معنای «وتـر و مَوتـور»

یکی از تعابیری که در زیارت عاشورا پس از عبارت «ثارالله و ابن ثاره» آمده،عبارت «وَالوترَ المَوتُور» است که به معنای مصیبت زده و مظلومی است که انتقام او گرفته نشده باشد.

ممکن است این سئوال مطرح شود که مگر مختار ثقفی با کشتن قاتلین امام حسین(ع) انتقام خون آن حضرت را نگرفت؟ مگر آنها در جهنم به عقوبت الهی و شدیدترین عذاب ها که فوق تصور ما است،گرفتار نیستند؟

آیا اگر دست ما به آنها می رسید می توانستیم آنها را به عذابی شدیدتر از آنچه که الان گرفتار آن هستند،عقوبت کنیم؟ آیا باز هم این تعبیر درباره امام حسین(ع) صدق می کرد؟ جواب سؤال از آنچه تاکنون درباره جایگاه امام معصوم در نظام خلقت و رابطه وجودی او با سایر انسان ها و همچنین «معنی ثارالله» بودن حضرات معصومین(ع) گفته شد به خوبی روشن می شود.

توضیح مجدد اینکه آنچه در کربلا و نیز در زمان شهادت سایر معصومین(ع) اتفاق افتاده دو چیز است:
1- مصیبت عظیم یا شهادت مظلومانه ایشان که با ریخته شدن خون مطهر و شریفشان و یا مسموم شدن آنها به دست دشمنان صورت گرفته است،در مقابل چنین مصیبتی کشته شدن ابن ملجم و ابن سعد و شمر... و گرفتار شدن آنها به عذاب الهی به عنوان قصاص خون کافی است.

2- مصیبت اعظم که همان محرومیت جامعه انسانی از رهبری و حاکمیت خلیفه خدا و امام معصوم و متخصص الهی با کنار زدن آنها از مقامی که خداوند برای آنها تعیین کرده است.شکی نیست نسبت به این ظلم و جنایت بزرگ هرگز انتقام آنها گرفته نشده و جنایت و خسارت عظیمی که بر جامعه انسانی در طول تاریخ شده است،هرگز جبران نشده است.

آنچه که مختار انجام داد،انتقام خون بدن امام حسین(ع) به عنوان شخص حقیقی – و نه به عنوان امام و خلیفه خدا – بود.به همین دلیل وقتی سر بریده عمر سعد و پسرش را در مقابل مختار قرار دادند،گفت:«آن به جای حسین و این به جای علی بن حسین» و بعد گفت:هرگز مساوی نیستند به خدا قسم اگر سه چهارم قریش را بکشم،به جای یک بند انگشت از انگشتان او نیز نمی شود».1

امّا انتقام مصیبت اعظم گرفته نشده است.چرا که اثرات و عواقب این مصیبت هنوز در جامعه انسانی وجود دارد و سالیان درازی است که جامعه جهانی از رهبری و حاکمیت سیاسی و معنوی یک امام معصوم(ع) و متخصص در امر هدایت انسان به سوی هدف خلقتش محروم بوده و هست.

پی نوشت
1- «وَلا سِواءٌ وَاللهِ لَو قَتَلتُ بهِ ثَلاثَةَ اَرباع قُرَیش ما وَفَوا اَنمُلَةً مِن اَنامِلِه» - تاریخ طبری،ج 4،ص 532.
منبع : عزادار حقیقی – مراتب پنج گانه سیر وسلوک عزادار- محمّد شجاعی.

مطالب مرتبط:
معنی ثارالله

شعر - به مناسبت عاشورای 1434 هجری.قمری

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنید

سنگر عشق
کربلا گشته ز خون سنگر عشق
بوسه زینب زده بر حنجر عشق
بی سر افتاده غریبانه به خاک
پاره از تیغ ستم،پیکر عشق
اهرمن دست سلیمان ببرید
از پی بردن انگشتر عشق
بی کفن،تشنه جگر،خفته به خون
خسرو مقتدر کشور عشق
جمله اصحاب وفادار حسین
همه سرمست و خوش از ساغر عشق
شد در آن معرکه بی یار شهید
بعد هفتاد و دو تن رهبر عشق
تیره شد چهره ی خورشید فلک
تا به نی دید طلوع سر عشق
شاعر : عبّاس عنقا

غرقه به خون
ای شه غرقه به خون غرقه ی خون بین دل مارا
سوی ما بین،که به سوی تو ببینیم خدا را
تو شه کشور ایجاد و شهانند گدایت
چشم امید به سوی تو بود شاه و گدا را
ما ندیدیم به غیر از تو به میدان محبّت
کشد از سینه و بر دیده نهد تیر بلا را
آب مهریۀ زهرا و تو لب تشنه دهی جان
مصلحت بود ندانم چه در این کار قضا را
از چه کشتند تو را تشنه لب اندر لب دریا
ای لب لعل تو بخشیده حیات آب بقا را
شمر اگر خواست نشیند به روی سینه ی زارت
خنجری داشت چه می کرد دگر چکمه ی پا را
بهر انگشتری انگشت تو از بند بریدند
به که نالم ستم فرقـه ی بی شرم و حیا را
ساربان دست تو از بند جدا کرد و کبابم
زآن سیه دل که بدید از تو بسی مهر و وفا را
آن شبی را که سرت رفت به مهمانی خولی
خود ندانم چه دلی بود ز غم خیر النساء را
شاعر : جودی

نمودار | مراتب عزاداری و عزاداران حقیقی

عزاداران،همانند مؤمنان دارای درجات و مراتب مختلفی هستند که هر مرتبه،درجه و جایگاهِ عزادار را در نظام انسانیت و در نزد خداوند و نیز میزان قرب او را به امام حسین(علیه السّلام) نشان می دهد.البته تمامی درجات عزاداری دارای اجر و ثواب الهی است و هر مرتبه خیر و ثوابی را نصیب عزادار می کند.نمودار پیش رو مراتب و خصوصیات هر دسته عزادار را نشان می دهد.

این نمودار در ادامه مطلب برای دانلود در دسترس علاقمندان قرار دارد.

ادامه نوشته

اربعین ؛ نقطه آغاز تبلیغ آرمان حسینی از طریق اشک

یکی از عواملی که در حفظ و تداوم نهضت عاشورای حسینی(ع)،نقش مؤثری دارد،بزرگداشت اربعین آن حادثه غمبار است که در اوّلین اربعین قیام کربلا،مراسم باشکوه و به یاد ماندنی برگزار شد.و بعد از آن مراسم،همه ساله بزرگداشت اربعین به عنوان یوم الله برگزار می شود و مردم از این رهگذر،نهضت امام حسین(ع) را مرور می کنند و با اهداف آن حضرت آشنا می شوند.

اربعین تنها،روزی از روزهای سال نیست،بلکه آینه ای است در برابر چشمان میلیون ها انسان متعهد،که در آن تصویری از نهضت و قیام خونین محرّم نقش می بندد.اربعین روز باشکوهی است که از خون حسین(ع) حیات گرفت و نقطه آغاز تبلیغ آرمان حسینی از طریق اشک شد،چرا که در این روز اوّلین مجلس عزاداری برای ابا عبدالله(ع) و تبلیغ آرمان آن حضرت در کنار تربتش صورت گرفت.

از بُعد تاریخی،در این روز که در اوّلین اربعین بعد از شهادت امام حسین(ع)،یعنی روز بیستم صفرسال61ه.ق،چه کسانی مزار شهیدان کربلا را زیارت کردند و آیا در همین اربعین بود که اهلبیت پیامبر(ص) خود را به مزار شهیدان کربلا رسانیدند،یا در اربعین های دیگر،میان موّرخان اختلاف بسیاری است.

اما مسَلم است که در اربعین اوّل،«جابر بن عبدالله انصاری» و «عطیّه بن سعد بن خباده عوفی»،مزار شهدای عاشورا را زیارت کردند.زمانی که جابر از مدینه برای زیارت قبر امام حسین(ع) به کربلا آمد،عطیّه نیز در کنار او در کربلا حاضر شد.لازم به ذکر است همانگونه که جابر بن عبدالله انصاری،صحابه گرامی پیامبر(ص) و مورد عنایت آن حضرت بود.عطیّه عوفی نیز از شاگردان برازنده «ابن عباس» در علم و تفسیر و نیز از مفسران دانشمند و صاحب تفسیر آن روزگار به شمار می آمد،البته مراد از عطیه،غلام جابر،که در زمان خلافت علی(ع) در کوفه متولد شد و حضرت علی(ع) او را به درخواست پدرش سعد بن خباده عطیّه نامیده،نیست.

این دو بزرگوار اساس اربعین حسینی(ع) را بنا نهادند و از آن پس،هر سال مراسم بزرگداشت اربعین عاشورای حسینی(ع) باشکوه و عظمت تمام برگزار شد که تاکنون نیز ادامه دارد و شیعیان در اربعین حسینی(ع) در کشورهای مختلف به یاد حماسه اباعبدالله(ع) این روز را گرامی می دارند و به سینه زنی و عزاداری و تعظیم شعائر دینی می پردازند.

پیشوایان معصوم(ع) نیز با توجه به آثار ارزنده تشکیل این نوع مراسم به ویژه اربعین آن حضرت،در مورد اربعین بسیار تاکید کرده اند،از جمله آنها،ترغیب و دعوت به زیارت قبر امام حسین(ع) در اربعین آن حصرت است که در این زمینه امام حسن عسکری(ع) آن را از نشانه های مسلمان شیعه و مؤمن معرفی کرده و می فرماید:«علامات المؤمن خمس:صلاة احدی و خمسین، و زیارة الاربعین،و التختم و بالیمین،و تصعید الجبین،و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحیم:نشانه های مؤمن چند چیز است:51 رکعت نماز (واجب و مستحب در شبانه روز)،زیارت اربعین،انگشتر عقیق در دست راست کردن،پیشانی به خاک گذاشتن و بلند گفتن بسم الله الرّحمن الرّحیم»1.

همان گونه که مشاهده می شود،یکی از نشانه های مؤمنان و شیعیان،زیارت قبر امام حسین(ع) در اربعین آن حضرت است.هدف امام حسن عسکری(ع) از ترغیب به این امر این است که دوستان اهلبیت(ع) در کنار قبر سیدالشهدا(ع) اجتماع کنند و با تشکیل مجالس عزاداری،با آن حضرت تجدید عهد نمایند و از ستمی که بر آن جناب و اهل بیت(ع) و یارانش وارد شده،برائت جویند و بیزاری خود را از یزید صفتان عصرها اعلام دارند،و افشاگر جنایات بنی امیه باشند.

پی نوشت
1-مفاتیح الجنان.
منبع : فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا - ابوالفضل بهشتی.

همراه با حبیب

خبر مرگ معاویه به کوفه رسیده است.کوفیان،بهتر از هر کسی می دانند،که آشفتگی دنیای اسلام از کوتاهی آنان در حمایت از حضرت امیرالمؤمنین(ع) و حسن بن علی(ع) بوده است.هر چند پرده های بی تفاوتی بر دل هایشان افکنده باشند،ولی در این سال ها،به خوبی تفاوت حکومت علوی و اموی را شناخته اند.

مرگ معاویه،فرصت بسیار مناسبی است تا در پرتو نور هدایت حسین(ع)،هم گذشته ی خود را جبران کنند و هم،سال های تلخ خفقان و ظلم اُموی را پایان دهند.و این گونه است که در خانه ی سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمده اند.عجب غلغله ای است،همه،بر بی لیاقتی یزید بن معاویه برای خلافت جهان اسلام اتّفاق نظر دارند.

آمده اند تا زمینه ساز حکومت علوی باشند،حکومتی به امامت حسین(ع).آمده اند تا به سوی حسین(ع) نامه بنگارند و اعلام بیعت کنند.بزرگان و ریش سفیدان در صدر مجلس نشسته اند؛از جمله:«سلیمان،رفاعه،مسیّب بن نجیبه و حبیب ابن مظاهر».

امّا حبیب،نگران است؛چرا که کوفیان را نیک می شناسد.از جا بر می خیزد،جمعیّت را زیر نگاه نافذش می گذراند و کلام می راند:«اگر مرد راهید،نامه نگارید و اگر رفیق نیمه راه،همان بهتر که بمانید و امام را بر این دیار نخوانید».

