامتان سوگند می خورد که بجنگد و برَزمد با آن که در پی حرب با شما باشد... .ما آمده ایم تا دیگر بار با امام بیعت کنیم که تا جان خویش را فدایش نسازیم،آرام نگیریم.آمده ایم تا بگوییم که دست از حسین(ع) و اهل بیت پیامبرتان بر نمی داریم».

و دعای خیر زینب(س) مُهر تأییدی است بر راستی گفتار و درستی کردار حبیب که:«مَرحَبَاً بکُم! ای نیک سرشتان غیور! حرم رسول الله(ص) در حراست شما باد!»

و اکنون ای حبیب! در خاتمه ی این درس عشق،کبوتر دلم بی صبرانه زیارت کوی تو را بهانه کرده است! درود خدا بر تو باد که این فراز زیارت مولایت را عاشقانه برایم تفسیر کردی:
«انِّی سِلمٌ لِمَن سَالَمَکُم،وَ حَربٌ لِمَن حَارَبَکُم،وَ وَلِیُ لِمَن وَالاکُم،وَ عَدُوٌ لِمَن عَادَاکُم».

نم اشک هوای چشمم را حسینی کرده است و پای عقل به احترام او از حرکت باز ایستاده و چه نیک این فراز زیارت عاشورا را با قرآن هماهنگ می یابد؛آنجا که خداوند با همه ی مسلمانان سخن می گوید:«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّار رُحَمَاءُ بَینَهُم؛محمِّد فرستاده ی خداست و کسانی که با اویند،نسبت به کفّار سخت گیر و خشن اند و نسبت به یکدیگر مهربان»2 و حسینیان نیز،اهل بیت شایسته ی محمّد(ص) را جانشینان وی می دانند؛ایشان نسبت به همدیگر مهربانند و با دشمنان اهل بیت،دشمنند و سرگران.

پی نوشت ها
1- در کربلا چه گذشت؟ - ص 106 و ص 107.منتهی الامال،ص 361.
2- سوره فتح آیه 29.
منبع : عاقلانه گریستن – شرحی بر زیارت عاشورا – ابوالقاسم جعفری .

عاشوراء ؛ تاریخ اسلام یا مسلمین؟

بعثت حضرت محمّد(ص) سرآغاز فصلی نو در تاریخ بشریّت بود.انقلابی اساسی در افکار و عقاید،اخلاق و رفتار،نظام سیاسی،ساختار اجتماعی و معیار های ارزشی به وجود آمد.آنچه به نام «تاریخ اسلام» شناخته می شود،مجموعه ای از این تحولات همه جانبه در فکر و زندگی انسان در عصر بعثت است.

امّا با رحلت پیامبر اسلام(ص)،جریان تاریخ به گونه ای دیگر ادامه یافت.تلاش هایی برای احیای جاهلیّت وجود داشت،معیارهای جاهلی کم کم حاکم شد،تعالی روحی و معنوی مسلمانان رو به افول گذاشت و آن ارزشهای مقدّس دوران نبوت پیامبر(ص)،پس از او کمرنگ شد و این همه به خاطر انحراف در ساختار سیاسی جامعه و ترک کردن وصیّت حضرت رسول(ص) و به قدرت رسیدن کسانی بود که «امامت معصوم را کنار زدند» و «اهل بیت» را از عرصه ی هدایت جامعه دور ساختند.

گرچه مورّخان،حوادث آن سال ها را با همان عنوان تاریخ اسلام نگاشته اند،ولی رجعت ها و حرکت های واپس گرایانه ی عصر پس از پیامبر(ص)،در زمینه های اعتقادی،سیاسی،اخلاقی،نظامی و اقتصادی چنان بود که اگر نام آن را «تاریخ مسلمانان» بنامیم،دقیق تر است تا «تاریخ اسلام».1

اگر بخواهیم عملکرد خلفای پس از پیامبر(ص) و خلفای اُموی و عباسی را که جدا از خطّ اهل بیت عمل می کردند با تعالیم دین و سیره ی پیامبر(ص) تطبیق دهیم،با مشکل مواجه می شویم.هم نحوه ی تصدّی قدرت و به خلافت رسیدنشان با معیارهای «نظام سیاسی اسلام» ناهمساز بود و هم عملکردشان در زمینه های عدالت اجتماعی،شیوه ی حکومت،عمل به قرآن و سنّت و اخلاق و معاشرت.

از این رو،به وضوح به دو جریانِ «خطّ خلافت» و «خطّ امامت» بر می خوریم و تضادّ این دو جریان در تاریخ اسلام در جاهای بسیاری خود را نشان داد که«حادثه ی عاشورام یکی از بارزترین آنها بود.خصومت اهل بیت(ع) و مخالفان و تعارض بنی هاشم و بنی امیّه،ریشه در تعرض دو فکر و خطّ عقیدتی و عملی داشت،نه خصومت های شخصی و قبیلگی.تحلیل زیبا و عمیق امام صادق(ع) از این دو جریان چنین بود:
"اِنّا وَ آلُ اَبی سُفیان اَهلُ بَیتَن تَعادَینا فی اللهِ،قُلنا:صَدَقَ اللهُ وَ قالُوا کَذِبَ اللهُ:ما و دودمان ابوسفیان اهل دو خاندانیم که در مورد خدا و بر اساس دین و مکتب،با هم دشمنی کردیم.ماگفتیم:خدا راست گفته است،آنان گفتند:خدا دروغ گفته است".2

یعنی نزاع،بر سر عقیده و مکتب و صادق و کاذب دانستن خدا و دین بود.جدایی مسیر تاریخ از اهل بیت عصمت،سبب توجیه ناپذیری بسیاری از عملکردهای حکّام با مبانی و معیارهای دین گشت.تاریخ نگاران حرفه ای و وابسته به دربار نیز به گونه ای دیگر چهره ی تاریخ را آلودند که گاهی استناد به متون تاریخی را با دشواری مواجه می سازد.

