خطبه ی امام حسین(ع) در مِنی در چند منبع شیعی آمده و در تحف العقول هم ثبت شده و کلاً نشان می دهد که سیّد الشهدا(ع) از مدتها قبل می دیدند که شیب سیاسی و اجتماعی به سمت کربلاست و عِطر عاشورا در فضا هست و از این رو افکار عمومی را از مدتها قبل آماده می کردند و اخطارهای قبلی می دادند و زمینه را می ساختند برای اتّفاقی که قرار است چند ماه بعد بیفتد.
در آن خطبه ایشان به صراحت خطاب به علما و نخبگان،روشنفکران و مفسّران قرآن،اصحاب پیامبر(ص)،تابعین مؤثر و معتبر و در جمعی نزدیک به نهصد تن از بزرگان،سخنرانی تاریخی و بسیار مهمّی کردند که نوعی محاکمه و استیضاح بزرگان جهان اسلام و اصحاب و علما و قرّاء قرآن و مفسّران اسلام بود و نه فقط یک سند سیاسی- تاریخی بلکه یک سند شرعی و عقیدتی است و به آنها فرمودند اتّفاقاتی که دارد می افتد،چیزهایی نیست که از چشم شما پنهان مانده باشد؛چرا سکوت می کنید؟ شما حقّ ندارید بی تفاوت باشید؛زیرا اکنون،یا من کلمه ی حقّ را می گویم که باید به من ملحق شوید و یا شعار باطل می دهم که باید مرا متقاعد کنید.در هر صورت،سخنان مرا باید بشنوید و اگر ما را سزاوار حقّ حاکمیت و حقّ مقاومت و حقّ انقلاب و شورش در برابر اینان می دانید،بروید و مردم شهرهایتان را برای مبارزه،بسیج و به سمت ما فراخوان کنید تا به ما ملحق شوند.
همه ی اینها نشان می دهد که سیّدالشهدا(ع) قیام را از مدتها قبل از عاشورا،آغاز کرده بود.فرمود:«من می ترسم که اگر دیر بجنبید،اسلام بیش از این کهنه شود و ارزش ها مُندرس گردد و از رواج بیفتد و همه ی آن شعارها و عظمت ها و اصولی که به خاطر آنها سالها قیام شد و شهید دادیم و مبارزات وسیعی صورت گرفت،همه،بیات شود و اصلاح امور،دیر بشود.می دانیم که گاهی یک اقدام اگر به موقع،انجام بشود،مؤثر است اما اگر پس از موقع و دیر هنگام انجام گردد،حتی اگر ده برابر،انرژی بگذارید،دیگر تأثیری ندارد؛چنان که نهضت انتقامی توّابین و نمونه های دیگر بعد از ماجرای کربلا،تأثیری در سرنوشت مسلمین نگذاشت.
یعنی کوفیان توبه کردند که چرا در همراهی با سیّدالشّهدا(ع) کوتاهی یا حتی خیانت کرده بودند و نهضت توّابین در کوفه برای جبران عاشورا پا گرفت و هزاران تن هم کشته شدند؛ولی دیگر این خونها فایده ای نداشت؛حال آن که همانان اگر دو سال - سه سال قبل یا در عاشورا حاضر بوده و همان جا شهید می شدند،بسیار مؤثر بود و شاید سرنوشت جهان اسلام تغییر می کرد.پس از عاشورا،همه ی قیامهای متعدد اما نابهنگامی که در انتقام فاجعه ی عاشورا انجام گرفت،همه بی ثمر بود و ذکر برخی از آنان حتی در تاریخ هم نمانده است.
این تجربه نشان می دهد که «درست بودنِ عمل »،کافی نیست؛بلکه «بهنگام بودن» آن نیز لازم است و عمل صحیح،در زمان خودش باید انجام بشود.این موضوع بسیار مهمّی در همه ی مبارزات اجتماعی،فرهنگی و سیاسی و تربیتی است و همه جا صدق می کند.عمل صحیح،قبل از وقت هم نباید باشد؛چون میوه ی نارسیده را نباید چید،بعد از وقتش هم دیر خواهد بود.