امّا جمعیّت،تا بیعت نامه اش را تنظیم نمی کند و به تأیید همگان نمی رساند،آرام نمی نشیند و تا دو پیک را همراه با نامه به سوی حسین(ع) راهی نمی کند،متفرّق نمی شود... .1

... پس از ورود موذیانه ی عبیدالله و شهادت مسلم بن عقیل(ع)،اکنون حبیب مانده و مسلم بن عوسجه،وصله های ناجور در شهر بی وفایی! شاهد مردمی بیعت شکن،مردمی در تدارک ساز و برگ جنگ با حسین(ع) و آن دو در اندیشه ی «مخرجی صدق» برای بریدن از این مردم هزار و یک رنگ و یافتن «مدخلی صدق» برای درک حضور امام(ع)،تا در سایه ی آن سلطان نصیر،حسین امیر(ع)،دریای طوفانی دل هایشان آرام گیرد.و از آنجا که خدا با متّقیان است،راه نجات را به رویشان می گشاید،تا پرچم یاری امام(ع) در دست حبیب جای گیرد.

آری حبیب در رکاب محبوبش حسین(ع) تفسیر شده است،چرا که هر چیز به اصل خود باز می گردد،« وَ هُوَ یَرجِعُ اِلی اَصلِه » و او پس از مدّت ها فراق،از خنکای دیدار حسین(ع) سیراب.

شب عاشورا فرا رسیده است و حبیب در خیمه اش گرم مناجات با خدا؛صدای بغض آلودی او را می خواند:«حبیب! آی حبیب! چه آرام نشسته ای که دختر کبرای علی(ع)،دل نگران بی یاوری برادر است!».

حبیب آسیمه سر بیرون می آید،هلال بن نافع است،آشفته و پریشان حال! چشم در چشمان باران خورده ی هلال می دوزد و با حیرت می پرسد:«این چه بغض غریبی است،نشسته در فریادت؟» و هلال آن چه را دیده است،بر زبان می راند:«لحظه ای پیش در محضر امام(ع) بودم،نزدیک خیمه ی خواهرش که رسیدیم،امام(ع) وارد خیمه شد،تا اَلسَّلامُ عَلَینَا وَ عَلی عِبَادِالله الصَّالِحِین نماز شبِ زینب(س) بی جواب نماند.

گوش دلم شنید که زینب مشوّش است،
پرسید:«یا حسین! یاران خویش را چقدر آزموده ای؟
فردا میان معرکه تنها نمی شوی؟
آیا وفا و صدق از ایشان تو دیده ای؟»
خون حبیب در رگ غیرت
چه طپش می گیرد!
دل طوفان زده اش،به بر خیمه ی اصحاب روان می گردد،بانگ بر پیر و جوان می زند این پیر فقیه:
«در کجا گرم مناجات نشستید؟مردان غیور! ای شیر افکنان و شرف زادگان...».

چه زیباست سعی و صفای این پیر جوانمرد در منای عشق حسین(ع)! همه فراخوانش را لبّیک گفته اند،بنی هاشم و غیر بنی هاشم؛همدل و هم زبان! گرداگرد حبیب،از او می پرسند:«چه شده حبیب؟اگر دشمن آمده،بدان که آماده ایم!»

حبیب،نگاه مهربانش را در سیمای بنی هاشمیان محدود می کند:«شما به خیمه هایتان برگردید،که شما اهل بیت و مَحرم خانه اید و خاطر زینب(س) از شما آسوده؛هر چه هست بین ما همسایگان است،آتش از خانه ی ماست،که دود آه زینب(س) را باعث شده».

و سپس اصحاب را می خواند:«هر که در خود بنگرد،چه خطایی از ما سر زده،که دختر علی(ع) در ماندن و رفتن ما دل نگران است؟ این چه ننگی است بر پیشانی ما که بانوی حرم در ثبات قدم ما مُردَد است؟ شایسته است باشیم و دل اهل حرم مشوّش باشد؟»

هر کسی نغمه ی یار
به زبانی ز دلش می خواند
و حبیب،به سوی خیمگه اُنس،شتابان جاری
و در این هروله،اصحاب روان در پی او،
سرزمین عرفات است توقّف گاهش،
و نوایی که ز هیبت؛
خبر از کوه وجودش دارد:
«ای اهل بیت رسول الله! ماییم سیوف بر آمده از نیام،شمشیرهای شما،آماده برای فرود آمدن بر گردن دشمنانتان.و این مسن ترین غلامتان سوگند می خورد که بجنگد و برَزمد با آن که در پی حرب با شما باشد... .ما آمده ایم تا دیگر بار با امام بیعت کنیم که تا جان خویش را فدایش نسازیم،آرام نگیریم.آمده ایم تا بگوییم که دست از حسین(ع) و اهل بیت پیامبرتان بر نمی داریم».

و دعای خیر زینب(س) مُهر تأییدی است بر راستی گفتار و درستی کردار حبیب که:«مَرحَبَاً بکُم! ای نیک سرشتان غیور! حرم رسول الله(ص) در حراست شما باد!»

و اکنون ای حبیب! در خاتمه ی این درس عشق،کبوتر دلم بی صبرانه زیارت کوی تو را بهانه کرده است! درود خدا بر تو باد که این فراز زیارت مولایت را عاشقانه برایم تفسیر کردی:
«انِّی سِلمٌ لِمَن سَالَمَکُم،وَ حَربٌ لِمَن حَارَبَکُم،وَ وَلِیُ لِمَن وَالاکُم،وَ عَدُوٌ لِمَن عَادَاکُم».

نم اشک هوای چشمم را حسینی کرده است و پای عقل به احترام او از حرکت باز ایستاده و چه نیک این فراز زیارت عاشورا را با قرآن هماهنگ می یابد؛آنجا که خداوند با همه ی مسلمانان سخن می گوید:«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّار رُحَمَاءُ بَینَهُم؛محمِّد فرستاده ی خداست و کسانی که با اویند،نسبت به کفّار سخت گیر و خشن اند و نسبت به یکدیگر مهربان»2 و حسینیان نیز،اهل بیت شایسته ی محمّد(ص) را جانشینان وی می دانند؛ایشان نسبت به همدیگر مهربانند و با دشمنان اهل بیت،دشمنند و سرگران.

پی نوشت ها
1- در کربلا چه گذشت؟ - ص 106 و ص 107.منتهی الامال،ص 361.
2- سوره فتح آیه 29.
منبع : عاقلانه گریستن – شرحی بر زیارت عاشورا – ابوالقاسم جعفری .

عاشوراء ؛ تاریخ اسلام یا مسلمین؟

بعثت حضرت محمّد(ص) سرآغاز فصلی نو در تاریخ بشریّت بود.انقلابی اساسی در افکار و عقاید،اخلاق و رفتار،نظام سیاسی،ساختار اجتماعی و معیار های ارزشی به وجود آمد.آنچه به نام «تاریخ اسلام» شناخته می شود،مجموعه ای از این تحولات همه جانبه در فکر و زندگی انسان در عصر بعثت است.

امّا با رحلت پیامبر اسلام(ص)،جریان تاریخ به گونه ای دیگر ادامه یافت.تلاش هایی برای احیای جاهلیّت وجود داشت،معیارهای جاهلی کم کم حاکم شد،تعالی روحی و معنوی مسلمانان رو به افول گذاشت و آن ارزشهای مقدّس دوران نبوت پیامبر(ص)،پس از او کمرنگ شد و این همه به خاطر انحراف در ساختار سیاسی جامعه و ترک کردن وصیّت حضرت رسول(ص) و به قدرت رسیدن کسانی بود که «امامت معصوم را کنار زدند» و «اهل بیت» را از عرصه ی هدایت جامعه دور ساختند.

گرچه مورّخان،حوادث آن سال ها را با همان عنوان تاریخ اسلام نگاشته اند،ولی رجعت ها و حرکت های واپس گرایانه ی عصر پس از پیامبر(ص)،در زمینه های اعتقادی،سیاسی،اخلاقی،نظامی و اقتصادی چنان بود که اگر نام آن را «تاریخ مسلمانان» بنامیم،دقیق تر است تا «تاریخ اسلام».1

اگر بخواهیم عملکرد خلفای پس از پیامبر(ص) و خلفای اُموی و عباسی را که جدا از خطّ اهل بیت عمل می کردند با تعالیم دین و سیره ی پیامبر(ص) تطبیق دهیم،با مشکل مواجه می شویم.هم نحوه ی تصدّی قدرت و به خلافت رسیدنشان با معیارهای «نظام سیاسی اسلام» ناهمساز بود و هم عملکردشان در زمینه های عدالت اجتماعی،شیوه ی حکومت،عمل به قرآن و سنّت و اخلاق و معاشرت.

از این رو،به وضوح به دو جریانِ «خطّ خلافت» و «خطّ امامت» بر می خوریم و تضادّ این دو جریان در تاریخ اسلام در جاهای بسیاری خود را نشان داد که«حادثه ی عاشورام یکی از بارزترین آنها بود.خصومت اهل بیت(ع) و مخالفان و تعارض بنی هاشم و بنی امیّه،ریشه در تعرض دو فکر و خطّ عقیدتی و عملی داشت،نه خصومت های شخصی و قبیلگی.تحلیل زیبا و عمیق امام صادق(ع) از این دو جریان چنین بود:
"اِنّا وَ آلُ اَبی سُفیان اَهلُ بَیتَن تَعادَینا فی اللهِ،قُلنا:صَدَقَ اللهُ وَ قالُوا کَذِبَ اللهُ:ما و دودمان ابوسفیان اهل دو خاندانیم که در مورد خدا و بر اساس دین و مکتب،با هم دشمنی کردیم.ماگفتیم:خدا راست گفته است،آنان گفتند:خدا دروغ گفته است".2

یعنی نزاع،بر سر عقیده و مکتب و صادق و کاذب دانستن خدا و دین بود.جدایی مسیر تاریخ از اهل بیت عصمت،سبب توجیه ناپذیری بسیاری از عملکردهای حکّام با مبانی و معیارهای دین گشت.تاریخ نگاران حرفه ای و وابسته به دربار نیز به گونه ای دیگر چهره ی تاریخ را آلودند که گاهی استناد به متون تاریخی را با دشواری مواجه می سازد.

در این میان،شناخت راست و دروغ و حقّ و باطل در رخدادهای تاریخی،هم رسالتی سنگین و ضروری است،هم کاری دشوار و نیازمند دقّت.همچنان که درباره عاشورا نیز،گاهی مطالبی غیر واقعی و ضعیف،به نقل ها افزوده شده و در فرهنگ مردم راه و رسوخ یافته است که هم با روح عاشورا ناسازگار است،هم با متون معتبر تاریخی.این نیز ضرورت پیرایش آثار مربوط به عاشورا را از جعل و دروغ و نقل مسائل سست،الزامی می کند.3

پی نوشت ها:
1- در زمینه این رجعت ها ر.ک:"انقلاب تکاملی اسلام"،جلال الدین فارسی؛"النظام السیاسی فی الاسلام" و "نظریّة عدالة الصحابه"،احمد حسین یعقوب.
2- بحارالانوار،ج 33،ص 165.
3- در این زمینه از جمله ر.ک:"الآیات البیّنات فی قمع البدَع و الضّلالات"،کاشف الغطاءِ ؛ التنزیه لِأعمال الشیعه،سیدمحسن الأمین و"حماسه حسینی"،شهید مطهّری.
منبع : پیامهای عاشورا - جواد محدّثی .

