1- انقلاب اسلامی ایران
انقلاب اسلامی ایران را می توان سرآغاز رشد اسلام گرایی در دهه های اخیر فرض کرد،به عقیده ی «فردی هالیدی» انقلاب اسلامی ایران،نخستین انقلاب در تاریخ جدید است که ایدئولوژی حاکم،شکل سازمان،اعضای رهبری کننده و هدف های اعلان شده آن،همه در ظاهر و باطن مذهبی بوده است.

این وجه مذهبی در کنار رویدادهای همزمان با آن،ناگهان توجه جهان را به اسلام جلب کرد.در سال 1979 م،افغانستان به وسیله شوروی اشغال شد که با ایستادگی اسلامی ملّت افغانستان روبه رو گردید،مسجد الحرام در مکه به تصرف مخالفان رژیم سعودی درآمد،دو سال بعد انور سادات توسط بنیادگرایان ترور شد و در سال 1982 م،درگیری هایی در سوریه روی داد که به قول منابع غربی،بنیادگرایی اسلامی در همه آنها نقش داشت.

از طرف دیگر انقلاب اسلامی در کشوری به وقوع پیوسته بود که غرب آن را جزیره ی ثبات در منطقه می خواند.مجموعه این عوامل باعث شد که انقلاب اسلامی ایران به عنوان منشأ بیدارگری اسلامی،چه برای غرب و چه برای مسلمانان به حساب آید.

2- شکست ایدئولوژی های غیر اسلامی
شکست کمونسیم نه تنها به عنوان از بین رفتن همه وعده هایی که برای برقراری عدالت اقتصادی و اجتماعی و مبارزه با سلطه داده شده بود،تلقی گردید،بلکه با فروپاشی شوروی و تقسم شدن آن،جمهوری های مسلمان نشین(آسیای میانه و قفقاز) پدید آمدند که وجه غالب اکثر آنها اسلام بود.تلقی مسلمانان از علت افول کمونیسم،ویژگی ضد دینی آن بود و اینک مسلمانان می خواستند با انجام وظایف اسلامی،هویت خود را اثبات کنند.

از سوی دیگر،کشورهای عرب پس از سالها سردادن شعار ناسیونالیسم عربی نتوانستند اسرئیل را از سرزمین های اشغالی برانند و در جریان جنگ خلیج فارس وحدت آنها عملاً از بین رفت.در همین زمینه شعار ناسیونالیسم در کشورهای مسلمان حتی بیش از اضمحلال کمونیسم در شوروی،خاصیت خود را از دست داده و راه به جایی نبرده بود،لذا تنها عامل اسلام مورد توجه قرار می گرفت.1

3- بحران هویت در کشورهای اسلامی
عمق غرب زدگی و استحاله در جوامع عربی باعث بروز بحران هویت و از خود بیگانگی در کشورهای مسلمان شده است به طوری که این بحران هویت باعث شد،جریان های فکری این کشورها به سمت بیداری اسلامی و رجوع به آیین های اصیل اسلامی داشته باشند.

4- انحطاط و عقب ماندگی داخلی
حاکمیّت های موجود در کشورهای اسلامی عمدتاً براساس خلافت اسلامی بوده و در این حکومتها که براساس سلطه مستبدانه یک خاندان بر مقدّرات مردم استوار بوده است انواع ظلم،غارت گری و بی عدالتی در حق توده های میلیونی اعمال می شده است.

حکومت هایی با مطلقه بود خود موجب عقب ماندگی از سایر ملل را برای مردم خود فراهم کرده و موجب شده اند که ملتهای ستم دیده نیز در مقابل این دولت های در حال احتزار و عقب مانده دست به قیام و جنبش بزنند.

5- هجوم گسترده ی استعمار غرب
هجوم گسترده ی استعمار غرب یکی از بسترهای اصلی بروز بیداری اسلامی بوده است چرا که مردم تهاجم استعماری کشورهای غربی به ممالک اسلامی و نیز ضعف و ناتوانی حکومتهای مسلمان در مقابله با آنها را می دیدند و ملت ستم دیده نیز به خودی خود در سیر بیداری خود به این جنبه ها توجه جدی معطوف می داشتند.