در این میان،شناخت راست و دروغ و حقّ و باطل در رخدادهای تاریخی،هم رسالتی سنگین و ضروری است،هم کاری دشوار و نیازمند دقّت.همچنان که درباره عاشورا نیز،گاهی مطالبی غیر واقعی و ضعیف،به نقل ها افزوده شده و در فرهنگ مردم راه و رسوخ یافته است که هم با روح عاشورا ناسازگار است،هم با متون معتبر تاریخی.این نیز ضرورت پیرایش آثار مربوط به عاشورا را از جعل و دروغ و نقل مسائل سست،الزامی می کند.3

پی نوشت ها:
1- در زمینه این رجعت ها ر.ک:"انقلاب تکاملی اسلام"،جلال الدین فارسی؛"النظام السیاسی فی الاسلام" و "نظریّة عدالة الصحابه"،احمد حسین یعقوب.
2- بحارالانوار،ج 33،ص 165.
3- در این زمینه از جمله ر.ک:"الآیات البیّنات فی قمع البدَع و الضّلالات"،کاشف الغطاءِ ؛ التنزیه لِأعمال الشیعه،سیدمحسن الأمین و"حماسه حسینی"،شهید مطهّری.
منبع : پیامهای عاشورا - جواد محدّثی .

بحر طویل - به مناسبت عاشورای 1433 هجری - قمری

بحر طویل از زبان امام حسین (علیه السّلام)
اگر از خنجر خون ریز لب تشنه ببرند سرم را،
اگر از تیغ شکافند در این عرصه ی خونین جگرم را،
اگر از تیر سه شعبه بدهند آب عوض شیر گل نو ثمرم را،
اگر از داغ برادر شکند خصم ستمگر کمرم را،
اگر از چار طرف خصم زند بر جگرم تیر،
اگر آید به سر و کتف و تنم ضربت شمشیر،
اگر از سنگ شود غرقه به خون روی منیرم،
اگر آتش عوض آب دهد خصم شریرم،
اگر از داغ پسر سوزم و صد بار بمیرم،
به خدایی که مرا خواسته با پیکر صد چاک ببیند،
به تنم زخم دو صد نیزه و شمشیر نشیند،
به ستمگر نکنم کرنش و ذلّت نپذیرم،
اگر آرند به جنگم همه ی اهل زمین را و سما را،
مظلوم حسین جانم
منم و عهد اَلستم نه گسستم نه شکستم،
به خدا غیر خدا را نپرستم،
به خدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم،
همه ی دار و ندارم،
همه هفتاد و یارم به فدای ره جانان،
منم و سرخی رویم منم و خون گلویم من و حنجر عطشان،
منم و داغ جوانان منم و خاک بیابان،
منم و سُّمّ ستوران من و رگهای بریده منم و قلب دریده،
منم و طفل صغیرم منم و کودک شیرم،
منم و دخت اسیرم منم و حیّ قدیرم،
منم و زخم فراوان منم و آیه ی قرآن،
منم و زخم زبان ها منم و تیغ سنان ها،
همه آیید و ببینید مقام و شرف و عزت ما را،
مظلوم حسین جانم
به خدا و به رسول و به علی بن ابی طالب و
زهرای بتول و حسن آن سید ابرار،
به هفتاد و دو یارم به حبیبم به زُهیرم،
به طرّماح و به جون و وهب پاک سرشتم،
به جلال و شرف عابس و عبّاس و به عثمان و به جعفر،
به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبدالله و قاسم،
به علی اکبر و داغش به علی اصغر و خونش،
به گل یاس مدینه به رقیه به سکینه،
به دل سوخته ی زینب کبری و دو فرزند شهیدش،
به لب تشنه ی اطفال صغیرم به تن خسته سجاد عزیزم،
من از این قوم ستمگر نگریزم،
من و ذلت من و تسلیم من و خواری و خفت،
سر من بر سر نی راه خدا پوید و
با دوست سخن گوید و گردد هدف سنگ و خورد چوب،
نبینم به خدا غیر خدا را،
مظلوم حسین جانم

برگرفته از مجموعه شعر « یک ماه خون گرفته،هفتاد و دو ستاره»اثر شاعر اهلبیت(ع)،غلامرضا سازگار .

حادثه عاشورا ؛ پیامد تلخ تساهل و تسامح امّت اسلامی

جامعه ای که در آن «غیرت دینی» اُفول کرد و تساهل و تسامح در دین٬معامله گری با دین و بی تفاوتی شیوه ی آن شد٬آسیب پذیر و آفت خیز است.ازجلوهای برجسته تساهل و تسامح در دین٬بی تفاوتی در برابر منکر است.بارزترین نمونه عظیم بی تفاوتی و تساهل٬حادثه جانگداز عاشوراست.بی تردید اگر ازآغاز در برابر منکرات عظیمی که درجهان اسلام صورت می گرفت مسلمانان به نهی از منکر بر می خاستند و دنیا را به دین معامله نمی کردند و چند روز زندگی زودگذر دنیا را بر رضای خدا ترجیح نمی دادند قطعاً کار به جایی نمی رسید که امام حسین(ع) برای حفظ اسلام عزیز،جان خود و عزیزان و فرزندان و یارانش را فدا کند! وقتی که عمر گفت:اگر انحرافی در من دیدید تذکر دهید٬عده ای برخاستند و گفتند:اگر انحرافی دیدیم با این شمشیر کج تو را به راه راست می آوریم! براستی اگر اینان صداقت داشتند٬چرا در برابر آن همه کج روی نایستادند؟!