بحر طویل - به مناسبت عاشورای 1433 هجری - قمری

بحر طویل از زبان امام حسین (علیه السّلام)
اگر از خنجر خون ریز لب تشنه ببرند سرم را،
اگر از تیغ شکافند در این عرصه ی خونین جگرم را،
اگر از تیر سه شعبه بدهند آب عوض شیر گل نو ثمرم را،
اگر از داغ برادر شکند خصم ستمگر کمرم را،
اگر از چار طرف خصم زند بر جگرم تیر،
اگر آید به سر و کتف و تنم ضربت شمشیر،
اگر از سنگ شود غرقه به خون روی منیرم،
اگر آتش عوض آب دهد خصم شریرم،
اگر از داغ پسر سوزم و صد بار بمیرم،
به خدایی که مرا خواسته با پیکر صد چاک ببیند،
به تنم زخم دو صد نیزه و شمشیر نشیند،
به ستمگر نکنم کرنش و ذلّت نپذیرم،
اگر آرند به جنگم همه ی اهل زمین را و سما را،
مظلوم حسین جانم
منم و عهد اَلستم نه گسستم نه شکستم،
به خدا غیر خدا را نپرستم،
به خدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم،
همه ی دار و ندارم،
همه هفتاد و یارم به فدای ره جانان،
منم و سرخی رویم منم و خون گلویم من و حنجر عطشان،
منم و داغ جوانان منم و خاک بیابان،
منم و سُّمّ ستوران من و رگهای بریده منم و قلب دریده،
منم و طفل صغیرم منم و کودک شیرم،
منم و دخت اسیرم منم و حیّ قدیرم،
منم و زخم فراوان منم و آیه ی قرآن،
منم و زخم زبان ها منم و تیغ سنان ها،
همه آیید و ببینید مقام و شرف و عزت ما را،
مظلوم حسین جانم
به خدا و به رسول و به علی بن ابی طالب و
زهرای بتول و حسن آن سید ابرار،
به هفتاد و دو یارم به حبیبم به زُهیرم،
به طرّماح و به جون و وهب پاک سرشتم،
به جلال و شرف عابس و عبّاس و به عثمان و به جعفر،
به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبدالله و قاسم،
به علی اکبر و داغش به علی اصغر و خونش،
به گل یاس مدینه به رقیه به سکینه،
به دل سوخته ی زینب کبری و دو فرزند شهیدش،
به لب تشنه ی اطفال صغیرم به تن خسته سجاد عزیزم،
من از این قوم ستمگر نگریزم،
من و ذلت من و تسلیم من و خواری و خفت،
سر من بر سر نی راه خدا پوید و
با دوست سخن گوید و گردد هدف سنگ و خورد چوب،
نبینم به خدا غیر خدا را،
مظلوم حسین جانم

برگرفته از مجموعه شعر « یک ماه خون گرفته،هفتاد و دو ستاره»اثر شاعر اهلبیت(ع)،غلامرضا سازگار .

حادثه عاشورا ؛ پیامد تلخ تساهل و تسامح امّت اسلامی

جامعه ای که در آن «غیرت دینی» اُفول کرد و تساهل و تسامح در دین٬معامله گری با دین و بی تفاوتی شیوه ی آن شد٬آسیب پذیر و آفت خیز است.ازجلوهای برجسته تساهل و تسامح در دین٬بی تفاوتی در برابر منکر است.بارزترین نمونه عظیم بی تفاوتی و تساهل٬حادثه جانگداز عاشوراست.بی تردید اگر ازآغاز در برابر منکرات عظیمی که درجهان اسلام صورت می گرفت مسلمانان به نهی از منکر بر می خاستند و دنیا را به دین معامله نمی کردند و چند روز زندگی زودگذر دنیا را بر رضای خدا ترجیح نمی دادند قطعاً کار به جایی نمی رسید که امام حسین(ع) برای حفظ اسلام عزیز،جان خود و عزیزان و فرزندان و یارانش را فدا کند! وقتی که عمر گفت:اگر انحرافی در من دیدید تذکر دهید٬عده ای برخاستند و گفتند:اگر انحرافی دیدیم با این شمشیر کج تو را به راه راست می آوریم! براستی اگر اینان صداقت داشتند٬چرا در برابر آن همه کج روی نایستادند؟!

انحراف در رهبری امّتاوّلین منکر بزرگی که بعد از پیامبراکرم(ص) صورت گرفت و مبنا و اساس انحرافات دیگر شد،انحراف رهبری امّت از مسیر ترسیم شده پیامبر(ص) بود.پیامبراکرم(ص) می دانست تنها شخصیت وارسته ای که می تواند پس از او جامعه اسلامی را در همان راهی که حضرتش مشخص کرده هدایت کند امام علی(ع) است.او به دستور خداوند حضرتش را طبق نصّ صریح و صحیح و متواتر غدیر،به امامتِ امّتِ پس از خودش منصوب کرد.ولی متاسفانه پس از پیامبر(ص) این نصبِ الهی نادیده گرفته شده و امام علی(ع) از این مسند٬که حق او بود کنار گذاشته شد و درحقیقت حق همه مسلمانان تا روز قیامت ضایع شد٬چرا که اگر امامتِ علی (ع) بر امّت بود،اینک جهان اسلام وضع دیگری داشت.در برابر این انحراف بزرگ اعتراضی قابل توجه صورت نگرفت.واقعاً انسان در دریای حیرت فرو می رود که ۱۲۰هزار نفری که در غدیر خم با امام علی (ع) بیعت کردند کجا رفتند؟ چرا اعتراض نکردند؟ چرا خواص در سقیفه موضع نگرفتند؟

اذیت دختر پیامبر(ص)
دوّمین منکری که جهان اسلام با بی تفاوتی از کنار آن گذشته ٬«اذیت دختر پیامبر(ص)» بود.مگر «مَودت قُربی» طبق صریح آیه قرآن مزد رسالت نبود.«قُل لا اَسئلُکُم عَلَیهم اَجراً اِلّا المَوَدّةَ فی القُربی»۱ و مگر فاطمه از مصادیق مُسلّم و بی تردید «قربی» نزد اهل سنت و شیعه نبود؟ چرا آن همه اذیت و آزار؟ و بدتر از آن چرا سکوت و بی تفاوتی در برابر این منکر؟ مگر در حدیث مشهوری که در بیش از ۲۰۰ کتاب اهل سنت٬آمده ذکر نشده که:«فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی:فاطمه پاره تن من است٬هرکس او را بیازارد مرا آزرده است»۲.
پس چرا او را آنچنان آزردند که به علامت اعتراض٬وصیت به اختفای تجهیز و محل دفن خویش کرد؟ کسی را یارای انکار اذیت و آزارهایی که بر دخت مظلوم پیامبر اکرم(ص) رفته است نیست.در این زمینه صدها شاهد تاریخی موجود است و طی سالیان اخیر کتابهای مستقلی در این باره نوشته شده است.۳
چرا امّت اسلام در برابر این منکر لب فرو بستند؟ چرا خواص آنان که محبّت پیامبر(ص) را به این دختِ ملکوتی خود می دانستند فریاد بر نیاوردند؟ آری٬بی تفاوتی های این چنین سرانجامش حادثه ی جانگداز عاشوراست:
فاطمیه آتشی افروختند                                                                   خیمه های کربلا را سوختند

تحریف احکام اسلامی
سوّمین منکری که پس از پیامبر(ص) بازار گرمی یافت آنکه احکام و قوانین مُسلَّم اسلامی دستخوش تغییر و تحریف شد و زیر بنای آن نه اجتهاد مطلوب که سلیقه و رأی بود! اجتهادهای فراوان در مقابل نصّ صریح قرآن و پیامبر(ص) صورت گرفت.۴در برابر این منکر نیز جهان اسلام بی تفاوت گذشت و آنها که باید نهی ازمنکر کنند٬ساکت ماندند٬چرا؟ آیا آن قدر برای برخی دنیا مهم بود که تازیانه عمَر سبب می شد که از حق لب فرو بندند؟!

هجوم به غیرتمندان
چهارمین منکر پس از پیامبر اکرم(ص)٬طرد بزرگان صحابه و مورد غضب واقع شدن آنان توسط دستگاه حکومت است.چهره های درخشانی همچون ابوذر به جرم نهی از منکر آنچنان مطرود شدند که آرامش زندگی به کلی از آنان گرفته شد.ابوذری که پیامبر در وصف او فرمود:«مااظلّت الخضراء و ما اقلّت الغبراء علی ذی لهجة أصدق من أبی ذرّ:آسمان و زمین چهره ای به صداقت ابوذر به خود ندیده است».۵ او را به جرم حق گویی تبعید کردند و حتی بدرقه ی او را هم ممنوع کردند! باز هم کسی در برابر این منکر فریاد بر نیاورد و به جز امام علی(ع) و فرزندانش و قنبر و بعضی ازخاصان صحابه٬کس دیگری به بدرقه ابوذر نیامد و ابوذر در غربت مظلومانه جان داد.

تبدیل ضد ارزش ها به ارزشپنجمین منکر،کنار گذاردن ارزشهای اسلامی بود.پیامبراکرم(ص)،ضد ارزشها و به عبارت دیگر ارزشهای جاهلی رامُلغا و ارزشهای الهی را جایگزین آنها نمود ولی متاسفانه پس از پیامبر دوباره ارزشهای جاهلی احیاشد،دوباره تبعیضات نژادی جان گرفت،دوباره بین عرب و عجم جدایی افتاد،عرب بودن امتیاز شد و عجم بودن نقطه ضعف! و متاسفانه فریادی در برابر این منکر هم برنخواست.کسی نگفت که چرا ارزشهای جاهلی آری و ارزشهای قرآنی نه !

غارت بیت المال
ششمین منکر بزرگ،غارت «بیت المال» بود.بیت المال که در حقیقت پشتوانه ی اقتصادی جامعه اسلامی بود در تیول یک یا چند خانواده قرار گرفت و همانند اموال شخصی با آن رفتار شد،حاتم بخشی های بی رویه صورت گرفت،کسانی در سایه غارت بیت المال به آلاف و اُلوف رسیدند.در برابر این منکر نیز فریادی برنخواست سهل است که کسانی که باید در برابر این منکر بزرگ اعتراض کنند خود سر در آخور این غارتگریها داشتند! و خود شریک دزد بودند و رفیق قافله!

مجموعه این بی تفاوتی ها دست به دست هم داد تا خلافت اسلامی به کلی از مسیر خود منحرف شد و سرانجام زمام امور مسلمین به دست کسانی قرار گرفت که تا دیروز در برابر اسلام صف کشیده بودند تا آنجا که در توان داشتند علیه اسلام به کار بردند.آری،معاویه و یزید بر اَریکه ی خلافتِ اسلامی تکیه زدند.آنانکه از اسلام فقط نام آن را یدک می کشیدند! و هر دو مُصمم بر اسلام زدایی بودند اما معاویه در پوشش ضخیمی از نفاق و یزید عریان و صریح به نبرد با مقدّسات دین آمد.

این بی تفاوتیها اسلام عزیز را در سراشیب قرار داد،سراشیبی که اگر فداکاریهای سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین(ع) نبود بی تردید سرانجامش سقوط بود و در آن صورت نامی از اسلام و مکتب نبود! و این سخن کاملاً حق است که پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرمود:«حسین منی و اَنا من حسین:حسین از من است و من از حسینم».چرا که بقای این مکتب حیات بخش مدیون فداکاریهای او و یاران فداکار اوست.