جریانهای فکری و اسلامی در جهان اسلام
مسائلی که در علل بیداری اسلامی بدانها اشاره شد موجب بروز واکنش ها و راه حل هایی در قالب دو جریان در جهان اسلام شدند،جریان پیروی از غرب،از غرب گرایی تا غرب زدگی و نیز جریان احیا و بازسازی تفکر دینی از بنیادگرایی تا رادیکالیزم اسلامی،این تقسیم بندی براساس مبانی فکری و راه حل های خاص هر یک است که مشخصاً جریان اول،ریشه در تفکر جدید و اندیشه های سیاسی در اروپا دارد و کاملاً غیر دینی است،ولی جریان دوم ریشه در دین و تفکر دینی دارد.2

و به نظر می رسد که برخلاف تقسیم بندی های گوناگون دیگر که بیشتر حول محور مصادیق و موارد برجسته دسته بندی شده و احیاناً متناقض و فاقد یک چارچوب نظری مهم است.این طبقه بندی محکم تر و منطقی تر است،به خصوص که در عین حال هر یک از دو جریان کلی دارای شاخه های داخل نیز است.3

الف - جریان احیا و بازسازی تفکر دینی
جریان احیاء و بازسازی تفکر دینی به منظور حل و رفع مسأله عقب ماندگی و انحطاط داخلی و نیز برخورد با مسأله غرب و هجوم فرهنگ و تمدن و استعمار غربی طرح و دنبال شد.این جریان از ابتدای ظهور وهابیت در قرن 18م،به غلط به عنوان جریان اصلاح طلبی دینی معروف شد و با ظهور سید جمال الدین اسد آبادی در نیمه دوم قرن 19م،عمق و غنای خاص یافت و اندیشه و عمل مسلمانان را تحت تأثیر قرار داد.

این دو مصداق برجسته(جنبش وهابیت و نهضت سیدجمال) به عنوان دو سرچشمه و منشأیی که دو دسته را داخل جریان اصلاحی دینی به وجود آورده اند،قابل تشخیص و تفکیک اند و می توان آن دو دسته را به نام بنیادگرایی و رادیکالیسم در دوره ی معاصر جهان اسلام خواند،بدین ترتیب به اصلاح طلبی دینی،دو جریان بنیادگرایی اسلامی (مانند جنبش وهابیت) و رادیکالیسم اسلامی (مانند نهضت سید جمال) را در بر می گیرد.

هدف اصلی این جریان در قرن نوزدهم،واکنش در برابر خطر فرهنگی و سیاسی اروپا و رفع سلطه و نفوذ استعمار غربی و بازگرداندن سیادت گذشته اسلام و قدرت سیاسی مسلمانان بود،ولی پیش شرط این هدف،احیا و بازسازی تفکر دینی از نظر داخلی بود،از این رو،این جریان،آن طور که در نهضت سید جمال الدین اسد آبادی جلوه کرد،در برخورد با دو محور اساسی انحطاط داخلی و مسأله غرب دارای دو بعد فرهنگی – فکری و سیاسی – نظامی بود.

بر مبنای تفکر دینی احیاء اصلاح شده،این جریان در صدد قطع کامل نفوذ و سلطه اروپاییان بر جهان اسلام بود،بنابراین این جریان هم از نظر فکری و هم از نظر سیاسی در برخورد با مسائل داخلی و خارجی،با محافظه کاران سنتی اختلاف داشت و در عین حال شاخ بنیادگرایی اصلاح طلبی دینی در مقایسه با شاخه رادیکال آن،بیشتر عملگرا بود و نیز هر دو چهره غرب را غالباً رد می کرد که در دوره ی حاضر چنین است.

جریان اصلاح طلبی دینی دارای شعارهای و ویژگی هایی هستند که می توان پیراستن عقیده ی مسلمانان از خرافات و بدعت ها و بازگشت به اسلام اصیل و اصول اولیه،وحدت و همبستگی مسلمانان در برابر خطر سلطه فرهنگی و سیاسی غرب،هماهنگ کردن تعالیم و رهنمودهای دینی با عقل و مقتضیات زمان و ...را نام برد.4

ب - جریان های فکری پیرو غرب
این جریان که با یک تقدم تاریخی نسبت به جریان دوم از ناحیه روشنفکران شکل گرفت در تماس روز افزون مسلمانان با اروپاییان و رویکرد عملی آنها به غرب در دو یا سه قرن اخیر به وجود آمد که طی آن به تدریج،نهادها،ارزش ها و گرایش های غربی پذیرفته شد.

این جریان از لحاظ روانشناختی انگیزه ها و اهداف گوناگونی داشتند و از نظر نحوه نگرش و شیوه تفکر و نوع جهان بینی تحت تأثیر نحله های فکری و فلسفی اروپا با آراء و نظریات ناهمگون و نامتجانس بودند.آنها به لحاظ همین جنبه ها،وسیع ترین و متنوع ترین جریان را به وجود آوردند و به نام های گوناگونی چون غرب گرایان،غرب زدگان،متجددان،نوگرایان و دنیاگرایان خوانده شدند که به این گوناگونی،خود از همان وسعت و تنوع و اختلافات درونی و داخلی در این جریان حکایت می کند.