استدلال امام حسین(ع) هم همین بود که من می ترسم که عقاید و ارزش ها کهنه شود؛این زخم،کهنه شود و اصول کم کم از سکه بیفتد و گوش ها نشنوند و به تدریج همه،گوش ها را به روی حرف حساب ببندند و به روی حرف های ناحساب،باز کنند و این اتّفاقی بود که بعدها افتاد.امام فرمودند:خیانتی که روحانیون یهود و مسیح به توحید و عدالت - که شعار همه انبیا(ع) بوده - کردند،همان خیانت را شماها نسبت به اسلام دوباره مرتکب نشوید.
فرمود:خداوند مگر در خصوص احبار نگفت:«لَولا یَنهاهُمُ الرّبانیون»؛یعنی چرا مردان خدا وقتی فساد و بی عدالتی را در جامعه می دیدند،وقتی تبعیض و دروغ و خیانت را می دیدند،سکوت کردند و اعتراض نکردند؟ گفته ی سیدالشّهدا(ع) به این معناست که این آیات،منحصر به روحانیون یهودی و مسیحی نیست؛شما علمای اسلام نیز مخاصب همین آیات هستید.زیرا شما بر سر اسلام همان بلایی را می آورید که آنها بر سر ادیان الهی پیشین آوردند و با این سکوتتان و کوتاهی در همکاری با من ،اسلام را ضایع می کنید.
شما می ترسید و به ظلمی که پیش چشم شما اتّفاق می افتد،تنها نگاه می کنید و نهی نمی کنید؛زیرا به دنبال نام و نان و موقعیت هستید و می خواهید به هر قیمت زنده بمانید یا می ترسید که با شما برخورد کنند.این سازش،یا رغبةً و یا رهبةً صورت می گیرد.فرمود:از خدا بترسید،از مردم نترسید،از صاحبان قدرت نترسید.آیات قرآن را هم بر آنان خواندند.و عرض شد که در این سخنرانی،حضرت فرمودند که دعوت به اسلام باید همراه با «ردّ مظالم» باشد.ردّ مظالم به معنی عقب زدن ستم ها و جبران بی عدالتی هاست.همچنین فرمود که دعوت به اسلام باید توأم با «مخالفة الظّالم» باشد؛یعنی درگیر شدن با ستمگر هم لازم است و صرفاً نباید کلی گویی کنید که ما با ظلم مخالفیم؛بلکه باید ظالم را پیدا کنید و یقه اش را بگیرید.این فرمایش حضرت سیّدالشّهدا(ع) در خطبه منی است.چون همه ی بزرگان اصحاب می گفتند:آقا،ما به طور کلی قبول داریم،صحیح می فرمایید،ما فرموده های شما را قبول داریم.در کلّ،درست است! اما سیّدالشّهدا(ع) می فرمود که این «به طور کل»،فایده ای ندارد و باید به طور جزء و مشخص،درگیر بشوید.کلی گویی و تکرار واضحات،کافی نیست.باید درگیر شوید.دیگر با سخنرانی نمی شود و کلّی بافی،کافی نیست.
جالب است که حضرت از مواردِ اصلی امر به معروف ونهی از منکر که جزء فلسفه ی قیام عاشوراست،«قسمةُ الفیء و الغنائم» را ذکر می کنند که همان توزیع عادلانه ی ثروت های عمومی و بیت المال و نیز گرفتن مال از اغنیا و ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا و محرومین و کاهش فاصله های طبقاتی است.