او از آغاز قیام الهی اش به هنگامی که می خواست از مدینه حرکت کند اعلان کرد که انگیزه ام امر به معروف و نهی از منکر است،یعنی می خواهم غیرت دینی را به نمایش گذارم و آنرا احیا کنم:«اللهم إنی احب المعروف و إکره المنکر:خدایا من معروف را دوست و منکر را ناخوش می دارم»6.و در منشور جاوید نهضتِ الهی خویش فرمود:«أریدُ آمُرَ بالمعروف و أنهی عن المنکر:من اراده کرده ام امر به معروف و نهی از منکر کنم».و به هنگامی که خروش عاشورایی بر آورد فرمود:«ألا ترونَ أن الحّق لا یُعمَلُ به و أن الباطلَ لا یَتَناهی عنه لیرغب المؤمن فی لِقاء الله محقاً،فإنی لا أری الموتِ إلّا سعادة و لا حیاة الظالمین إلا برماً:آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی آید.دراین شرایط باید مؤمن مشتاق لقای حق باشد (و با آغوش باز به استقبال شهادت رود) که من مرگ را سعادت دانسته و زندگی با ستمگران را مایه ننگ می دانم».7

و این عبرتی بزرگ از حادثه عاشوراست.پیام صریح این عبرت این است که:بی تفاوتی در برابر منکرات (منکر سیاسی،اجتماعی،اخلاقی،اقتصادی و ...) خوره ی انقلاب اسلامی است.و آنچه این انقلاب شکوهمند اسلامی،که تداوم قیام خونین عاشوراست را از خطرها بیمه می کند احیای «غیرت دینی»است.دقیقاً همان که امروز لبه تیز دشمنان و مهاجمان فرهنگی است.آنان با صدها رسانه مختلف برآنند تا فروغ غیرت دینی را خاموش کنند و با دعوت به تساهل و تسامح در اصول در پی خاموش ساختن چراغ پر فروغ دینند،ولی هرگز نخواهند توانست که نور حق را خاموش کنند.«یُریدونِ لِیُطفِئُوا نورَ اللهِ بأفواهِهم وَ اللهُ مُتِمُ نوره وَ لَو کَرهَ الکافِرون:می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند ولی خدا کامل کننده نور خویش است،اگر چه کافران را خوش نیاید».8

پی نوشت ها:
۱- سوره شوری آیه ی ۲۳ .
۲- ملحقات احقاق الحق - قاضی نورالله شوشتری .
۳- مأساة الزهراء (س) - علامه سید جعفر مرتضی – ظلامات الزهراء(س) از شیخ عبدالکریم عقیلی و ... .
۴- مرحوم علامه شرف الدین٬درکتاب النصّ و الاجتهاد حدود صد مورد از اینگونه اجتهادها که که در حقیقت تجاوز به حریم دین است را ذکر کرده است.
۵- الغدیر٬ج ۸ ص ۳۱2 و ص ۳۱3.
6- (الفتوح،ابن اعثم ج 5،ص20 - بحارالنوار،ج 44،ص 328) .
7-. تحف العقول،ص 245 .
8- سوره صف،آیه 8 .
منبع: عبرتهای عاشوراء – سیّد احمد خاتمی .

سلام حضرت عشق

عشق به خدا
از والاترین و زلال ترین حالات آدمی٬عشق به کمالِ مطلق و معبود حقیقی٬خدای متعال است.پیشوایان الهی این عشق را در بالاترین درجه اش داشتند.نحوه ی حیات و شهادتشان نیز گویای آن است.صاحبان چنین عشق هایی٬برای خود٬تَعیٌنی نمی بینند و پیوسته در انتظار لحظه رهایی ازقفس تن و زندان خاک و پیوستن به خداونداند.چنین عشقی فنای فی الله را هم در پی دارد و این فنا و جذبه٬سبب می شود که جز ذات احدی و جز رضای خالق چیزی را به حساب نیاورد و از هر چه که مانع این وصال گردد٬بگذرد.گذشتن از همه چیز برای خدا٬یکی از جلوهای همین عشق عرفانی به خداست.فدا کردن جسم برای تعالی جان،جلوه ی دیگر آن است.

سرزمین عاشقانابن عباس روایت می کند:زمانی که امام علی(ع) برای جنگ صفین حرکت می کرد٬من همراه ایشان بودم وقتی به سرزمین کربلا رسید٬با صدای بلند فرمود:ای ابن عباس! آیا اینجا را می شناسی؟ گفتم:آری.ایشان فرمود:اگرآنگونه که من می شناسم تو نیز می شناختی از آن عبور نمی کردی مگر اینکه مانند من گریه می کردی.این را گفت و آنقدر گریه کرد که سیل اشک از محاسن مبارکش بر سینه اش می ریخت و ما نیز گریستیم.2امام فرمودند:"ها هنا مصارع العشاق لم یلحق هماحق:این سرزمین عاشقان است - اینجا محل کشته شدن عاشقان است - هیچکس به اینها ملحق نمی شود.3

عشق بازی یاران
آرام آرام التهاب روز تاسوعا فروکش کرد و مهتاب شب دهم محرم ۶۱هجری محو مناجات و نماز و نجوای عاشقان اردوگاه حسینی شد.بندگان صالح خدا به نیایش و سخنان امام هدایت خود گوش فرا دادند:"...من یارانی بهتر از یاران خود نمی دانم...خداوند به همه شما از سوی من پاداش نیک عنایت فرماید.همانا گمان من این است که فردا٬روز رویارویی ما با این جماعت است٬من به همه اجازه دادم و همگان با رضا و خشنودی من بروید و حقُی از من بر شما نخواهد بود.اینک شب شما را فرا گرفته است٬آن را مرکب خود سازید و بروید...این قوم فقط در جستجوی من هستند و اگر بر من دست یابند از جستجوی دیگران دست بر می دارند.4
سخنان امام جانهای اهالی عشق را گرفت.برادران٬پسران و هر کدام از بنی هاشم سخنی گفتند و عبّاس نخستین آنان بود:«لم نفعل؟ انبقی بعدک؟ لا ارنا الله ذلک ابداْ:برای چه اینکار را انجام دهیم؟ فقط برای اینکه پس از تو زنده و باقی بمانیم؟ خداوند هرگز آن را برای ما فراهم نسازد».

امام خطاب به فرزندان عقیل فرمود:برای شما همان شهادت مسلم کافیست شما را اجازه دادم تا بروید.آنان پاسخ دادند: «... به خدا چنین نخواهیم کرد٬بلکه جان و مال و خاندان خود را فدای تو می سازیم و همراه تو جنگ می کنیم تا در جایگاه تو با تو وارد شویم...»5 .آنگاه سعد بن عبدالله حنفی گفت:« ... به خدا سوگند اگر بدانم کشته می شوم و باز زنده می شوم و سپس می سوزم و خاکسترم بر باد داده می شود و اینکار هفتاد بار بر من تکرار می شود باز دست از تو بر نمی دارم ٬تا جان در دفاع تو دهم...».زهیر بن قین گفت:«به خدا سوگند دوست می دارم که کشته شوم و سپس زنده شوم و باز کشته شوم٬و هزار بار اینچنین کشته شوم تا خدا با کشته شدن من بلا را از تو و این جوانمردان خاندانت برگرداند».
قاسم فرزند امام حسن مجتبی(ع) درحالیکه شرم تمام رخسار زیبایش را فرا گرفته بود.پرسید:«آیا من هم در شمار شهیدان هستم؟ امام حسین(ع) که می خواست اندیشه بلند و روح سرشار برادرزاده را بنمایاند پرسید:پسرم٬مرگ در نزد تو چگونه است؟ قاسم گفت؟ عموجان مرگ در کام من شیرین تر از عسل است.امام حسین(ع) فرمود:عمویت فدای تو باد٬تو نیز از شهیدان خواهی بود و آنهم پس از مرگی سخت ».6

بشارت به عاشقاناز پس شب عاشورا٬سحرگاه جمعه دهم محرم سال ۶۱هجری رسید تا امام حسین(ع) نماز صبح را به جماعت یاران عاشق خود اقامه کند.امام بعد از نماز خطاب به یارانش فرمود:«فابشروا٬فوالله لان قتلونا فانا نرد علی نبینا: همه ی شما را بشارت می دهم٬اگر همه ما شهید شویم به پیغمبر(ص) ملحق می شویم و او را خواهیم دید».و باز فرمود:«ان الله قد اذن فی قتلکم فعلیکم بالصبر:خدا به شما چند نفر اجازه شهادت داد پس شما را به صبر سفارش می کنم».7

نماز عشقدیدگان عمرو بن عبدالله الصائدی که وی را ابوثمامه می نامیدند در جستجوی خورشیدی بود که در التهاب منظومه ی حسینی می سوخت و حالا در مرکز آسمان٬وقت نماز را یاد آور می شد.او به امام نزدیک شد و با احترام گفت:فدایت شوم ای ابا عبدالله(ع) این جمعیت به ما نزدیک شده اند و به خدا سوگند من باید پیش از تو کشته شوم٬اما مایلم درحالی خدا را ملاقات کنم که با تو نماز خوانده باشم.امام فرمود :«نماز را تذکر دادی٬خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد».
زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی در برابر امام قرار گرفتند تا نماز با قامت و قیام حسین (ع) زینت یابد و امرحتمی الهی اقامه شود و چون تیری به سوی امام پرتاب می شد سعید بن عبدالله حنفی خود را در برابر آن قرار می داد تا جان پاک و زلالش را که رنگ خدا گرفته بود به چلچراغ شهادت بیاراید.8 با خاتمه نماز و گذر زمان از تعداد پاسداران حریم ولایت کاسته می شد.

ساقی عَُُشّاقعبّاس(ع) که از لبهای خشکیده زینب و زنان حرم پریشان بود و صدای العطش کودکان جانش را می آزرد٬مشک و نیزه اش را برداشت و پس ازشکستن محاصره ی فرات وارد آن شد.امواج زلال شریعه چشمها را نوازش می داد.برای لحظه ای قصد آشامیدن جرعه ای آب کرد٬اما عبّاس به اندازه ای به سیّد الشهدا عشق داشت که در وجود او ذوب شده بود.نمی توانست آب بخورد چون احساس می کرد حسین در جانش است٬من آب بخورم و او تشنه بماند.

شکوه نیایش عاشق با معشوقیادگار پیامبر(ص) وعلی (ع) افتاده در قتلگاه بی اعتنا به تیغ و زخم سر به سوی آسمان داشت و غرق در نیایش پروردگار بود:"اللهم متعالی المکان٬عظیم الجبروت٬شدیدالمحال٬غنی عن الخلائق٬عریض الکبریا٬قادر علی ما تشاء٬قریب الرحمة٬صادق الوعد٬سابغ النعمة٬حسن البلاء٬قریب اذا دعیت٬محیط بما خلقت٬قابل التوبة لمن تاب الیک٬قادر علی ما اردت٬تدرک ما طلبت٬شکور اذا شکرت ... : ...
ای پروردگار بلند مرتبه و صاحب قدرت و سلطنت بزرگ و تدبیر و عذابی شدید٬بی نیاز از خلائق و دارای کبریایی گسترده و توانایی بر هر چه خواهی٬رحمت تو نزدیک و به وعده خود عمل خواهی کرد٬نعمت تو تمام و بلایت نیکو٬چون خوانده شوی نزدیک و بر مخلوقاتت احاطه داری و توبه ی نادم را می پذیری بر هرچه اراده کنی نیرومند و بر آنچه خواهی توانایی٬چون تو را سپاس گویند پاداش نیکو دهی ...9.

پرواز عشق علیه السّلام
امام محو خدا بود و در حالیکه دیگر توانی برای حرکت نداشت به فرمان شمر بار دیگر مورد حمله قرار گرفت.زینب کبری(س) نیز در حالیکه از خیمه بیرون می آمد فریاد می زد :ای برادرم٬ای آقای من!٬ای از اهلبیت٬کاش آسمان بر زمین سقوط می کرد و ای کاش کوهها خرد و پراکنده به صحرا می ریخت .10زرعة بن شریک با شمشیر دو ضربت سهمگین بر دست چپ و شانه امام زد و سنان بن انس هم با نیزه ضربتی نواخت که بر اثر آن زینتِ دوش پیامبر(ص) بر خاک افتاد٬افتادنی که دیگر توانی برای برخاستنش نبود.سنان به خولی بن یزید اصبحی گفت سر امام را از بدن جدا کند٬اما او به لرزه افتاد و سنان خود سر امام  را از بدن جدا کرد و به او سپرد.11 بدین سان شریفترین و پاکترین بدن عالم بر خاک کربلا قرار گرفت.

پی نوشت ها :
۱- نهایة الارب ج 7 ص ۱۷۸.
2- بحار الانوار ج ۶۱ و ۴۴- امالی شیخ صدوق .
3- بحارالانوار ج ۴۵ ص ۸۰ .
4- بحارالانوار ج ۴۴ ص ۳۱۶ .
5- ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۹۳-۹۴ .
6- نفس المهموم ص ۲۳۰ .
7- بحارالانوار ج 2 و ۴۵ ص ۲۰و۸۶ .
8- لواعج الاشجان ص ۳۰۲.
9- مقرم مقتل الحسین ص ۲۸۲-۲۸۳ .
10- ابن اثیر کامل ج ۴ ص ۷۸ .   
11- نهایة الارب ج ۷ ص  ۱۹۵- ۱۹۶- انساب الاشراف ج ۳ ص ۲۰۳ و مناقب شهر آشوب ج ۴ ص ۱۱۱.
منابع: با خاندان وحی از عاشورا تا اربعین – حشمت الله قنبری همدانی .
پیامهای عاشوراء- جواد محدثی .

