شعر - به مناسبت عاشورای 1429 ه.ق و لحظه بازگشت ذوالجناح بدون امام حسین (ع) به سمت خیمه ها
می آید از سمت غربت اسبی که تنهای تنهاست
تصویر مردی که رفته است در چشمهایش هویداست
بالش که هَمزاد موج است٬دارد فراز و فرودی
اما فرازی که بشکوه٬اما فرودی که زیباست
در عمق یادش نهفته است خشمی که پایان ندارد
در زیر خاکستر او گلهای آتش شکوفاست
در جان او ریشه کرده است٬عشقی که زخمی ترین است
زخمی که از جنس گودال اما به ژرفای دریاست
در چشم او می سراید مردی که شعر رسایش
با آنکه کوتاه و ژرف است اما در اوج بلنداست
داغی که از جنس لاله است در چشم اشکش شکفته است
با سرکشی های آتش در آب و آیینه پیداست
هم زین او واژگون است هم یال او غرق خون است
جایی که باید بیفتد از پای زینب همین جاست
دارد زبان نگاهش با خود سلام و پیامی
گویی سلامش به زینب اما پیامش به دنیاست
افتادامام من از پای٬تا آنکه مردی بتازد
در صحنه هایی که امروز در عرصه هایی که فرداست
شاعر : محمّد علی مجاهدی
کربلا گشته ز خون سنگر عشق
بوسه زینب زده بر حنجر عشق
بی سر افتاده غریبانه به خاک
پاره از تیغ ستم،پیکر عشق
اهرمن دست سلیمان ببرید
از پی بردن انگشتر عشق
بی کفن،تشنه جگر،خفته به خون
خسرو مقتر کشور عشق
جمله اصحاب وفادار حسین
همه سرمست و خوش از ساغر عشق
شد در آن معرکه بی یار شهید
بعد هفتاد و دو تن رهبر عشق
تیره شد چهره ی خورشید فلک
تا به نی دید طلوع سر عشق
شاعر : عبّاس عنقا
کانال پرتو اشراق در تلگرام