این جریان،همه ارزش ها،سنت ها و نهادهای خود را رد می کند و هر گونه امور و پدیده های جدید را به صرف نو بودن،به عنوان توسعه و تمدن می پذیرد،در واقع تقلید و تبعیت همه جانبه از نهادها،ارزش ها،گرایش ها و الگوهای غربی و فرهنگ تمدن غرب،خود باختگی و بی هویتی و جهت گیری های مبتتنی بر سکولاریسم،ماتریالیسم،اومانیسم،لیبرالیسم،سیانتیسم و ناسیونالیسم از مشخصه های اصلی این جریان است.

بحران هویت در کشورهای اسلامی
یکی از نتایج انحطاط و زوال اسلامی،ایجاد بحران هویت فردی و جمعی در میان مسلمانان بود و عظمت بحران هویت،اسلام را در مقابل قدرت نظامی غرب و تأثیر و نفوذهای ایدئولوژیک به حالت تدافعی درآورد.

زوال امپراطوری های اسلامی ایران و عثمانی،باعث ظهور ایدئولوژی های ناسیونالیستی رقیبی شد که هویت نژادی – زبان داشتند.در نتیجه،یک فرایند دیالکتیکی چند مرحله ای در طول یک قرن بوجود آمد که طی دهه ی 1970م.به اوج خود رسید.

در منطقه خاورمیانه سه نوع ناسیونالیسم بومی به جای امّت اسلامی ظهور کرد که عبارت بودند از ناسیونالیسم ترکی،ایرانی و ناسیونالیسم عربی – مصری.ناسیونالیسم ترکی اولیه اصلاح طلبان عثمانی به رهبری احمدرضا،راه را برای پان تورانیسم ترک های جوان که از اندیشه های ضیاء گوک آلپ،الهام می گرفتند،بازکرد و کمال آتاتورک آن را به ناسیونالیسم ترکی غیر مذهبی کنونی که از سوی بنیادگرایان اسلامی و ناسیونالیست های قومی(کردها) به مبارزه طلبیده می شود،تبدیل کرد،در ایران،یک ناسیونالیسم بومی ایران که در دوره ی رضاشاه بارور شده بود،به یک ایدئولوژی پان ایرانیست بر اساس عقاید آریای قبل از اسلام تبدیل شد،اما انقلاب اسلامی ایران در سال 1357ه ش.و ناسیونالیسم قومی در حال ظهور با آن سر به مخالفت برداشتند.

در محیط عربی،ناسیونالیسم مصری و عربی که جداگانه تا دهه ی 1950م.رشد کرده بود،در زمان ریاست جمال عبدالناصر به شکل یک ایدئولوژی پان عربی درآمد.در واقع،این یک ترکیب پیچیده بود که روند آن عمق و وسعت بحران عربی را نشان می داد.

شکست اعراب در جنگ 1967م.و مرگ ناصر در سال 1970م.زمینه زوال سریع تفکرات پان عربیستی و تلاشی جدید برای یک ایدئولوژی جانشین را فراهم کرد.در واقع تا اواخر دهه ی 1970م.سید نشیب و فراز ایدئولوژیکی عرب دور کامل خود را حل کرده بود.

متفکران و سیاستمداران عربی در چند دهه ی گذشته انواع ایدئوژیهای بومی و غربی را در نظام های سیاسی آزمایش کرده و نتایج ناخوشایندی گرفته بودند و در ضمن،توده ها و  روشنفکران عرب در تلاش برای یافتن هویت فرهنگی بر سر نظام های ارزشی متفاوت با یکدیگر از در مخالفت درآمده بودند،حال در چند دهه گذشته و بخصوص بعد از انقلاب اسلامی ایران،شیوه ی اسلامی به عنوان جانشینی بر قدرت و سهم جلوه گر شده است.5

پی نوشت ها
1- فراتی عبدالوهاب،رهیافتی بر علم سیاست و جنبش های اسلامی معاصر،قم،مرکز جهانی علوم اسلامی،1378،ص 64 و 65.
2- حائری،عبدالهادی،نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب،تهران،امیرکبیر،1367،ص 123 الی 126،به نقل از فراتی عبدالوهاب،پیشین،ص 191.
3- موثقی،احمد،جنبش های اسلامی معاصر،تهران،سمت،1380،ص 95.
4- موثقی احمد.پیشین،ص 93 الی 142 و نیز فراتی عبدالوهاب،پیشین ص 191 الی 198.
5- دکتر کمیجانی هرایر،جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب،ترجمه حمید احمدی،تهران،کیهان،1383،ص 60 الی 63.
منبع : انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی – مرتضی اشرفی.