شگفتا از این وضع! - بخش دوّم

حسین (ع) از مستضعفان می گویدامام بلافاصله بعد از این که از تحقیر شدن میثاق رسول الله(ص) سخن می گویند،بحث محرومین را پیش می کشند که چگونه در شهرها رها شده اند.پس معلوم می شود که این بحث،از مفاد اصلی پیمان رسول الله است.

فرمود:«لا فی منزلتکم تَعملون ولا من عمل فیها تعتبون»؛نه در آن منزلت الهی که دارید،به تکلیف خود عمل می کنیدیعنی نه خودتان اهل عملید و نه از کسی که عمل می کند و اهل عمل است،حمایت می کنید.این همه احترام و حرمت را برای چه می خواهید؟ برای چه وقت می خواهید؟! کجا می خواهید خرجش کنید؟ «بالادهانِ و المصانعةِ عند الظّلمةِ تعملون».(دُهن به معنی روغن است،ادهان،روغن مالی یا همین ماست مالی کردن است که ما در زبان فارسی،به کنایه از سازشکاری و سهل انگاری می گوییم).شما همه چیز را ماست مالی می کنید.

مصانعه همان سازشکاری است.می فرماید که شما با ستمگران سازش کردید برای آنکه خودتان امنیت داشته باشید.به خاطر امنیت خود،همه ی ارزش ها را فدا کردید.جانتان و منافعتان از دین خدا نزد شما عزیزتر است.اینها همه،محرّمات الهی بود که می بایست ترک می شد و شما می بایست نهی می کردید و نکردید.

شما از بقیه ی مردم وضعتان در آخرت،بدتر است.مصیبت شما بیشتر است؛زیرا مجرای حکومت باید در دست علمای الهی باشد،حکومت باید در دست علمای دین باشد و همین عبارت سیّدالشهداء(ع) یکی از اسناد ولایت فقیه است که امام (رضوان الله علیه) به آن استناد کرده اند- «مجاری الامور و الاحکام بایدی العلماء بالله»؛یعنی مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند؛اما این مقام را از شما گرفتند و امروز حکومت در اختیار علمای نیست.«انتم المسلوبون تلک المنزله»؛می دانید چرا از شما گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند و شما علمای صالح را از قدرت،بیرون کنند؟! زیرا شما زیر پرچم حقّ،متّحد نشدید،پراکنده و متفرق شدید و در سنّت الهی،اختلاف کردید با اینکه همه چیز روشن بود.«ما سُلبتم ذلک اِلّا بتفرُّقِکم عن الحقّ بعدَ البیّنةِ الواضحه.لو صبرتم علی الاذی و تحمّلتم المئونة فی ذات الله...»؛اگر حاضر بودید که زیر شکنجه و توهین و اذیت،مقاومت کنید و در راه خدا رنج ببرید،حکومت در دست شما می بود؛اما شما حاضر نیستید رنج ببرید.

«ولکنّکم مکّنتم»؛شما در برابر بی عدالتی و ستمگران،تمکین و امور الهی و حکومت را به اینان تسلیم کردید؛حال آنکه آنان به شُبهات،عمل می کنند و طبق شهوات خود حکومت می کنند و دین را از حکومت تفکیک کرده اند.

چه چیزی اینان را بر جامعه ی اسلامی مسلّط کرده است؟! «سلّطهم علی ذلک فرارکم من الموت»؛فرار شما از مرگ،اینان را بر جامعه مسلط کرده است.شما از مرگ می ترسید.از شهادت می گریزید و همین فرار شما از کشته شدن باعث شد که آنها بر جامعه مسلط بشوند.شما به زندگی دنیایی چسبیده اید حال آنکه این زندگی از شما جدا می شود؛ولی شما نمی خواهید از آن جدا شوید؛اما بدانید که هر کس در راه خدا کشته نشود،عاقبت می میرد.آیا گمان می کنید که اگر شهید نشوید،تا ابد می مانید؟! اگر شهید نشوید،مدتی بعد باید با ذلّت بمیرید.شما دست از دنیا بر نمی دارید؛اما دنیا دست از شما بر خواهد داشت.پس تا دیر نشده،شما علمای الهی،جانتان را در خطر بیندازید،از حیثیت تان در راه دین و ارزشها مایه بگذارید و فداکاری کنید».
سیدالشهداء رو به بزرگان اسلامی می گویند:
«اَسلمتُم الضُّعفاءَ فی ایدیهم»؛شما این ضعفا،مستضعفین،فقرا و محرومین را دست بسته و کَت بسته تحویل دستگاه ظلم داده اید و تسلیم اینان کرده اید.«فمن بین مستعبَد مقهور»؛گروههایی از مردم،برده ی اینان شده اند و مثل برده های مقهور و شکست خورده،در زیر دست و پای آنان له می شوند.«و بین مستضعف علی معیشته مغلوب»؛عده ای هم مستضعف و فقیر و بیچاره اند و نان شبشان را هم نمی توانند تهیه کنند.

«یَتَقلَّبونَ فی المُلکِ بَآرائهم»؛آنها هم هرگونه می خواهند،حکومت می کنند و این محرومین بیچاره در این جامعه،بی پناهند.«فی کلّ بلدِ منهم علی منبره خطیبٌ یصقع»؛در هر شهری عدّه ای را گماشته اند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند.«فَایدیهم فیها مبسوطة و النّاسُ لهم خَوَل»؛دستشان کاملاً باز است و مردم هم زیردست و پای اینها دست بسته افتاده اند و نمی توانند از خود دفاع کنند.«لایدفعونَ یَدَ لامس»؛مردم نمی توانند دستی را که به سمتشان می آید تا به آنها زور بگوید،عقب بزنند و قدرت دفاع از خود ندارند.شما همه ی این صحنه ها را می نگرید و برنمی آشوبید که چرا فقرا و محرومین در شهرها بی پناه و گرسنه افتاده اند؟ «جبّار عنیدٍ علی الضَّعفةِ شدید»؛اینان عدّه ای آدمهای ستمگر و معاندند.صاحبان قدرتی هستند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل می کنند و به روش غیر اسلامی حکومت می کنند و متأسفانه بی چون و چرا هم اطاعت می شوند؛در حالی که نه خدا را می شناسند و نه آخرت را قبول دارند:«مُطاعٌ لایَعرفُ المُبدیٌ و المُعید فیها عجباً»؛واقعاً عجیب است.چرا من تعجّب نکنم؟ تعجّب می کنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان،صاف و پهن و رام است و حتی یک پستی و بلندی پیش پایشان نمی بینند که لااقل یک بار زمین بخورند و جامعه ی اسلامی،بی دفاع زیرگام آنان افتاده است.یک عدّه غاش و خائن،حکومت می کنند،عده ای باج بگیر ستمگر حکم می رانند «و عامل علی المؤمنین بهم غیرٌ رحیم»؛و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و مهربانی و انسانیت نبرده اند و شما باز هم ساکتید.»

امام در پایان همین منبر می گویند:
«خدایا،تو می دانی که این قیام ما،لَه لَه زدن برای سلطنت،تنافس در قدرت و گدایی دنیا و شهرت نیست؛بلکه تنها برای سر پا کردن نشانه های دین تو قیام کرده ایم.این علامت های راهنمایی و تابلوهای راه را انداخته اند و من می خواهم دوباره این تابلوها را - که راه دین را نشان می دهد - بر پا کنم.قیام من برای این است که مردم گیج و گمراه شده اند و باید آگاه شوند و باید خون مان را به صورت این خواب زده ها بپاشیم تا بیدار شوند».

در زیارت شهدای کربلا هم آمده است که «مردم اینک در حیرت و ضلالت اند و دیگر تحلیلی از اوضاع ندارند که چی به چی است و خون شما،تحلیل شفّافی از اوضاع به مردم،ارائه کرد و مردم از حیرت و ابهام خارج شدند».حسین(ع)می گوید:من می خواهم دوباره مردم بفهمند که چه خبر است؛ولو خون من ریخته شود.خدایا،من برای دوباره سر پا کردن نشانه های دین تو و اصلاح علنی در سرزمین تو قیام کرده ام.امام(ع) به «اصلاح علنی»،اشاره می کنند؛یعنی اصلاح یواشکی و قابل تحریف نه،بلکه اصلاح علنی و ظاهر،می کنیم تا بندگان مظلوم تو،امنیت پیدا کنند،مردم امنیت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بیابند و به حدود و احکام و قوانین تو و سنّت پیامبر تو در حکومت،عمل بشود که اکنون عمل نمی شود.

و خطاب به اصحاب فرمود:بعد از همه ی این حرفها اگر شما حضّار و هم پیمانان و هوادارانتان یاریمان نکنید،بدانید که این ستمگران بیش از این بر شما مسلط خواهند شد و آن قدر پیش می روند تا نور پیامبر(ص) را به کلی خاموش کنند.در هر صورت،اگر به ما نپیوندید،خدا ما را بس است(حسبنا الله و نعم الوکیل).من با شما اتمام حجت کردم؛حال آن که می دانم که نمی آیید.گفتم و می دانم که شما جهاد نخواهید کرد.

منبع: حسین (علیه السّلام) عقل سرخ – گفتگو با حسن رحیم پور(ازغدی)- مجموعه مباحث طرحی برای فردا (2).

شگفتا از این وضع! - بخش اوّل

شگفتا از این وضع! - بخش اوّل

خطبه ی امام حسین(ع) در مِنی در چند منبع شیعی آمده و در تحف العقول هم ثبت شده و کلاً نشان می دهد که سیّد الشهدا(ع) از مدتها قبل می دیدند که شیب سیاسی و اجتماعی به سمت کربلاست و عِطر عاشورا در فضا هست و از این رو افکار عمومی را از مدتها قبل آماده می کردند و اخطارهای قبلی می دادند و زمینه را می ساختند برای اتّفاقی که قرار است چند ماه بعد بیفتد.

در آن خطبه ایشان به صراحت خطاب به علما و نخبگان،روشنفکران و مفسّران قرآن،اصحاب پیامبر(ص)،تابعین مؤثر و معتبر و در جمعی نزدیک به نهصد تن از بزرگان،سخنرانی تاریخی و بسیار مهمّی کردند که نوعی محاکمه و استیضاح بزرگان جهان اسلام و اصحاب و علما و قرّاء قرآن و مفسّران اسلام بود و نه فقط یک سند سیاسی- تاریخی بلکه یک سند شرعی و عقیدتی است و به آنها فرمودند اتّفاقاتی که دارد می افتد،چیزهایی نیست که از چشم شما پنهان مانده باشد؛چرا سکوت می کنید؟ شما حقّ ندارید بی تفاوت باشید؛زیرا اکنون،یا من کلمه ی حقّ را می گویم که باید به من ملحق شوید و یا شعار باطل می دهم که باید مرا متقاعد کنید.در هر صورت،سخنان مرا باید بشنوید و اگر ما را سزاوار حقّ حاکمیت و حقّ مقاومت و حقّ انقلاب و شورش در برابر اینان می دانید،بروید و مردم شهرهایتان را برای مبارزه،بسیج و به سمت ما فراخوان کنید تا به ما ملحق شوند.

همه ی اینها نشان می دهد که سیّدالشهدا(ع) قیام را از مدتها قبل از عاشورا،آغاز کرده بود.فرمود:«من می ترسم که اگر دیر بجنبید،اسلام بیش از این کهنه شود و ارزش ها مُندرس گردد و از رواج بیفتد و همه ی آن شعارها و عظمت ها و اصولی که به خاطر آنها سالها قیام شد و شهید دادیم و مبارزات وسیعی صورت گرفت،همه،بیات شود و اصلاح امور،دیر بشود.می دانیم که گاهی یک اقدام اگر به موقع،انجام بشود،مؤثر است اما اگر پس از موقع و دیر هنگام انجام گردد،حتی اگر ده برابر،انرژی بگذارید،دیگر تأثیری ندارد؛چنان که نهضت انتقامی توّابین و نمونه های دیگر بعد از ماجرای کربلا،تأثیری در سرنوشت مسلمین نگذاشت.