سیدالشهدا(ع) می گویند:«اینها تکلیف شرعی شما بود و کوتاهی کردید و من برای همین حقوق و حدود ضایع شده،قیام می کنم.شماها در جامعه احترام دارید و این احترام شما هم ناشی از عملکرد خودتان نیست؛بلکه به خاطر پیامبر(ص) و به احترام دین و انتساب شما به دین و به خداست.مردم جلوی پایتان بلند می شوند و شما را بر خود ترجیح می دهند:«یؤثرکم من افضل لکم علیه و لا یَد لکم عنده»؛کسانی که هیچ خدمتی به ایشان نکرده اید و هیچ فضیلتی هم برایشان ندارید،باز شما را بر خود مقدم می دانند و می گویند:شما جلوتر بفرمایید.این احترام و اعتبار را از کجا آورده اید؟ از دین.ولی کجا خرجش می کنید؟ در راه خودتان خرج می کنید.
این اعتبار اجتماعی را خرج دین نمی کنید.مثل حاکمان و شاهان،با دبدبه و کبکبه رفت و آمد می کنید و به تکلیف شرعی خود عمل نمی کنید.آیا می دانید که همه ی این اعتبار و احترامی که در جامعه دارید ،بدان خاطر بوده است که مردم از شما توقع دارندکه به حقّ خدا قیام کنید؟! اما چنین نکردید و در بیشتر حقوق خدا کوتاهی کرده و به تکلیفتان عمل نکردید:«عن اکثر حقِّه تقصُرون».
سپس فرمود:«امّا حقّ الضعفا فضیَّعتُم و امّا حقُّکم بزعمکم فطَلَبتم»؛حقّ ضعفا را ضایع کردید و پیش چشم شما،مستضعفین و فقرا و محرومین پامال شدند و شما برنیاشفتید؛اما درباره ی حقوق و منافع خودتان مجامله نکردید و همه ی آن را مطالبه کردید.هر جا سخن از منافع خودتان است،محکم می ایستید و هر جا سخن از حقوق محرومین و ضعفاست،کوتاه می آیید.
امام حسین(ع)به اصحاب پیامبر فرمود:«فلا مالاً بذلتموه»؛نه مالی در راه دین،بذل کردید و نه در راه خدا و انقلاب و جهاد عدالت،انفاق کردید.«و لا نفساً خاطرتم لِلّذی خلقها و لاعشیرةً عادیتموها فی ذات الله»؛نه حتی جانتان را یک بار هم در راه خالق این جان،به خطر انداختید؛یک سیلی برای دین نخوردید و نه به خاطر خدا با قوم و خویشهایتان که فاسد بودند،در افتادید.
همه ی این کوتاهی ها را کردید؛اما با وجود این،آرزوی بهشت الهی و همنشینی پیامبر(ص) در آخرت را هم دارید! «انتم تَتَمَنّوُن علی الله جَنَّتَه و مجاورة رسوله»؛می خواهید در بهشت،همنشین پیامبران و انبیا هم باشید در حالی که من منتظر انقام الهی برای شما هستم.حال که نه شما خود،اهل اقدام هستید و نه وقتی ما اقدام می کنیم،حاضرید از ما طرفداری و حتی یک دفاع خشک و خالی کنید،چگونه امید بهشت دارید؟!».
فرمود:«شما،مردان الهی و مجاهد را اکرام نمی کنید.شما که به نام خدا و به خاطر خدا در میان مردم محترمید و مردم به احترام پیامبر به شما احترام می گذارند،چرا در راه پیامبر(ص)،فداکاری نمی کنید؟ «قد ترون عهودَ الله منقوضَه فلا تَفزَعون»؛می بینید که پیمانهای الهی همه نقض شده و زیر پا انداخته شده و فریاد نمی زنید.«امّا اَنتم لبعض ذِمَم آبائکم تَفزعون»؛امّا همین که به یکی از پیمانهای پدران خودتان ذره ای جسارت می شود،فریاد می زنید.میثاق رسول الله(ص) در این جامعه،تحقیر شده و کورها،لالها،زمین گیرها،بیچاره ها و محرومین در شهرها رها شده اند و کسی به فکر محرومین و بیچاره ها نیست.کسی به اینان رحم نمی کند».
حسین (علیه السّلام) عقل سرخ – گفتگو با حسن رحیم پور(ازغدی) - مجموعه مباحث طرحی برای فردا (2).
شگفتا از این وضع! - بخش دوّم