انحراف در رهبری امّتاوّلین منکر بزرگی که بعد از پیامبراکرم(ص) صورت گرفت و مبنا و اساس انحرافات دیگر شد،انحراف رهبری امّت از مسیر ترسیم شده پیامبر(ص) بود.پیامبراکرم(ص) می دانست تنها شخصیت وارسته ای که می تواند پس از او جامعه اسلامی را در همان راهی که حضرتش مشخص کرده هدایت کند امام علی(ع) است.او به دستور خداوند حضرتش را طبق نصّ صریح و صحیح و متواتر غدیر،به امامتِ امّتِ پس از خودش منصوب کرد.ولی متاسفانه پس از پیامبر(ص) این نصبِ الهی نادیده گرفته شده و امام علی(ع) از این مسند٬که حق او بود کنار گذاشته شد و درحقیقت حق همه مسلمانان تا روز قیامت ضایع شد٬چرا که اگر امامتِ علی (ع) بر امّت بود،اینک جهان اسلام وضع دیگری داشت.در برابر این انحراف بزرگ اعتراضی قابل توجه صورت نگرفت.واقعاً انسان در دریای حیرت فرو می رود که ۱۲۰هزار نفری که در غدیر خم با امام علی (ع) بیعت کردند کجا رفتند؟ چرا اعتراض نکردند؟ چرا خواص در سقیفه موضع نگرفتند؟

اذیت دختر پیامبر(ص)
دوّمین منکری که جهان اسلام با بی تفاوتی از کنار آن گذشته ٬«اذیت دختر پیامبر(ص)» بود.مگر «مَودت قُربی» طبق صریح آیه قرآن مزد رسالت نبود.«قُل لا اَسئلُکُم عَلَیهم اَجراً اِلّا المَوَدّةَ فی القُربی»۱ و مگر فاطمه از مصادیق مُسلّم و بی تردید «قربی» نزد اهل سنت و شیعه نبود؟ چرا آن همه اذیت و آزار؟ و بدتر از آن چرا سکوت و بی تفاوتی در برابر این منکر؟ مگر در حدیث مشهوری که در بیش از ۲۰۰ کتاب اهل سنت٬آمده ذکر نشده که:«فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی:فاطمه پاره تن من است٬هرکس او را بیازارد مرا آزرده است»۲.
پس چرا او را آنچنان آزردند که به علامت اعتراض٬وصیت به اختفای تجهیز و محل دفن خویش کرد؟ کسی را یارای انکار اذیت و آزارهایی که بر دخت مظلوم پیامبر اکرم(ص) رفته است نیست.در این زمینه صدها شاهد تاریخی موجود است و طی سالیان اخیر کتابهای مستقلی در این باره نوشته شده است.۳
چرا امّت اسلام در برابر این منکر لب فرو بستند؟ چرا خواص آنان که محبّت پیامبر(ص) را به این دختِ ملکوتی خود می دانستند فریاد بر نیاوردند؟ آری٬بی تفاوتی های این چنین سرانجامش حادثه ی جانگداز عاشوراست:
فاطمیه آتشی افروختند                                                                   خیمه های کربلا را سوختند

تحریف احکام اسلامی
سوّمین منکری که پس از پیامبر(ص) بازار گرمی یافت آنکه احکام و قوانین مُسلَّم اسلامی دستخوش تغییر و تحریف شد و زیر بنای آن نه اجتهاد مطلوب که سلیقه و رأی بود! اجتهادهای فراوان در مقابل نصّ صریح قرآن و پیامبر(ص) صورت گرفت.۴در برابر این منکر نیز جهان اسلام بی تفاوت گذشت و آنها که باید نهی ازمنکر کنند٬ساکت ماندند٬چرا؟ آیا آن قدر برای برخی دنیا مهم بود که تازیانه عمَر سبب می شد که از حق لب فرو بندند؟!

هجوم به غیرتمندان
چهارمین منکر پس از پیامبر اکرم(ص)٬طرد بزرگان صحابه و مورد غضب واقع شدن آنان توسط دستگاه حکومت است.چهره های درخشانی همچون ابوذر به جرم نهی از منکر آنچنان مطرود شدند که آرامش زندگی به کلی از آنان گرفته شد.ابوذری که پیامبر در وصف او فرمود:«مااظلّت الخضراء و ما اقلّت الغبراء علی ذی لهجة أصدق من أبی ذرّ:آسمان و زمین چهره ای به صداقت ابوذر به خود ندیده است».۵ او را به جرم حق گویی تبعید کردند و حتی بدرقه ی او را هم ممنوع کردند! باز هم کسی در برابر این منکر فریاد بر نیاورد و به جز امام علی(ع) و فرزندانش و قنبر و بعضی ازخاصان صحابه٬کس دیگری به بدرقه ابوذر نیامد و ابوذر در غربت مظلومانه جان داد.

تبدیل ضد ارزش ها به ارزشپنجمین منکر،کنار گذاردن ارزشهای اسلامی بود.پیامبراکرم(ص)،ضد ارزشها و به عبارت دیگر ارزشهای جاهلی رامُلغا و ارزشهای الهی را جایگزین آنها نمود ولی متاسفانه پس از پیامبر دوباره ارزشهای جاهلی احیاشد،دوباره تبعیضات نژادی جان گرفت،دوباره بین عرب و عجم جدایی افتاد،عرب بودن امتیاز شد و عجم بودن نقطه ضعف! و متاسفانه فریادی در برابر این منکر هم برنخواست.کسی نگفت که چرا ارزشهای جاهلی آری و ارزشهای قرآنی نه !

غارت بیت المال
ششمین منکر بزرگ،غارت «بیت المال» بود.بیت المال که در حقیقت پشتوانه ی اقتصادی جامعه اسلامی بود در تیول یک یا چند خانواده قرار گرفت و همانند اموال شخصی با آن رفتار شد،حاتم بخشی های بی رویه صورت گرفت،کسانی در سایه غارت بیت المال به آلاف و اُلوف رسیدند.در برابر این منکر نیز فریادی برنخواست سهل است که کسانی که باید در برابر این منکر بزرگ اعتراض کنند خود سر در آخور این غارتگریها داشتند! و خود شریک دزد بودند و رفیق قافله!