یعنی کوفیان توبه کردند که چرا در همراهی با سیّدالشّهدا(ع) کوتاهی یا حتی خیانت کرده بودند و نهضت توّابین در کوفه برای جبران عاشورا پا گرفت و هزاران تن هم کشته شدند؛ولی دیگر این خونها فایده ای نداشت؛حال آن که همانان اگر دو سال - سه سال قبل یا در عاشورا حاضر بوده و همان جا شهید می شدند،بسیار مؤثر بود و شاید سرنوشت جهان اسلام تغییر می کرد.پس از عاشورا،همه ی قیامهای متعدد اما نابهنگامی که در انتقام فاجعه ی عاشورا انجام گرفت،همه بی ثمر بود و ذکر برخی از آنان حتی در تاریخ هم نمانده است.

این تجربه نشان می دهد که «درست بودنِ عمل »،کافی نیست؛بلکه «بهنگام بودن» آن نیز لازم است و عمل صحیح،در زمان خودش باید انجام بشود.این موضوع بسیار مهمّی در همه ی مبارزات اجتماعی،فرهنگی و سیاسی و تربیتی است و همه جا صدق می کند.عمل صحیح،قبل از وقت هم نباید باشد؛چون میوه ی نارسیده را نباید چید،بعد از وقتش هم دیر خواهد بود.

استدلال امام حسین(ع) هم همین بود که من می ترسم که عقاید و ارزش ها کهنه شود؛این زخم،کهنه شود و اصول کم کم از سکه بیفتد و گوش ها نشنوند و به تدریج همه،گوش ها را به روی حرف حساب ببندند و به روی حرف های ناحساب،باز کنند و این اتّفاقی بود که بعدها افتاد.امام فرمودند:خیانتی که روحانیون یهود و مسیح به توحید و عدالت - که شعار همه انبیا(ع) بوده - کردند،همان خیانت را شماها نسبت به اسلام دوباره مرتکب نشوید.

فرمود:خداوند مگر در خصوص احبار نگفت:«لَولا یَنهاهُمُ الرّبانیون»؛یعنی چرا مردان خدا وقتی فساد و بی عدالتی را در جامعه می دیدند،وقتی تبعیض و دروغ و خیانت را می دیدند،سکوت کردند و اعتراض نکردند؟ گفته ی سیدالشّهدا(ع) به این معناست که این آیات،منحصر به روحانیون یهودی و مسیحی نیست؛شما علمای اسلام نیز مخاصب همین آیات هستید.زیرا شما بر سر اسلام همان بلایی را می آورید که آنها بر سر ادیان الهی پیشین آوردند و با این سکوتتان و کوتاهی در همکاری با من ،اسلام را ضایع می کنید.

شما می ترسید و به ظلمی که پیش چشم شما اتّفاق می افتد،تنها نگاه می کنید و نهی نمی کنید؛زیرا به دنبال نام و نان و موقعیت هستید و می خواهید به هر قیمت زنده بمانید یا می ترسید که با شما برخورد کنند.این سازش،یا رغبةً و یا رهبةً صورت می گیرد.فرمود:از خدا بترسید،از مردم نترسید،از صاحبان قدرت نترسید.آیات قرآن را هم بر آنان خواندند.و عرض شد که در این سخنرانی،حضرت فرمودند که دعوت به اسلام باید همراه با «ردّ مظالم» باشد.ردّ مظالم به معنی عقب زدن ستم ها و جبران بی عدالتی هاست.همچنین فرمود که دعوت به اسلام باید توأم با «مخالفة الظّالم» باشد؛یعنی درگیر شدن با ستمگر هم لازم است و صرفاً نباید کلی گویی کنید که ما با ظلم مخالفیم؛بلکه باید ظالم را پیدا کنید و یقه اش را بگیرید.این فرمایش حضرت سیّدالشّهدا(ع) در خطبه منی است.چون همه ی بزرگان اصحاب می گفتند:آقا،ما به طور کلی قبول داریم،صحیح می فرمایید،ما فرموده های شما را قبول داریم.در کلّ،درست است! اما سیّدالشّهدا(ع) می فرمود که این «به طور کل»،فایده ای ندارد و باید به طور جزء و مشخص،درگیر بشوید.کلی گویی و تکرار واضحات،کافی نیست.باید درگیر شوید.دیگر با سخنرانی نمی شود و کلّی بافی،کافی نیست.

جالب است که حضرت از مواردِ اصلی امر به معروف ونهی از منکر که جزء فلسفه ی قیام عاشوراست،«قسمةُ الفیء و الغنائم» را ذکر می کنند که همان توزیع عادلانه ی ثروت های عمومی و بیت المال و نیز گرفتن مال از اغنیا و ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا و محرومین و کاهش فاصله های طبقاتی است.

سیدالشهدا(ع) می گویند:«اینها تکلیف شرعی شما بود و کوتاهی کردید و من برای همین حقوق و حدود ضایع شده،قیام می کنم.شماها در جامعه احترام دارید و این احترام شما هم ناشی از عملکرد خودتان نیست؛بلکه به خاطر پیامبر(ص) و به احترام دین و انتساب شما به دین و به خداست.مردم جلوی پایتان بلند می شوند و شما را بر خود ترجیح می دهند:«یؤثرکم من افضل لکم علیه و لا یَد لکم عنده»؛کسانی که هیچ خدمتی به ایشان نکرده اید و هیچ فضیلتی هم برایشان ندارید،باز شما را بر خود مقدم می دانند و می گویند:شما جلوتر بفرمایید.این احترام و اعتبار را از کجا آورده اید؟ از دین.ولی کجا خرجش می کنید؟ در راه خودتان خرج می کنید.

این اعتبار اجتماعی را خرج دین نمی کنید.مثل حاکمان و شاهان،با دبدبه و کبکبه رفت و آمد می کنید و به تکلیف شرعی خود عمل نمی کنید.آیا می دانید که همه ی این اعتبار و احترامی که در جامعه دارید ،بدان خاطر بوده است که مردم از شما توقع دارندکه به حقّ خدا قیام کنید؟! اما چنین نکردید و در بیشتر حقوق خدا کوتاهی کرده و به تکلیفتان عمل نکردید:«عن اکثر حقِّه تقصُرون».

سپس فرمود:«امّا حقّ الضعفا فضیَّعتُم و امّا حقُّکم بزعمکم فطَلَبتم»؛حقّ ضعفا را ضایع کردید و پیش چشم شما،مستضعفین و فقرا و محرومین پامال شدند و شما برنیاشفتید؛اما درباره ی حقوق و منافع خودتان مجامله نکردید و همه ی آن را مطالبه کردید.هر جا سخن از منافع خودتان است،محکم می ایستید و هر جا سخن از حقوق محرومین و ضعفاست،کوتاه می آیید.

امام حسین(ع)به اصحاب پیامبر فرمود:«فلا مالاً بذلتموه»؛نه مالی در راه دین،بذل کردید و نه در راه خدا و انقلاب و جهاد عدالت،انفاق کردید.«و لا نفساً خاطرتم لِلّذی خلقها و لاعشیرةً عادیتموها فی ذات الله»؛نه حتی جانتان را یک بار هم در راه خالق این جان،به خطر انداختید؛یک سیلی برای دین نخوردید و نه به خاطر خدا با قوم و خویشهایتان که فاسد بودند،در افتادید.

همه ی این کوتاهی ها را کردید؛اما با وجود این،آرزوی بهشت الهی و همنشینی پیامبر(ص) در آخرت را هم دارید! «انتم تَتَمَنّوُن علی الله جَنَّتَه و مجاورة رسوله»؛می خواهید در بهشت،همنشین پیامبران و انبیا هم باشید در حالی که من منتظر انقام الهی برای شما هستم.حال که نه شما خود،اهل اقدام هستید و نه وقتی ما اقدام می کنیم،حاضرید از ما طرفداری و حتی یک دفاع خشک و خالی کنید،چگونه امید بهشت دارید؟!».

فرمود:«شما،مردان الهی و مجاهد را اکرام نمی کنید.شما که به نام خدا و به خاطر خدا در میان مردم محترمید و مردم به احترام پیامبر به شما احترام می گذارند،چرا در راه پیامبر(ص)،فداکاری نمی کنید؟ «قد ترون عهودَ الله منقوضَه فلا تَفزَعون»؛می بینید که پیمانهای الهی همه نقض شده و زیر پا انداخته شده و فریاد نمی زنید.«امّا اَنتم لبعض ذِمَم آبائکم تَفزعون»؛امّا همین که به یکی از پیمانهای پدران خودتان ذره ای جسارت می شود،فریاد می زنید.میثاق رسول الله(ص) در این جامعه،تحقیر شده و کورها،لالها،زمین گیرها،بیچاره ها و محرومین در شهرها رها شده اند و کسی به فکر محرومین و بیچاره ها نیست.کسی به اینان رحم نمی کند».

حسین (علیه السّلام) عقل سرخ – گفتگو با حسن رحیم پور(ازغدی) - مجموعه مباحث طرحی برای فردا (2).

شگفتا از این وضع! - بخش دوّم

هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد

شناخت جایگاه هر کار و هر سخن
امام حسین(ع):«لا تَتکلّمَنّ فیما لا یَعنیکَ! فإنّی أخافُ عَلَیکَ الوزرَ،و لا َتکلّمَنّ فیما یَعنیکَ حتّی تَری لِلکلام مَوضِعاً؛فَرُبّ مُتکلّم قَد تکَلّمَ بالحقّ فَعِیبَ...».1

«درباره ی آنچه به تو مربوط نمی شود سخن مگو،که بیم آن است که مرتکب گناه شوی،و درباره ی آنچه به تو مربوط می شود نیز سخن مگو،تا آنگاه که جایی برای سخن گفتن ببینی،که چه بسیار سخنگویی که به حق سخن گفته و گرفتار عیبجویی دیگران شده است...».

سخن و گفتار،گرچه از مقوله ی رفتار و اعمال انسانی است،که با عضو زبان انجام می گیرد،لیکن به خاطر اهمیت عمل زبان،و تأثیرگذاری و تحریکی که در گفتار وجود دارد،به گونه ای که بیشتر کارها با تشویق زبانی و تحریک کلامی انجام می شود،امام بزرگ حضرت حسین(ع) بر موضع شناسی در کلام تأکید فرمود؛زیرا که رعایت نکردن موضع ر گفتار،چه بسیار جامعه و افراد فراوانی را به رفتار های ناهنجار و ناستوده بر می انگیزد،بویژه اگر گوینده و سخنران ماهر و خوش بیان باشد.از این رو بر موضع شناسی در کلام پای فشردند.

گاهی نسنجیده گفتن و جایگاه سخن را بررسی نکردن،از تأثیر کلام می کاهد،و نتیجه ای که انسان می خواهد به دست نمی آید.و گاهی نیز به عکس مقصود نتیجه می دهد.و اینها زیان و خسارت است؛چون انسان برای رسیدن به هدفی و کاری گفتگویی را آغاز می کند،و در اثر نسنجیدگی نتیجه ی مطلوب را به دست نمی آورد و با پاسخ منفی روبرو می گردد.

موضوع مهم دیگری که در هر کلام و گفتار ممکن است باشد،و در نسنجیده گویی بیشتر راه می یابد،این است که در موارد بسیاری رعایت نگردن جایگاه کلام،موجب گناه و نافرمانی خداوند،و آزار انسانها می شود.بسیاری از گفتارها که از سر بی توجّهی گفته می شود،مایه دل شکستن و رنجش دیگران می شود،و این کار با تعالیم اسلامی ناسازگار است.

برای نمونه،زبان به راهنمایی کسی می گشایند،و جای مناسب آن را بررسی نمی کنند،و در دید جمع و میان مردم این کار را انجام می دهند،و این موجب نفی شخصیت دیگران می گردد،و توهین به اشخاص و نادیده گرفتن شخصیت آنان کاری غیر اسلامی و ناانسانی است،افزون بر اینکه تأثیر خوبی نیز ندارد،و چِندِش و نفرت به بار می آورد.

بنابراین چنانکه امام فرمود:سخنی به حق بر زبان می آورد،لیکن نکوهش می شود؛چون جای مناسب آن را رعایت نکرده است.

گاهی نیز در جلسات گفتگوهایی انجام می شود،که به انسان مربوط نیست،در آن زمینه اطلاعات کافی هم وجود ندارد،در این گونه موارد لب به سخن گشودن،و وارد گفتگو شدن،جز نکوهش و سرزنش دیگران ره آوردی ندارد.