مجموعه این بی تفاوتی ها دست به دست هم داد تا خلافت اسلامی به کلی از مسیر خود منحرف شد و سرانجام زمام امور مسلمین به دست کسانی قرار گرفت که تا دیروز در برابر اسلام صف کشیده بودند تا آنجا که در توان داشتند علیه اسلام به کار بردند.آری،معاویه و یزید بر اَریکه ی خلافتِ اسلامی تکیه زدند.آنانکه از اسلام فقط نام آن را یدک می کشیدند! و هر دو مُصمم بر اسلام زدایی بودند اما معاویه در پوشش ضخیمی از نفاق و یزید عریان و صریح به نبرد با مقدّسات دین آمد.

این بی تفاوتیها اسلام عزیز را در سراشیب قرار داد،سراشیبی که اگر فداکاریهای سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین(ع) نبود بی تردید سرانجامش سقوط بود و در آن صورت نامی از اسلام و مکتب نبود! و این سخن کاملاً حق است که پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرمود:«حسین منی و اَنا من حسین:حسین از من است و من از حسینم».چرا که بقای این مکتب حیات بخش مدیون فداکاریهای او و یاران فداکار اوست.

او از آغاز قیام الهی اش به هنگامی که می خواست از مدینه حرکت کند اعلان کرد که انگیزه ام امر به معروف و نهی از منکر است،یعنی می خواهم غیرت دینی را به نمایش گذارم و آنرا احیا کنم:«اللهم إنی احب المعروف و إکره المنکر:خدایا من معروف را دوست و منکر را ناخوش می دارم»6.و در منشور جاوید نهضتِ الهی خویش فرمود:«أریدُ آمُرَ بالمعروف و أنهی عن المنکر:من اراده کرده ام امر به معروف و نهی از منکر کنم».و به هنگامی که خروش عاشورایی بر آورد فرمود:«ألا ترونَ أن الحّق لا یُعمَلُ به و أن الباطلَ لا یَتَناهی عنه لیرغب المؤمن فی لِقاء الله محقاً،فإنی لا أری الموتِ إلّا سعادة و لا حیاة الظالمین إلا برماً:آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی آید.دراین شرایط باید مؤمن مشتاق لقای حق باشد (و با آغوش باز به استقبال شهادت رود) که من مرگ را سعادت دانسته و زندگی با ستمگران را مایه ننگ می دانم».7

و این عبرتی بزرگ از حادثه عاشوراست.پیام صریح این عبرت این است که:بی تفاوتی در برابر منکرات (منکر سیاسی،اجتماعی،اخلاقی،اقتصادی و ...) خوره ی انقلاب اسلامی است.و آنچه این انقلاب شکوهمند اسلامی،که تداوم قیام خونین عاشوراست را از خطرها بیمه می کند احیای «غیرت دینی»است.دقیقاً همان که امروز لبه تیز دشمنان و مهاجمان فرهنگی است.آنان با صدها رسانه مختلف برآنند تا فروغ غیرت دینی را خاموش کنند و با دعوت به تساهل و تسامح در اصول در پی خاموش ساختن چراغ پر فروغ دینند،ولی هرگز نخواهند توانست که نور حق را خاموش کنند.«یُریدونِ لِیُطفِئُوا نورَ اللهِ بأفواهِهم وَ اللهُ مُتِمُ نوره وَ لَو کَرهَ الکافِرون:می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند ولی خدا کامل کننده نور خویش است،اگر چه کافران را خوش نیاید».8

پی نوشت ها:
۱- سوره شوری آیه ی ۲۳ .
۲- ملحقات احقاق الحق - قاضی نورالله شوشتری .
۳- مأساة الزهراء (س) - علامه سید جعفر مرتضی – ظلامات الزهراء(س) از شیخ عبدالکریم عقیلی و ... .
۴- مرحوم علامه شرف الدین٬درکتاب النصّ و الاجتهاد حدود صد مورد از اینگونه اجتهادها که که در حقیقت تجاوز به حریم دین است را ذکر کرده است.
۵- الغدیر٬ج ۸ ص ۳۱2 و ص ۳۱3.
6- (الفتوح،ابن اعثم ج 5،ص20 - بحارالنوار،ج 44،ص 328) .
7-. تحف العقول،ص 245 .
8- سوره صف،آیه 8 .
منبع: عبرتهای عاشوراء – سیّد احمد خاتمی .

شعر - به مناسبت عاشورا 1432 ه.ق

اسم اعظم
چشم ما چشمه ی اشک است و دل ما خون است
زحدیثی که از آن خاطره دلها خون است
چه توان بود به جز واقعه ی کرب و بلا
که ز یادش دل هر بنده و مولا خون است
تا ابد نهضت مردانه و خونین حسین
ثبت بر صفحه ی تاریخ جهان با خون است
هر دلی خون شود از این غم جانسوز ولی
بیشتر از همه دلها دل زهرا خون است
چه بلا خواست که در ساحل دریای فرات
ز کران تا به کران ساحل دریا خون است
گوش تا می شنود،زمزمه ی واعطشاست
چشم تا می نگرد دامن صحرا خون است
تشنگان را ز عطش خون دل از دیده رود
آب نایاب بود،آنچه که پیدا خون است
ساقی تشنه لبان خفته ی بر آب،ولی
عوض آب روان بر لب سقّا خون است
وه چه زیباست رخ شبه پیمبر امّا
ز چه رو پرده ی آن صورت زیبا خون است
زدم از خون دل این نامه ی جانسوز رقم
که"مؤید"دلم از این غم عُظمی خون است
شاعر:سید رضا مؤید

شور عاشقی
ز خون کیست که شور حماسه می جوشد
ز سعی کیست که عالم به عشق می کوشد
ز داغ کیست که جان زمانه می سوزد
فلک ز اشک،به دامن ستاره می دوزد
ببین به عرش،ملائک سرشک می بارند
بلند نام کسی را به عشق می خوانند
ز خون اوست،اگر خون عشق در رگهاست
ز سعی اوست اگر شور عاشقی در ماست
هلا تو راه وفا را به انتها برده
ز خود رها شده،در اوج عاشقی مرده
زبان خون تو اینک زبان عاشق ماست
سرود سرخ جنون بر لب شقایق ماست
ببین به عشق رسیده،به عشق کوشان را
شراب حادثه با کام عشق نوشان را
هلا حصار ز خون گرد عشق می گیریم
به پاسداری او فوج فوج می میریم
قسم به خون خدا عشق زنده می ماند
ببین گلوی بریده به عشق می خواند
یکی ز نسل یزیدان به جا نخواهد ماند
حدیث مکر کهن را کسی نخواهد خواند
زمانه بر سر دیوان خراب خواهد شد
به نام عشق بسی انقلاب خواهد شد
حسین خون تو در رگ رگ زمان جاری است
خوشا به خواب تو در خون،که عین بیداری است
شاعر:فاطمه راکعی

نگاهی متفاوت به زندگی حضرت زینب (س) ازمنظر تاریخی

اگربخواهیم به زندگی حضرت زینب (س)ازمنظر تاریخی نگاهی بیندازیم ٬مطمئناً باید به سراغ بیت زهرا(س)برویم.اگررسالت پیامبر اکرم (ص)را به دو وظیفه مهم واساسی تقسیم کنیم٬حتماًوظیفه اول ایجاد جامعه وفرهنگ جدید است.ازآنجا که انجام این مهم ٬بخش اعظم آن به عهده خود جامعه هدف است٬اگرکم کاری وکوتاهی درانجام آن باشد٬ازسوی مردم است ٬وگرنه یامبر(ص)رسالت خودرا به خوبی انجام داده است.اما وظیفه دوم درنگاه اول چندان مهم وبا ارزش به نظر نمی آید٬درحالیکه شاید هم تراز با آن باشد.ایجادخانواده نمونه که کفه دوم این ترازوست٬به نظر ٬ارزش واهمیت آن ٬هم وزن با کفه نخست است.چراکه آثار جامعه سالم٬نمونه واخلاقمند٬بانبود ولیِّ خدابه مرور٬رو به اضمحلال می گذارد.اما اگر خانواده نمونه باشد٬می تواندجامعه را به سمت جامعه نمونه رهنمون کند.پیامبر اکرم(ص)خانواده ای تحویل جامعه اسلامی داد که ازهرنظر بهترین است.خانواده ای که درآن علی(ع)وفاطمه(س)٬پس ازنبی اکرم (ص)دورکن اساسی ومهم هستند.

بسیارواضح است که تک تک اعضای آن ازاثر گذارترین افراد تاریخ خواهندشد.ازآنجا که ایجاد خانواده نمونه کاملاْدراختیار رسول الله بوده است٬این وظیفه بخوبی انجام شدوشایدبرکات وثمرات این نقش دوم پیامبر٬ایجاد جامعه وفرهنگ جدید رابه سرنوشت خودرسانده است.

ولی باید دید پیامبرچه عملی را انجام دادکه سبب شد تا خانواده ای نمونه رابرای همه تاریخ به همگان معرفی کند؟خداوند دردرون همه انسانها نیروهای شگفت انگیزی نهاده که با آزاد شدن آنها بسیاری ازناممکن ها ٬ممکن می شود.ازمهمترین کارهای پیامبر ٬آزاد کردن همین نیروهای شگفت انگیزاست.حتی آن رستگاری وفلاحی که قرآن ازآن یاد کرده٬درنتیجه آزادشدن همین نیروهای حیرت انگیزدرونی است.

عاشورا محملی است برای آنکه نیروهای بی حد و حصر درونی زینب(س)آزاد شود.ازهمین روست که حماسه ای می آفریندکه هرصحنه ای ازآن الهام بخش خلقِ تابلوهای بی نظیر است.زینب(س)بارسنگین این حادثه رابدوش می کشد.مهمترین وظیفه اش رساندن پیام عاشورا به گوش جهانیان است.اوبخوبیازعهده وظیفه پیام رسانی اش برمی آید.اوقهرمان این عرصه است.اما این انسان بی نظیرتاریخ رانباید صرفاْفردی که درروزعاشورا به ناگاه زینب شد٬پنداشت.مطمئناْپرورش اوعقبه متاخره ای داردکه سبب می شود زینب٬زینب(س)شود.اوثمره خانواده ای نمونه است که برای خلق حادثه ای عظیم چون عاشورا تربیت شده است.

روز عاشورا رزمندگان سپاه کوچک امام حسین(ع)یک به یک در میدان نبرد به شهادت رسیدندتا نوبت به سید الشهدا(ع)می رسد.تااین زمان مدیریت جریان با اباعبدالله است .ایشان هنگام آماده شدن برای حضوردرمیدان ازخواهر بزرگوارشان می خواهندتاازاین پس مدیریت خانواده٬اهلبیت٬و وقایع پس ازآن را به عهده بگیرد.نخستین آزمایش مدیریتی زینب(س)درهمین جا وهمین لحظه شکل می گیرد.حضرت ازخواهرشان می خواهند می خواهند درزمان جهاد ٬اجازه ندهنداحدی اززنان کاروان کربلا ازخیمه ها بیرون بیاید.زینب این وظیفه را به بهترین وجه انجام می دهد.تنها برای ثانیه هایی رقیه(س)٬دخترکوچک امام به دلیل عشق وافری که به پدر دارد٬ازخیمه خارج می شود٬ولی پس اززمان کوتاهی به نزد عمع برمی گردد٬آنهم به حالت عذرخواهی .این رهبری معجزه است زنان اهلبیت امام خودرا درمیدان نبردی سخت می یابند.ولی باید درخیمه ها باقی بمانند.تنها زینب است که می تواند این شورعظیم وغیرقابل مهار را تازمانی که ذوالجناح ازمیدان بازمی گردد٬مدیریت کند.