امام صادق(ع) می فرمایند:«از من سخنی بشنوید که برای شما از اسبان گرانبها نیکوتر باشد:هیچ یک از شما نباید درباره ی چیزی سخن گوید که به او ارتباطی ندارد.همچنین درباره ی آنچه به او مربوط می شود نیز باید کمترین سخن را بگوید،مگر هنگامی که جایی مناسب برای سخن بیابد.بسا سخنگوی در غیر مورد لازم که با سخن گفتن در حق خود جنایت کرده است.نیز مبادا که هیچ یک از شما با «اَبله» یا «فرزانه» به مجادله برخیزد؛چه هر کس که با شخص فرزانه به مجادله برخیزد از او دور می شود،و مجادله با اَبله سبب شکست خوردن است...».2

«جدال» و «مجادله» ستیزه گری و دشمنی کردن است،و اگر در گفتمانها صورت گیرد،گفتگوهای ستیزه گرانه و پرخاشگرایانه است،که هیچ حقیقتی را روشن نمی سازد،و چنان است که امام صادق(ع)فرمود.

باید در همه ی کارها خردمندانه گام نهاد،و بویژه در گفتار بسیار سنجیده و عاقلانه دهان گشود.

به امام علی(ع) گفتند:عاقل را برای ما توصیف کن!
گفت:«عاقل کسی است که هر چیز را در جای خود قرار دهد.سپس گفتند:جاهل را برای ما توصیف کن!گفت:این کار را کردم».3

«یعنی از توصیف «عاقل»،وصف «جاهل» نیز دانسته گشت.اگر انسان «عاقل» و خردمند «کسی است که هر چیز را در جای خود قرار دهد»...و در شرایط گوناگون و با کسان گوناگون،بنابر حکم خِرَد،به تناسب لازم رفتار کند،انسان «جاهل» و بی خرد «کسی است که هر چیز را در جای خود قرار ندهد»...و در شرایط گوناگون و با کسان گوناگون – از روی نادانی و بی خردی - بی تناسب لازم،رفتار کند».4

پی نوشت ها
1- بحار الأنوار 78/127؛الحیاة 1/278.
2- امالی شیخ طوسی 1/228 و 229.
3- نهج البلاغه /1191،حکمت 235.
4- الحیاة 1/276.
منبع : گزیده ای از : سخنان امام حسین(علیه السّلام) -1- محمّد حکیمی .

حالا زینب،تماماً حسین شده است ...

خودت رامهیا کن زینب که حادثه دارد به اوج  خودش نزدیک می شود.اکنون هنگامه ی وداع فرا رسیده است.
اینگونه قدم برداشتن حسین و اینسان پیش آمدن او،خبر از فراقی عظیم می دهد.خودت رامهیا کن زینب که لحظه وداع فرا می رسد.
همه تحمل ها که تاکنون کرده ای،تمرین بوده است.همه ی مقاومت ها،مقدمه بوده است و همه تاب ها و توان ها،تدارک این لحظه عظیم امتحان!
... وقتی روح از تن پیامبر،مفارقت کرد و جای خالی نفس های او رخ نشان داد،تو صیحه زدی،زار زار گریه کردی و خودت را به آغوش حسین انداختی و با نفس های او آرام گرفتی.شش ساله بودی که مزه ی مصیبت را می چشیدی و طعم تسلی را تجربه می کرد.مادر از میان در و دیوار فریاد کشید که "فضه مرا دریاب!".
حسین اگر نبود و تو را درآغوش نمی گرفت و چشمهای اشکبار تو را به سینه اش نمی گذاشت.تو قالب تهی می کردی از دیدن این فاجعه ی هول انگیز.
... وداع با حسین وداع با رسول الله است .وداع با علی مرتضی است.وداع با صدیقه کبری است.وداع با حسن مجتبی است.
آنچه اکنون تو باید با آن وداع کنی،حسین نیست.تجلی تمامی تعلق هاست.همه سختی هاست.لنگر کشتی وجود در همه ی طوفان ها و بلاهاست.
انگار که از ازل تاکنون هیچ مصیبتی نبوده است.چرا که حسین بوده است و حسین کافی است تا همه ی خلأها و کاستی ها را پر کند.
امّا اکنون این حسین است که آرام آرام به تو نزدیک می شود و با هر قدم فرسنگ ها با تو فاصله می گیرد.خدا کند که او فقط سراغی از پیراهن کهنه نگیرد.پیراهنی که زیر لباس رزمش بپوشد تا دشمن که بنای غارت دارد،آن را به خاطر کهنگی اش جابگذارد.
پیراهنی که مادرت فاطمه به تو امانت داده است و گفته است که هرگاه حسین آن را از تو طلب کند،حضور مادی اش در این جهان،ساعتی بیش دوام نمی آورد و رَخت به دار بقا می برد.
اگر از تو پیراهن خواست،پیراهنی دیگر برای او ببر.این پیراهن را که رمز رفتن دارد و بوی شهادت در او پیچیده است،پیش خودت نگه دار.
البته او کسی نیست که پیراهن را باز نشناسد.یعقوب،شاگرد کوچک دبستان او بوده است.ممکن است بگوید:"این پیراهن،عزّت و شهادت نیست.تنگی می کند برای آن مقصود بزرگ.برو و آن پیراهن امانت و شهادت را بیاور،عزیز برادر".
به هرحال آنچه باید و مقدر است محقق می شود،امّا همین قدر طولانی شدن زمان،همین رد و بدل شدن یکی - دو نگاه بیشتر،همین دو کلام گفت وگوی افزونتر،غنیمت است.
این زمان دیگر تکرار پذیر نیست.
این لحظه ها،لحظاتی نیست که باز هم به دست بیاید.
همین یک نگاه،به همه دنیا می ارزد.
دنیا نباشد آن زمانی که تو نیستی حسین!
پیراهن را که می آوری،آن را پاره تر می کند که کهنه تر بنماید.بندهای دل توست انگار که پاره تر می شود و داغ های تو که تازه تر.
مگر دشمن چقدر بی رحم است که ممکن است چشم طمع ازاین لباس کهنه هم برندارد؟!
... از خیمه بیرون می زنی و به خیمه ای خلوت و خالی پناه می بری تا بتوانی بغضت را بی مهابا رها کنی و به آسمان ابری چشم مجال باریدن دهی.
نمی فهمی که زمان چگونه می گذرد و تو کی از هوش می روی و نمی فهمی که چقدر از زمان در بیهوشی تو سپری می شود.
احساس می کنی که سر بر زانوی خدا گذاشته ای و با این حس،باورت می شود که رخت از این جهان بربسته ای و به دیدار خدا شتافته ای.حتی وقتی رشحات آب را بر گونه ات احساس می کنی ،گمان می کنی که این قطرات کوثر است که به پیشواز چهره ی تو آمده است.
با حسی آمیخته از بیم و امید،چشمهایت را باز می کنی و حسین را می بینی که سرت را به روی زانو گرفته است و با اشکهایش گونه های تو را طراوت می بخشد.
یک لحظه آرزو می کنی که کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه ی عمر همه ی کائنات،دوام بیاورد.
حاضر نیستی هیچ بهشتی را با زانوی حسین،عوض کنی و حتی هیچ کوثری را جای سرچشمه ی چشم حسین بگیری.
حسین هم این را خوب می داند و چه بسا از تو به این آغوش ،مشتاق تر است،یا محتاج تر!
این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را باحسین در این خلوت قرار دهد و همه ی چشمها را از این وداع آتشناک،بپوشاند.
هیچ کس تا ابد،جز خودِ خدا نمی داند که میان تو و حسین در این لحظات چه می گذرد.حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بال های خویش در هُرم این  وداع به شما نزدیک نمی شوند.
هیچ کس نمی تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه می کند؟ هیچ کس نمی تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه می ریزد؟
هیچ کس نمی تواند بفهمد که لبهای حسین بر پیشانی تو چگونه تقدیر را رقم می زند.
فقط آنچه دیگران ممکن است ببینند یا بفهمند این است که زینبی،دیگر از خیمه بیرون می آید.
زینبی که دیگر تماماً حسین شده است.
... و مگر پیش از این،غیر از این بوده است؟!
منبع:آفتاب در حجاب - پرتو نهم - صفحات 85 الی 93- سیّدمهدی شجاعی.

نهضت همیشه پیروز

برترین مصداق نهضتی که در ظاهر شکست خورد و عالمی را عزّت بخشید،نهضت حسین(ع)است.آن حضرت خود و نهضتش را نهضتی پیروز معرفی کرده است زیرا آنجا که عزّت است،و انسان عزیز شکست ناپذیر است.حسین(ع) در نامه ای چنین نوشت:
"بسم الله الرحمن الرحیم،من الحسین بن علی بن أبی طالب إلی بنی هاشم؛أمّا بعد فإنّه لَحِقَ بی منکمُ استُشهدَ وَ مَن تَخَلَّفَ لم یَبلُغَ مَبلَغَ الفَتح وَ السَّلامُ:به نام خداوند بخشنده مهربان،از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم؛پس از حمد خدا و درود بر پیامبرش،بدانید هر که به من بپیوندد به شهادت رسد و هر که روی گرداند،به هیچ پیروزی دست نیابد."

شکست ظاهری حسین(ع) یک پیروزی قطعی بود زیرا او عزیز بود و شکست ناپذیر؛و راه عزّت را گشود که این عین پیروزی است.امام خمینی (ره) در این باره می فرماید:
"سید الشهدا،سلام الله علیه،از یزید شکست خورد،همه را کشتند،لکن همچو شکستی به رژیم معاویه دادکه تا ابد دفنشان کرد".1 "سیّدالشهدا هم شکست خورد در کربلا،امّا شکست نبود این،کشته شد و زنده کرد یک عالمی را".2 برای انسان که به عزّت حق عزیز می شود و برای نهضتی که برای والایی کلمه حق به پا می شود،شکستی متصور نیست.

"امام حسین (ع)به دنبال اعتلای کلمه حق حرکت کرد،و در این هدف پیروز شد.یزید در صدد خاموش کردن نور حق بود،ریشه اش سوخت.لذا حسین(ع) معرکه را برد و یزید باخت.حسین(ع) هرگز شکست نخورد و پیوسته با قدی راست،هدف خود را اعلام کرد،و بر آن ایستادگی ورزید و در نتیجه هدف خود را به دست آورد و لشکریان نور بر سپاه ظلمت پیروز گشتند.اساساً واقعه کربلا نشان دهنده این حقیقت است که پیوسته حق سربلند است و باطل منکوب و سر افکنده.

سیّدقطب - مفسر مقتدر معاصر - در ذیل آیه"إنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الحَیَاطِ الدُّنیَا"3 برای اثبات پیروزی حق بر باطل و نصرت الهی که پیوسنه شامل حال مؤمنان است،به کربلا می رود و روز عاشورا را شاهد می آورد.می گوید:"در آن مصاف که از یک طرف عظمت زا و از طرف دیگر فجیعت زا می نمود،حسین(ع) با یک دنیا بزرگواری و رشادت به شهادت رسید،ولی آیا این شهادت نصرت بود یا هزیمت؟ البته در صورت ظاهر و معیارهای کوچک هزیمت می شود،ولی در حقیقتِ خالص و با معیارهای بزرگ،صرفاً نصرت و پیروزی جلوه می کند.

هیچ شهیدی در پهنای زمین نیست که این اندازه دلها برای او بتپد و لبریز از دوستی و ولای نسبت به او بوده باشد؛همانند حسین(ع) که شیعه و غیرشیعه،مسلمان و غیر مسلمان نسبت به او ارادت ورزیده و دلها را به سوی او روان ساخته اند.

بسا شهیدانی بوده اند که اگر هزاران سال عمر می کردند،آنگونه که با شهادت خود،عقیده و دعوت خود را رواج دادند،نمی توانستند رواج دهند؛و مفاهیم بزرگی را در جامعه جایگزین سازند،و هزاران افراد را به سوی کارهای بزرگ بسیج دارند.