پس ازاین بسیاری وقایع برخاندان امام پیامبر(ص)جاری می شود که درتمام آنها زینب به تنهایی مرجع حل وفصل مسائل کاروان وزنان اهلبیت است.گویا درمنابع تاریخی تنها یک مورد ایشان از امام سجاد(ع)استمداد می طلبند وآن وقتی است که دشمن خیمه ها را به آتش کشانده وحضرت زینب دچار استیصال شده اند.امربرایشان دایر است میان بیرون رفتن ازخیمه ها -که برابراست با مواجهه با حمله های ددمنشانه لشکریان کوفه به زنان وکودکان-وماندن درخیمه هاوسوختن دراتش سوزان چادرها.

پس ازرتق وفتق امورحادثه عاشورا نوبت به مجالس کوفه ودمشق ودربارهای ابن زیاد ویزید می رسد.ایاکسی غیر اززینب کیری(س)می تواندچنین خطابه هایی آتشین در رَدّخلافت خلفای جور وتایید اهلبیت (ع)بگوید؟برای مخاطبان پیام رسان کربلا هرصحنه ای اززندگی زینب کبری(س)سرشار از درسهاست.

تنها یک صحنه ازآن ٬همین مدیریت بحران زینب کبری (س)درمورد بازماندگان واقعه٬نمادی است از حقانیت شعه واحترام به حقوق زنان.

بصیرت عاشورائیان

شناخت روشن و یقینی از دین،تکلیف، پیشوا،حجّت خدا،راه،دوست و دشمن،حق و باطل،"بصیرت"نام دارد.از صفات شایسته و ستوده ای که یک مسلمان در زندگی فردی و اجتماعی خود باید از آن برخوردار باشد.درمبارزات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و موضع گیریها،جایگاه بصیرت روشن ترمی شود.بدون آن،حتی مبارزه و جنگ انسان هم کورکورانه و گاهی در مسیر باطل قرارمی گیرد.انتخاب درست نیز بستگی به بینش صحیح و بصیرت انسان دارد.

حضرت علی(ع) از رزمندگان راستین با این صفت یاد می کندکه:"حَمَلُوا بَصائِرَهُم عَلی اَسیافِهِم:بصیرت های خویش رابرشمشیرهایشان سوارکردند"1یعنی اگر در میدان نبرد تیغ می زدند،از روی بصیرت بود.

عاشورائیان،بی هدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند.آنان اهل بصیرت بودند،هم نسبت به درستی و حقّانیت راه و رهبرشان،هم به اینکه وظیفه شان جهاد و یاری امام زمانشان است،هم شناخت دشمن و حق و باطل.این درکلام و شعار و رجز امام و یاران شهیدش مشهود است.حتّی آگاهی امام حسین(ع)ازفرجام شهادت در این سفر و آگاهانیدن یاران و همراهان به پایان این قیام،نوعی داشتن بصیرت و دادن بصیرت است،تا انتخاب افراد،آگاهانه باشد.امام خود می دانست که شهیدخواهدشد_مَا اَرانی  اِلّا مَقتُولاً_2.این سرنوشت خونین را به یاران خویش نیز خبر داد تا همراهی شان از روی بصیرت و آگاهی باشد.شب عاشورا در جمع یاران خویش فرمود:"
اینان مراخواهند کشت و همه کسانی را که پیش روی من جهاد می کنند.پس ازغارت-خیمه ها-،خانوداه مرا به اسارت خواهند برد.بیم آن دارم که شما ازاینها-شهادت و اسارت-خبرنداشته باشید،یا بدانید ولی-از رفتن-شرم کنید.نیرنگ نزدماخاندان اهلبیت(ع) حرام است.هرکس دوست ندارد با ما باشد،بازگردد...".3

این برای آن بود که همراهانش آگاهانه برای شهادت بمانند.درطول راه هم که می آمدند،ازاینگونه سخنان فرمود.به نقل ابو مخنف:حضرت دوست نداشت که همراهیان با او همراه شوند مگرآنکه بدانندبه استقبال چه وضعیت و سرنوشتی می روند.حضرت می دانست که اگر آینده رابرای آنان روشن کند،تنها کسانی  همراهی اش خواهند کردکه حاضر به مواسات،فداکاری و کشته شدن د رکنار او باشند.4

امام،خود به بی وفایی مردم آگاه بود،بااین حال به سوی کوفه حرکت کردتابه تکلیف عمل کند.یاران او،علاوه بر بصیرتی که ازکلمات امام دراین مسیرفرامی گرفتند،خودشان درزندگی اهل تشخیص وشناخت بودند.درباره"ابوثمامه صائدی"نوشته اندکه:"بصیربود،ازتکسواران عرب و ازچهره های برجسته شیعه بود".5نافع بن هلال ،شب عاشورا پس ازسخنان امام حسین(ع)برخاست و ضمن اعلام وفاداری گفت:"فَإنّا عَلی نِّیّتنا وَ بَصائِرِنا:ما همان انگیزه ها و بصیرت هایمان را داریم و از دست نداده ایم".6
عابس بن شبیب،وقتی خدمت امام رسید،به اوچنین گفت:سلام برتو ای ابا عبدالله!خدا را گواه می گیرم که من برآیین تو و آیین و خطّ و مشی پدرت هستم.7

پس ازماجرای عاشورا،وقتی درمسجد کوفه ،به امام حسین(ع) توهین کردند و ابن زیاد،شهیدعاشورا را دروغگو خواند،صحابی بزرگوار و روشندل،عبدالله بن عفیف ازدی درمجلس حضورداشت،برخاست و به دفاع از اهل بیت و  ردّسخنان والی کوفه گفت:دروغگو پسر دروغگو تو هستی و پدرت و کسی که تو را امارت و ولایت داد و پدرش،ای پسر مرجانه!آیا فرزندان پیامبر(ص)را می کُشید وسخن صدّیقان می گویید؟8 بُریر درصحنه کربلا وقتی با بعضی ازچهره های خبیث سپاه دشمن گفتگو می کرد،گفت:"اَلحَمدُلِلهِ الَّذی زادَنی فیکُم بَصیرةٍ :سپاس خدایی راکه بصیرت و شناخت مرادرباره شما افزون ساخت".9

چه کلام عبدالله عفیف و چه کلام بریر بن خضیر،نشان دهنده بصیرت آنان درانتخاب راه و شناخت دوست و دشمن است و با این سلاح درمیدان مبارزه حاضرشدند.امام صادق(ع)درباره حضرت عباس (ع)با تعبیر"نافذُ البصیرة" یاد می کند که گویای عمق شناخت آن شهید است"کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الایمانِ".10 در زیارتنامه حضرت عباس(ع) می خوانیم:
"وَ اَنَّکَ مَضَیتَ علی بصیرةٍ مِن اُمرِکَ مُقتَِدیاً بالصّالِحینَ"11که شهادت او را از روی بصیرت و براساس اقتدا به صالحان برشمرده است.نیزمی خوانیم:خدا را گواه می گیرم که تو همان راهی را رفتی که شهدای بدر و دیگر مجاهدان راه خداپیمودند.12

در زیارتنامه مسلم بن عقیل نیز بر همین بصیرت درمبارزه و شهادت و پیمودن راه شهدای بدر و مجاهدان اسلام و اقتدا به صالحان و پیروی از انبیا تأکیدشده است،باتعابیری همچون:"اَشهَدُ اَنَّکَ مَضَیتَ عَلی ما مَضی عَلَیهِ البَدرِیُّونَ المُجاهِدونَ...وَ اَنَّکَ قَد مَضَیتَ عَلی بَصیرَةٍ مِن اَمرِکَ مُقتَدِیاً بالصّالِحِینَ وَمُتَّبِعاً لِلنَّبیّینَ".13

عاشورا و عاشورائیان به ما می آموزندکه درصحنه  های زندگی،در پیروی ها و حمایت ها،دوستی ها و دشمنی ها و انتخابها و موضع گیریها،براساس شناخت عمیق و بصیرت عمل کنیم و با یقین و اطمینان به درستی کار و حقّانیّت مسیر و شناخت خودی و بیگانه و حق و باطل،گام در راه بگذاریم.

پی نوشت ها
1-بحارالأنوار،ج45،ص87.
2-بحارالأنوار،ج45،ص87.
3-موسوعة کلمات الامام الحسین،ص399.
4-وقعة الطّف،ص166.
5-ارشاد،شیخ مفید،ج2،ص46.
6-عنصرشجاعت،ج1،ص316
7-وقعة الطّف،ص237.
8-همان،ص266.
9-عنصرشجاعت،ج1،ص164.
10-اعیان الشیعه،ج7،ص430.
11-مفاتیح الجنان،زیارت حضرت عبّاس(ع)،ص435.
12-همان.
13-همان.زیارت مسلم بن العقیل،ص403.
منبع : پیامهای عاشوراء-جوادمحدثی.

عزّت باطل ستیزان و ذلّت حق ستیزان در صحنه کربلا

عزّت باطل ستیزان
درتقابل حق و باطل،طبق آنچه قرآن کریم تبیین می کند،"حق"ماندگار و استوار است و "باطل"رفتنی و ناپایدار.1مؤمن نیزاز آنجا که برمحور حق زندگی می کند،هرچند به ظاهرضعیف و محروم و منزوی برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنیدشود،ولی"دولت جاوید" از آن اوست،چراکه به چیزی دل بسته که ماندگاراست.به تعبیر امام علی (ع):"لِلحَقِّ دَولَةٌ لِلباطِلِ جَولَةٌ:برای حق،دولت و عظمت و بزرگی است ولی باطل راجولان و چرخشی است"2.خداوندعزّت را ازآن خدا و رسول و مؤمنان می داد:"لِلّهِ العِزَّةُ ولِرَسولِه وَلِلمُؤمِنینَ".3

ازنظر مبنایی،کسانی که با ستم و باطل پیکار می کنند،گرچه درظاهر شکست هم بخورند،غلبه واقعی با آنان است.مرور زمان پیروان،باطل را ازیادها می برد و آثارسلطه آنان نابود می شود،اماحماسه باطل ستیزان پیوسته زنده و تاثیرگذار باقی می ماند و قضاوت کنندگان درتاریخ،بادیده احترام نگاه می کنند.روشنترین دلیل این عزّت و شکوه،درباره شهدای کربلا مشهود است.هنوزهم امام حسین(ع)عزیزاست،محبوب دلهاست،مزارش میعادگاه عاشقان حق است،کلماتش در گوش تاریخ طنین افکن است و چهره پیروز نبردعاشورا به شمارمی آید.امام خمینی (ره) درباره پیروزی حق برباطل درنهضت عاشورا می فرماید:"محرم ماهی است که عدالت درمقابل ظلم و حق درمقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که درطول تاریخ ،همیشه حق برباطل پیروز شده است".4سخنان فوق را امام امّت درتاریخ  آذر57 درمصاحبه بارادیو لوکزامبورگ فرموده است.آیاخود این نشانه ای برعزّت باطل ستیزان عاشورانیست که پس از14قرن ازگذشت آن حادثه،هنوز هم به عنوان سند پیروزی همیشگی حق برباطل ازآنان یاد می شود؟

سیّدالشهداپس ازمرگ معاویه و تصمیم به دیداربا والی مدینه،ازجمله سخنانی که به خاندان خویش فرموداین بود:"وَلااُعطُی المَقادَةَ وَ المذَلَّةَمِن نَفسی:هرگز نخواهم گذاشت برمن تسلط یابند و ذلیل دست آنان شوم".5این را درپاسخ به کسانی گفت که می ترسیدنددراین دیدار،به امام آسیبی برسدیا مجبوربه بیعت با یزیدشود.ناسازگاری وی باباطل،او راعزّت بخشید.درس امام به پیروان راهش این است که عزت،درجانبداری حق و ستیز باباطل است،نه مرعوب باطل شدن و ساختن با آن.