تأثیر شگرف خطبه ای که آنان با خون نوشتند،در هیچ خطبه ی دیگری نمی توان یافت،آنگونه که نسل به نسل تأثیرگذار باشد و در تاریخ بشریّت گامهای بلندی بردارد" ...4

پیروزی در همان استشهاد است که عالمی را دگرگون می سازد و جامعه ای که فرسوده گردیده از نو می سازد.هدف بزرگ است،هدف روشن شدن حق است،هدف رسوا ساختن باطل است ...

امام حسین(ع) در این هدف بزرگ به پیروزی رسید و باطل را منکوب ساخت." 5حسین(ع) در روز عاشورا در برابر خیل سپاه عمر سعد پس از اتمام حجّت و بیان حقایقی چند،شکست ناپذیری خود و نهضتش را اعلام کرد و خطاب به سپاه "عمر سعد" و همه مردمان در پهنه تاریخ فرمود:
فَإن نَهزم فَهَزّامُونَ قُدماً                                                               وَ إن نُغلَب فَغَیرُ مُغَلّبینا 6 

اگر پیروز شویم،در گذشته نیز چنین شده است و بسیاری [بر باطل و ستمگران]پیروز شده اند و اگر شکست بخوریم [و کشته شویم]،شکست نخورده ایم که ما را شکستی نیست.                                     

پی نوشت ها :
1- امام روح الله الخمیننی،صحیفه نور،مجموعه رهنمود های امام خمینی،چاپ اوّل،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1361-1371ش.ج8،ص47.
2- همان،ج12،ص119.
3- قرآن،سوره غافر آیه 40(هر آینه ما فرستادگان خود و آنان را که ایمان آورده اند در زندگی این جهان یاری می کنیم).
4- سیّد قطب،فی ظلال القرآن،الطبعة الخامسة عشرة،دارالشروق،بیروت،1408ق،ج5،ص3086.
5- محمد جواد صاحبی،مقتل الشمس،چاپ سوم،مؤسسه انتشارات هجرت،1375ش،مقدمه محمد هادی معرفت،صص"و"و"ز".
6- أبو الحسن علی بن الحسین المسعودی،اثبات الوصیّة للامام علی بن أبی طالب(ع)،المکتبة المرتضویة،النجف،ص142["مُنغَلَبِینَا" آمده است]؛أبو المؤیّد الموفق بن احمد الحنفی اخطب خوارزم(الخوارزمی)،مقتل الحسین،تحقیق و تعلیق محمد السماوی،مکتبة المفید،قم،ج2،ص7 [در مصرع دوم"مُهَزَّمِینَا آمده است]؛رضی الدین أبوالقاسم علی بن موسی ابن طاووس،اللهوف علی قتلی الطفوف(آهی سوزان بر مزار شهیدان)،ترجمه سیّد احمد فهری زنجانی،انتشارات جهان،تهران،ص 98.
منبع : نهضت حسینی و عزت حسینی- مصطفی دلشاد تهرانی .

نشانه های دیدگاه مسیحیت پیرامون قیام امام حسین(ع)

قیام عاشوراء و تحلیل های متفاوت
در ارزیابی قیام عاشورا برخی اساساً منکر وجود صبغه ی سیاسی آن واقعه گردیده اند و این تحلیل را تا آنجا پیش برده اند که اصولاً دخالت در چنین اموری را در شأن انبباء و اولیاء(ع) که برای هدایت خلق آمده اند،ندانسته اند.

برخی نیز اهدافی در مرتبه ی دوّم و سوّم اولویت را جزء علل و انگیزه های اصلی قیام ذکر کرده اند.بعضی هم نتوانسته اند میان سیاسی بودن حرکت،به انگیزه ی به دست گرفتن حکومت و آگاهی حضرت از فرجام کار ارتباط برقرار کنند و راه انکار آگاهی کامل حضرت به سرنوشت – که جز شهادت نیست – را در پیش گرفته اند و به همین دلیل عده ای از اهل فضل،این قیام را حرکتی اسرار آمیز دانسته اند که نمی توان بر اساس ملاک های جاری در فقه تفسیری از آن کرد.

عناصر مهم در تبیین قیام عاشوراءآنچه امام حسین(ع) بر آن تأکید ورزید و در عمل نیز به وضوح نشان داد،فراتر از تحلیل های انجام شده بود.چه قیام آن حضرت در حوزه ی فقه و استنباط و چه در حیطه ی مسائل اجتماعی و حکومتی،ساختار تحلیلی فقهی و اجتماعی بر عناصر مهم ذیل مبتنی بود:
1- حرکت امام کاملاً سیاسی و حساب شده و در جهت برپایی حکومت اسلامی و به عنوان ادای تکلیف بود.
2- آگاهی امام به شهادت و فرجام کار مانع از این حرکت نبود.
3- مصالح عالی و مهم اسلامی در هیچ شرایطی نادیده گرفته نمی شود و عُسر و حرج و ضرر،موجب اسقاط تکلیف نمی گردد و پذیرش خسارات جانی و مالی برای مسایل حیاتی دینی یک تکلیف شرعی به حساب می آید.
4-این قیام و اقدام حضرت قابل تأسی برای همه ی مسلمانان است.

یک مقایسه ی تاریخی – مذهبیبا بررسی دیدگاه های امام خمینی (ره)،در موضع فقیهی بزرگ و مرجع تقلید و رهبر جامعه اسلامی،سایر دیدگاه ها ی فقهی،مورد تأمل و قابل نقد و ازیابی است،چرا که تلاش امام برای تشکیل حکومت اسلامی و فهم این حکمت و درک علل نهضت،دور از توان ما نخواهد بود.

همچنین امام با اقدامی انتخابی و به تشخیص خویش،راه مذکور را که کاملاً سیاسی بود برگزید و شرعاً خود را مکلف به آن دانست،چرا که مصالحه و سازش با دشمن را بر خلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامی می دانست.

آگاهی امام از سرنوشت مبارزه منافاتی با تلاش های حضرت برای محو ظلم و استقرار عدالت ندارد و قیام حضرت تکلیفی مختص آن وجود مبارک نبود بلکه حجتی شرعی و اُسوه ای عملی برای تمامی دوره هاست.در تعارض مصلحت فرد با مصالح جامعه اسلامی تقدم با جامعه است و امام به ادای تکلیف فکر می کرد نه کمی و زیادی نیرو و پیروزی یا شکست ولی در هر حال خود را پیروز می دانست.1

حسین(ع) بر صلیب تحریفات دیدگاه مسیحیتیکی از خاورشناسان به نام"ش ویر لود"وقتی بعضی متون مرثیه و تعزیه را مورد ارزیابی قرار داد،برداشت خویش را از مضامین این سوگ نامه ها چنین ترسیم کرد:"...اگر امام حسین(ع) شکست خورد یا شهید شد،برای این بود که با میل و رغبت،خود را فدا نمود تا شیعیان هم دراین دنیا و هم در دنیای دیگر نجات یابند و از روز ازل مشیتش چنین بر صفحه تقدیر رقم خورده بود.بنابراین حسین(ع) یک جنگجوی شجاع نیست بلکه شهیدی است که خود را فدای خویشاوندان،خاندان و معتقدین خود کرد تا آنها بتوانند تا ابد خوشبخت باشند.به همین دلیل هر سال در ابتدای ماه قمری–محرّم-شیعیان از روزهای کربلا یاد می کنند و تظاهرات مختلفی با شدت انجام می گیرد".2

موقعی که نمایش های تعزیه در شهر آوینیون فرانسه برگزار شد،روزنامه ی فیگارو در شماره ۱۹ ژوئیه۱۹۹۱میلادی درباره ی متون سوگ نامه ها نوشت:تعزیه از نمایش های قرون وسطای مسیحیان الهام گرفته است.

روزنامه مرلی یونال در ۲۲ زوئیه ۱۹۹۱ یادآور شد:تعزیه یک نمایش تئاتری نیست بلکه قبل از هر چیز صحنه ای از آیین های مذهبی و یادواره قتل حسین(ع) است.این امام نوعی مسیح برای شیعیان است.3

شهید آیت الله مطهری ضمن ابراز نگرانی از این برداشت  ها و تحریفات درباره ی حادثه کربلا می گوید:"...این خبر و متن مسیحیت است که عیسی به دار رفت تا کفاره ی گناهان امّت باشد،یعنی – مسیحیان-گناهان خودشان را به حساب عیسی می گذارند،...ما هم گفتیم حسین یک شرکت بیمه تأسیس کرد،بیمه ی گناه،گفت شما را از گناه بیمه کردم،در عوض چه بگیرم؟ اشک شما.برای من اشک بریزد،من در عوض،گناهان شما را جبران می کنم.ابن زیاد باشید،هرچه می توانید بد باشد که من بیمه ی شما هستم".4

شهید آیت الله دستغیب در این باره گفته است:"نادانی شبهه القا کرده و آنرا به شعر درآورده و در کتابش نوشته است:کشته شدن حسین برای شفاعت گناه کاران از امّت جدش می باشد.آخر به کدام دلیل این حرف را می زنی"که سر دادی شفاعت را خریدی"،به عین مانند حرف نصارا که درباره عیسی می گویند،حضرت مسیح را به دار زدند و کشته شد،در همان وقت به جهنم رفت و سه شبانه روز در آتش ماند(!)تا پیروانش به دوزخ نروند".5

شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد می نویسد:"گاهی هم هدف بزرگ و جهانی حسین بن علی را از نهضت تا آنجا دچار تحریف می سازند که آن سلاله ی نبوت و یارانش را فدایی امّت گنه کار معرفی می نمایند و مقصد اصلی آن بزرگوار را تنها شفاعت افراد آلوده و گناه کار در قیامت می دانند! آیا این کشنده نیست که حادثه خونین نینوا و هدف آسمانی و انسانی سالار شهیدان که با دست حکومت یزید دچار تحریف نگردید،به وسیله جمعی از دوستان آن حضرت این گونه دچار دگرگونی و تحریف گردد؟".6

مرحوم دکتر محمد ابراهیم آیتی نیز می گوید:"رهبر این قیام که امام باشد،معصوم بود و از هر گناهی در تمامی عمر بر کنار.اصحاب امام هم در عبادت،تقوا و دینداری برگزیدگان زمان خود بودند.آیا اینان چنانکه بسیاری از مردم گمان کرده اند به مقام شهادت رسیدند تا سنگری برای گنه کاران امت باشند؟ این توجیه و طرز تفکر،درست نقطه ی مقابل هدف واقعی امام در این نهضت است.یعنی او قیام کرد تا مردم بیشتر از خدا بترسند،بیشتر به انجام فرایض مذهبی توجه کنند...".7

این نظریات غلط ماهرانه ترین حیله ای است که با حفظ عظمت و جلالت امام حسین(ع)،هدف مقدس آن وجود با کرامت را از معنا و محتوا خالی می کند و از آن سوی،خون آشامان دشت نینوا و جنایت پیشگان اموی را هم تبرئه می سازد،زیرا آنان نه به انتخاب خود که به مشیت الهی از روز الست برگزیده شده اند و تنها ابزار اجرای اراده ی الهی بوده اند.

پی نوشت ها
1- نک:عاشورا در فقه ، سید ضیاءالدین مرتضوی،ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت ششمین سالگرد ارتحال امام خمینی،خرداد1374،ص34-24.
2-اقتباس و گزینش از مقاله تئاترهای ایران،ش ویرلود مندرج در کتاب تمدن ایرانی،ترجمه دکتر عیسی بهنام،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
3-ارزیابی سوگواری های نمایشی،از نگارنده،تهران،سازمان تبلیغات اسلامی،1357،ص182.
4-حماسه حسینی،همان،ج اول،ص77.
5-سیدالشهداء،آیت الله شهیدعبدالحسین دستغیب،شیراز،کتابخانه مسجد جامع عتیق،ص66.
6-درسی که حسین به انسان ها آموخت،سید عبدالکریم هاشمی نژاد،تهران،فراهانی،ص393 و 397.
7-بررسی تاریخی عاشوراء،محمد ابراهیم آیتی،تهران،کتابخانه ی صدوق،1347ش،ص124-123.

منبع : مقاله عاشورا مرکز توجه دلها و اندیشه ها-غلامرضا گلی زواره-فصل نامه زمزمه-دفتر اول و دوم-بهمن واسفند 1387-محرم و صفر1430ه.ق-مرکز مطالعات راهبردی خیمه