ذلّت حق ستیزان
دیدی که خونِ ناحق پروانه شمع را                                     چندان امان ندادکه شب راسحرکند؟
خون به ناحق ریخته مظلوم،دامن ظالم را می گیرد و ستمگران و همدستانشان گرفتارذلّت وخواری می شوند.ظالمان به خاطرظلمشان و مردم به خاطر تنها گذاشتن جبهه حق!به خصوص اگر این ظلم درباره امام معصوم(ع)و خاندان مظلوم او باشد.سیّدالشهدا(ع)درمسیر راه کوفه پس از رسیدن به منزل"بطن العقبة"خبری از یک پیرمرد ازاوضاع کوفه شنید.آن مرد،امام رااز رفتن به کوفه برحذر داشت.حضرت فرمود:اوضاع کوفه رامی دانم.کارخداهم انجام گرفتنی است.به خداقسم این گروه دست ازمن نخواهندبرداشت،مگرآنکه خونم رابریزند.وقتی چنین کنند،خداوندکسی رابرآنان مسلط خواهدساخت که درنتیجه،خوارترین مردم خواهندشد.6دست اندرکاران آن فاجعه بزرگ نیز گرفتارانتقام شدند و ذلیلانه  کشته شدند.به نقل شیخ مفید،اخباربسیاری واردشده که هیچ یک ازقاتلین سیدالشهدا(ع) و اصحاب،ازمرگ یاگرفتاری یارسوایی نجات نیافتند و پیش ازمردن،به کیفر-دنیایی-جنایت خویش رسیدند.7

عبرتهای نهفته درحادثه عاشورا،اگربازشناسی و درمان نگردد،ممکن است همان خطردرکمین جامعه امروز ما و سر راه انقلاب و انقلابیون مانیزشود.آنچه عاشورای جانسوز را پدیدآورد،عبارت بوداز:

-تمکین و تسلیم مردم دربرابرحکومت ستم
-عمل نکردن به تکلیف درلحظه حساس و سرنوشت ساز
-از یادبردن فریضه امربه معروف ونهی ازمنکر
-رشد روحیه رفاه طلبی ودنیادوستی
-غفلت وبی خبری مردم ازآنچه درجامعه می گذرد
-تنهاگذاشتن رهبرالهی و عدم اطاعت ازاو
-نبوداتفاق نظردرمیان امّت اسلامی
- تسلط ترس وهراس برمردم درمقابل قدرتهای باطل.

اگر امروز و هرزمان نیروهای مؤمن و انقلابی،حساسیت خودرانسبت به سرنوشت اسلام و انقلاب ازدست بدهند و برای حفظ آنچه دارندوکسب آنچه ندارند،ازگفتن حق واَدای تکلیف،کوتاهی کنند،اگردرشرایط نیاز جامعه وانقلاب،به خون وجانبازی وشهادت،ازحضوردرصحنه دفاع ازارزشها پرهیزکنند،اگردچارتفرقه شوند،اگربرمحور ولایت فقیه منسجم نباشند،اگر برای به دست آوردن پست و مقام،ارزشها و آرمانها را زیرپابگذارند،اگر به وظیفه امربه معروف و نهی ازمنکرعمل نکنند،اگرساده لوحانه،فریب شایعات و بوق های تبلیغاتی دشمن بخورند،عاشورا تکرارخواهدشد و اسلام ضربه خواهدخورد و مظلومیت مضاعفی برای مسلمانان و جبهه حق پیش خواهدآمد.

پی نوشتها
1-سوره اسراءآیه81-اِنَّ الباطل کانَ زَهوقاً
2-غررالحکم ج5ص2205
3-سوره منافقون آیه8
4-صحیفه نورج4ص27
5-موسوعة کلمات الامام الحسین،ص279به نقل ازکامل ابن اثیر
6-ارشاد،شیخ مفید،ج22،ص76
7-همان،ص133.
منبع:پیامهای عاشورا - جواد محدثی.

شعر - به مناسبت عاشورای 1431ه.ق

«غروب آتشین»                                                                                       
خیام آشنا٬ازآتش بیگانه می سوزد
کبوترهایِ بی بال حَرم را لانه می سوزد
چه غوغایی است ؟دراین دشت ماتَمزا نمی دانم
که ازشرحش دل دیوانه و فرزانه می سوزد
مگردشمن نمی داندکه زدبرخیمه ها آتش
که دریک خیمه بیماریست بی تابانه می سوزد
سری بالایِ نِی بینم چوماهی زیرِ اَبرِِِِِخون
که ازشوق وصال حضرت جانانه می سوزد
رَودبرچرخ٬دودازخیمه ها؟یاازدل زینب(س)
که ازبیداد و جُور زاده ی مرجانه می سوزد
غروبی آتشین می باشد وطفلی دَوَد هرسوی
که خودچون شمع و دامن چون پَرپروانه می سوزد
یکی کو؟ تابه یاری خیزدو بنشاندآتش را
وگرنه پای تاسر٬کودکی دُردانه می سوزد
دل سوزان طفلان را دگرحاجت باآتش نیست
دلِ آتش چرایارب براین دلها نمی سوزد؟

«مُصحَف وَرق وَرق»
ای مصحف ورق ورق ای روح پیکرم
آیا تویی برادرمن؟نیست باورم
باآنکه درجوارتویک عُمربوده ام
نشناسمت کنون که تو هستی برادرم
پامال جُور ودستخوش کینه ام ببین
ای کشتی نجات٬گذشت آب از سره
عمرمنی که ازکف من رفته ایّ و من
بی تو گمانِ بودنِ خودرا نمی برم
ای خشک لب کنار فرات ازغمت ببین
دریاست درکنارمن ازدیده ی ترم
باکعبِ نِی کنند جدا ازتوام ولیک
ازجان خویش بگذرم واز تو نگذرم
دیشب کنارپیکر پاکت چها گذشت؟
کاین خاک ها هنوز دهد بوی مادرم
دیدم که دست ظلم ترا سنگ می زند
بگذاشتم دو دست خود آنگاه برسرم
شاعر:علی انسانی